غزلیات – صائب تبریزی
که حال دردمندان پیش چشم یار می گوید؟
که حال دردمندان پیش چشم یار می گوید؟ که حرف مرگ بر بالین این بیمار می گوید؟ بیا بی پرده در گلزار تا دفتر بهم…
حدیث تلخ را جاهل شراب ناب می گیرد
حدیث تلخ را جاهل شراب ناب می گیرد نمک در دیده بیدرد رنگ خواب می گیرد یکی صد شد فروغ حسن گل از صحبت شبنم…
کم نیست جگرداری پیران ز جوانها
کم نیست جگرداری پیران ز جوانها کار دم شمشیر کند پشت کمان ها مفتاح نهانخانه اسرار، خموشی است تا چند بگردی چو زبان گرد دهان…
حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر ما
حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر ما گردش چشمی بود بس حلقه زنجیر ما ما خراب از آب شمشیر تغافل گشته ایم می توان…
کشد گر به صورت ز دل صد زبانه
کشد گر به صورت ز دل صد زبانه به معنی بود نور آتش یگانه مکن روی در قبله بی صدق نیت که رسوا کند تیر…
چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟
چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟ شور صد بزم بود در لب خاموش مرا می کشم تهمت سجاده تزویر از خلق گر…
کسی به ملک رضا خشمگین نمی باشد
کسی به ملک رضا خشمگین نمی باشد درین ریاض گل آتشین نمی باشد زخنده گل صبح این دقیقه روشن شد که عیش جزنفس واپسین نمی…
چون غنچه دست بر دل شیدا گذاشتیم
چون غنچه دست بر دل شیدا گذاشتیم گل را به باغبان خنک وا گذاشتیم تا چند چون سفینه توان بود تخته بند؟ موجی شدیم و…
کدامین روز بر حالم دل خارا نمی سوزد؟
کدامین روز بر حالم دل خارا نمی سوزد؟ ز اشک آتشینم دامن صحرا نمی سوزد کدامین روز اشک من به دریا روی می آرد؟ که…
چون شبنم روشن گهر با خار و گل یکرنگ شو
چون شبنم روشن گهر با خار و گل یکرنگ شو بگذار رعنایی ز سر بیزار از نیرنگ شو یکرنگی ظاهر بود دارالامان عافیت در حلقه…
کجا مایل به هر دل گردد ابرویی که من دانم؟
کجا مایل به هر دل گردد ابرویی که من دانم؟ که سر می پیچد از یوسف ترازویی که من دانم شمارد موج دریای سراب از…
چون ز باد آن زلف چون زنجیر بر هم می خورد
چون ز باد آن زلف چون زنجیر بر هم می خورد عشق را سر رشته تدبیر بر هم می خورد چشم او چون ناخن مژگان…
مست شد نقاش تا آن چشم جادو را کشید
مست شد نقاش تا آن چشم جادو را کشید طاقتش شد طاق تا آن طاق ابرو را کشید خامه مانی کز او آب طراوت می…
چون چراغ روز، با آن روشنایی آفتاب
چون چراغ روز، با آن روشنایی آفتاب هست با رویش خجل از خودنمایی آفتاب از خجالت مشرق پروین شود رخساره اش چهره گر با او…
هیچ جا از خوشی آثار نمانده است امروز
هیچ جا از خوشی آثار نمانده است امروز خیر در خانه خمار نمانده است امروز پرده خواب گرفته است جهان را چون ابر اثری از…
چون اثر نگذاشت ازمن غم ز غمخواری چه سود؟
چون اثر نگذاشت ازمن غم ز غمخواری چه سود؟ چون نماند از دل بجا چیزی ز دلداری چه سود؟ کوه طاقت برنمی آید به موج…
هنوز نرگس او مستی ازل دارد
هنوز نرگس او مستی ازل دارد هنوز ملک دل از غمزه اش خلل دارد ز چرب نرمی گفتار می توان دانست که خاتم لب او…
چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست
چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست ز سبزه موی بر اندام گلستان برخاست بنفشه از دل آتش برون نیامده است چسان ز روی…
همچو زنجیر به هم ناله ما پیوسته است
همچو زنجیر به هم ناله ما پیوسته است شور این سلسله تا روز جزا پیوسته است شرط همراهی ما بی خبران ترک خودی است هر…
چهره نوخط آن تازه جوان را دریاب
