که حال دردمندان پیش چشم یار می گوید؟

که حال دردمندان پیش چشم یار می گوید؟ که حرف مرگ بر بالین این بیمار می گوید؟ بیا بی پرده در گلزار تا دفتر بهم…

ادامه مطلب

حدیث تلخ را جاهل شراب ناب می گیرد

حدیث تلخ را جاهل شراب ناب می گیرد نمک در دیده بیدرد رنگ خواب می گیرد یکی صد شد فروغ حسن گل از صحبت شبنم…

ادامه مطلب

کم نیست جگرداری پیران ز جوانها

کم نیست جگرداری پیران ز جوانها کار دم شمشیر کند پشت کمان ها مفتاح نهانخانه اسرار، خموشی است تا چند بگردی چو زبان گرد دهان…

ادامه مطلب

حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر ما

حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر ما گردش چشمی بود بس حلقه زنجیر ما ما خراب از آب شمشیر تغافل گشته ایم می توان…

ادامه مطلب

کشد گر به صورت ز دل صد زبانه

کشد گر به صورت ز دل صد زبانه به معنی بود نور آتش یگانه مکن روی در قبله بی صدق نیت که رسوا کند تیر…

ادامه مطلب

چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟

چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟ شور صد بزم بود در لب خاموش مرا می کشم تهمت سجاده تزویر از خلق گر…

ادامه مطلب

کسی به ملک رضا خشمگین نمی باشد

کسی به ملک رضا خشمگین نمی باشد درین ریاض گل آتشین نمی باشد زخنده گل صبح این دقیقه روشن شد که عیش جزنفس واپسین نمی…

ادامه مطلب

چون غنچه دست بر دل شیدا گذاشتیم

چون غنچه دست بر دل شیدا گذاشتیم گل را به باغبان خنک وا گذاشتیم تا چند چون سفینه توان بود تخته بند؟ موجی شدیم و…

ادامه مطلب

کدامین روز بر حالم دل خارا نمی سوزد؟

کدامین روز بر حالم دل خارا نمی سوزد؟ ز اشک آتشینم دامن صحرا نمی سوزد کدامین روز اشک من به دریا روی می آرد؟ که…

ادامه مطلب

چون شبنم روشن گهر با خار و گل یکرنگ شو

چون شبنم روشن گهر با خار و گل یکرنگ شو بگذار رعنایی ز سر بیزار از نیرنگ شو یکرنگی ظاهر بود دارالامان عافیت در حلقه…

ادامه مطلب

کجا مایل به هر دل گردد ابرویی که من دانم؟

کجا مایل به هر دل گردد ابرویی که من دانم؟ که سر می پیچد از یوسف ترازویی که من دانم شمارد موج دریای سراب از…

ادامه مطلب

چون ز باد آن زلف چون زنجیر بر هم می خورد

چون ز باد آن زلف چون زنجیر بر هم می خورد عشق را سر رشته تدبیر بر هم می خورد چشم او چون ناخن مژگان…

ادامه مطلب

مست شد نقاش تا آن چشم جادو را کشید

مست شد نقاش تا آن چشم جادو را کشید طاقتش شد طاق تا آن طاق ابرو را کشید خامه مانی کز او آب طراوت می…

ادامه مطلب

چون چراغ روز، با آن روشنایی آفتاب

چون چراغ روز، با آن روشنایی آفتاب هست با رویش خجل از خودنمایی آفتاب از خجالت مشرق پروین شود رخساره اش چهره گر با او…

ادامه مطلب

هیچ جا از خوشی آثار نمانده است امروز

هیچ جا از خوشی آثار نمانده است امروز خیر در خانه خمار نمانده است امروز پرده خواب گرفته است جهان را چون ابر اثری از…

ادامه مطلب

چون اثر نگذاشت ازمن غم ز غمخواری چه سود؟

چون اثر نگذاشت ازمن غم ز غمخواری چه سود؟ چون نماند از دل بجا چیزی ز دلداری چه سود؟ کوه طاقت برنمی آید به موج…

ادامه مطلب

هنوز نرگس او مستی ازل دارد

هنوز نرگس او مستی ازل دارد هنوز ملک دل از غمزه اش خلل دارد ز چرب نرمی گفتار می توان دانست که خاتم لب او…

ادامه مطلب

چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست

چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست ز سبزه موی بر اندام گلستان برخاست بنفشه از دل آتش برون نیامده است چسان ز روی…

ادامه مطلب

همچو زنجیر به هم ناله ما پیوسته است

همچو زنجیر به هم ناله ما پیوسته است شور این سلسله تا روز جزا پیوسته است شرط همراهی ما بی خبران ترک خودی است هر…

ادامه مطلب

چهره نوخط آن تازه جوان را دریاب

چهره نوخط آن تازه جوان را دریاب زیر ابر تنک آن برق عنان را دریاب پیش ازان دم که ز مقراض شود پا به رکاب…

ادامه مطلب

هشیار را به مجلس مستان که می برد

هشیار را به مجلس مستان که می برد از بهر عیب خویش نگهبان که می برد چندین نگاه حسرت وخمیازه دریغ از زخم وداغ من…

ادامه مطلب

چهره ات بال سمندر می کند آیینه را

چهره ات بال سمندر می کند آیینه را خنده ات دامان گوهر می کند آیینه را این شکوه حسن با خورشید عالمتاب نیست شوکت حسنت…

ادامه مطلب

هزار بار درآیم اگر به خانه دوست

هزار بار درآیم اگر به خانه دوست به کوچه غلط اندازدم بهانه دوست چنین که شوق مرا بیقرار ساخته است عجب که دل بنشیند مرا…

ادامه مطلب

چه غوطه ها که درین بحر پر خطر زده ام

چه غوطه ها که درین بحر پر خطر زده ام که سر چو رشته برون از دل گهر زده ام به تر دماغی من نیست…

ادامه مطلب

هرکه گردید ز عبرت به تماشا قانع

هرکه گردید ز عبرت به تماشا قانع به کف پوچ شد از گوهر دریا قانع زود عاجز شود از دیدن یوسف، چشمی که به دیدار…

ادامه مطلب

چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم

چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم هر چند انجام ندارد ز چه آغاز کنم؟ در نهانخانه غیب است کلید دل من این نه…

ادامه مطلب

هرکه ادراک زلف و روی جانان را به هم

هرکه ادراک زلف و روی جانان را به هم دید با صبح وطن شام غریبان را به هم روزگاری بود با هم کفر و ایمان…

ادامه مطلب

چه خوش باشد خط از رخسار جانان سر برون آرد

چه خوش باشد خط از رخسار جانان سر برون آرد از این آتش به جای دود ریحان سر برون آرد ندارد حاصلی سوز محبت را…

ادامه مطلب

هر ناله کی به خلوت جانانه می رسد

هر ناله کی به خلوت جانانه می رسد آنجا کمند نعره مستانه می رسد دل را گناه نیست در افشای راز عشق بوی کباب زود…

ادامه مطلب

چه باک دانه خال از گزند می دارد؟

چه باک دانه خال از گزند می دارد؟ ز چشم زخم چه پروا سپند می دارد؟ اگر ز ناله من آن طبیب خوشدل نیست چرا…

ادامه مطلب

هر که رو تابد ز عاشق، خط مشکینش سزاست

هر که رو تابد ز عاشق، خط مشکینش سزاست گل که با بلبل نسازد دست گلچینش سزاست هر سری کز شور سودا نیست فانوس خیال…

ادامه مطلب

چندان که خواب صبح بود بر جوان لذیذ

چندان که خواب صبح بود بر جوان لذیذ بیداری شب است به صاحبدلان لذیذ پیکان آبدار تو چون میوه بهشت گردیده است زخم مرا در…

ادامه مطلب

هر که در راه طلب صادق بود واصل شود

هر که در راه طلب صادق بود واصل شود راههای راست آخر محو در منزل شود زردرویی در شراب بی خمار عشق نیست روز محشر…

ادامه مطلب

چند در فکر سرا و غم منزل باشی؟

چند در فکر سرا و غم منزل باشی؟ گذرد قافله عمر و تو غافل باشی در سرانجام سفر باش و سبک کن خود را تو…

ادامه مطلب

هر که چون بلبل درین گلشن اسیر رنگ و بوست

هر که چون بلبل درین گلشن اسیر رنگ و بوست از بهار زندگانی بهره او گفتگوست گر نخواهد میهمان دل شد آن یار عزیز آه…

ادامه مطلب

چند بتوان خاک زد در چشم، عقل و هوش را؟

چند بتوان خاک زد در چشم، عقل و هوش را؟ یا رب انصافی بده آن خط بازیگوش را کار من با سرو بالایی است کز…

ادامه مطلب

هر که آیینه به روشنگر ساغر ببرد

هر که آیینه به روشنگر ساغر ببرد رخی افروخته چون مهر به محشر ببرد سر درین وادی خونخوار گل پیشرس است غمزه او نه حریفی…

ادامه مطلب

چنان که از نمک افزون شود جراحتها

چنان که از نمک افزون شود جراحتها یکی هزار ز پرسش شود مصیبت ها مپوش چشم ز نظاره غبار ملال که پیش خیز نشاط است…

ادامه مطلب

هر کس فشاند بر من پر شور پشت دست

هر کس فشاند بر من پر شور پشت دست از جهل زد به خانه زنبور پشت دست یابد چگونه راه در آن زلف دست ما؟…

ادامه مطلب

چگونه زان گل رعنا دو چشم بردارم؟

چگونه زان گل رعنا دو چشم بردارم؟ که هم بهار نگاه است و هم خزان نگاه کمند زلفش ازان حلقه حلقه گردیده است که مشق…

ادامه مطلب

هر طرف لاله رخی هست، نظر می باید

هر طرف لاله رخی هست، نظر می باید داغ بر روی هم افتاده، جگر می باید عشق بیباک مرا در رگ جان افکنده است پیچ…

ادامه مطلب

چشم و گوش و لب ببند، از شور و شر آسوده باش

چشم و گوش و لب ببند، از شور و شر آسوده باش خویش را گردآوری کن از سپر آسوده باش ازکمان توست هر تیری که…

ادامه مطلب

هر ذره ازو در سر سودای دگر دارد

هر ذره ازو در سر سودای دگر دارد هر قطره ازودردل دریای دگردارد از مصحف روی او دارد سبقی هر کس در هر نظر آن…

ادامه مطلب

چشم شوخ تو چو بر همزن مژگان گردد

چشم شوخ تو چو بر همزن مژگان گردد دو جهان فتنه به هم دست و گریبان گردد در غبار دل ما آه عبث پیچیده است…

ادامه مطلب

هر چند هست مشرق دیدار آینه

هر چند هست مشرق دیدار آینه باشد نظر به سینه من تار آینه جوهر ده است خواب پریشان به دیده اش تا دیده روی نوخط…

ادامه مطلب

چشم حیران را حجابش دام می داند هنوز

چشم حیران را حجابش دام می داند هنوز عاشق ناکام را خود کام می داند هنوز کیست حرف بوسه بررویش تواند فاش گفت ؟ دیدن…

ادامه مطلب

نیم نومید از عقبی گر از دنیا گره خوردم

نیم نومید از عقبی گر از دنیا گره خوردم در آنجا باز خواهم شد اگر اینجا گره خوردم نشد کوته ز دامان اجابت دست امیدم…

ادامه مطلب

چشم آیینه گر از خواب بهم می آید

چشم آیینه گر از خواب بهم می آید مژه عاشق بیتاب بهم می آید خون گرم است علاج دهن شکوه زخم رخنه دل ز می…

ادامه مطلب

نیستم در عشق کافر ماجرای سوختن

نیستم در عشق کافر ماجرای سوختن می دهم جان همچو هندو از برای سوختن نیست از سوز محبت شیوه من سرکشی دارم آتش زیر پای…

ادامه مطلب

چرخ ماند از گردش اما اضطراب دل بجاست

چرخ ماند از گردش اما اضطراب دل بجاست تیغ شد کند و سماع طایر بسمل بجاست عشق بی تاب است تا دوران خط آخر شدن…

ادامه مطلب