چهره نوخط آن تازه جوان را دریاب زیر ابر تنک آن برق عنان را دریاب پیش ازان دم که ز مقراض شود پا به رکاب…
هشیار را به مجلس مستان که می برد
هشیار را به مجلس مستان که می برد از بهر عیب خویش نگهبان که می برد چندین نگاه حسرت وخمیازه دریغ از زخم وداغ من…
چهره ات بال سمندر می کند آیینه را
چهره ات بال سمندر می کند آیینه را خنده ات دامان گوهر می کند آیینه را این شکوه حسن با خورشید عالمتاب نیست شوکت حسنت…
هزار بار درآیم اگر به خانه دوست
هزار بار درآیم اگر به خانه دوست به کوچه غلط اندازدم بهانه دوست چنین که شوق مرا بیقرار ساخته است عجب که دل بنشیند مرا…
چه غوطه ها که درین بحر پر خطر زده ام
چه غوطه ها که درین بحر پر خطر زده ام که سر چو رشته برون از دل گهر زده ام به تر دماغی من نیست…
هرکه گردید ز عبرت به تماشا قانع
هرکه گردید ز عبرت به تماشا قانع به کف پوچ شد از گوهر دریا قانع زود عاجز شود از دیدن یوسف، چشمی که به دیدار…
چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم
چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم هر چند انجام ندارد ز چه آغاز کنم؟ در نهانخانه غیب است کلید دل من این نه…
هرکه ادراک زلف و روی جانان را به هم
هرکه ادراک زلف و روی جانان را به هم دید با صبح وطن شام غریبان را به هم روزگاری بود با هم کفر و ایمان…
چه خوش باشد خط از رخسار جانان سر برون آرد
چه خوش باشد خط از رخسار جانان سر برون آرد از این آتش به جای دود ریحان سر برون آرد ندارد حاصلی سوز محبت را…
هر ناله کی به خلوت جانانه می رسد
هر ناله کی به خلوت جانانه می رسد آنجا کمند نعره مستانه می رسد دل را گناه نیست در افشای راز عشق بوی کباب زود…
چه باک دانه خال از گزند می دارد؟
چه باک دانه خال از گزند می دارد؟ ز چشم زخم چه پروا سپند می دارد؟ اگر ز ناله من آن طبیب خوشدل نیست چرا…
هر که رو تابد ز عاشق، خط مشکینش سزاست
هر که رو تابد ز عاشق، خط مشکینش سزاست گل که با بلبل نسازد دست گلچینش سزاست هر سری کز شور سودا نیست فانوس خیال…
چندان که خواب صبح بود بر جوان لذیذ
چندان که خواب صبح بود بر جوان لذیذ بیداری شب است به صاحبدلان لذیذ پیکان آبدار تو چون میوه بهشت گردیده است زخم مرا در…
هر که در راه طلب صادق بود واصل شود
هر که در راه طلب صادق بود واصل شود راههای راست آخر محو در منزل شود زردرویی در شراب بی خمار عشق نیست روز محشر…
چند در فکر سرا و غم منزل باشی؟
چند در فکر سرا و غم منزل باشی؟ گذرد قافله عمر و تو غافل باشی در سرانجام سفر باش و سبک کن خود را تو…
هر که چون بلبل درین گلشن اسیر رنگ و بوست
هر که چون بلبل درین گلشن اسیر رنگ و بوست از بهار زندگانی بهره او گفتگوست گر نخواهد میهمان دل شد آن یار عزیز آه…
چند بتوان خاک زد در چشم، عقل و هوش را؟
چند بتوان خاک زد در چشم، عقل و هوش را؟ یا رب انصافی بده آن خط بازیگوش را کار من با سرو بالایی است کز…
هر که آیینه به روشنگر ساغر ببرد
هر که آیینه به روشنگر ساغر ببرد رخی افروخته چون مهر به محشر ببرد سر درین وادی خونخوار گل پیشرس است غمزه او نه حریفی…
چنان که از نمک افزون شود جراحتها
چنان که از نمک افزون شود جراحتها یکی هزار ز پرسش شود مصیبت ها مپوش چشم ز نظاره غبار ملال که پیش خیز نشاط است…
هر کس فشاند بر من پر شور پشت دست
هر کس فشاند بر من پر شور پشت دست از جهل زد به خانه زنبور پشت دست یابد چگونه راه در آن زلف دست ما؟…
چگونه زان گل رعنا دو چشم بردارم؟
چگونه زان گل رعنا دو چشم بردارم؟ که هم بهار نگاه است و هم خزان نگاه کمند زلفش ازان حلقه حلقه گردیده است که مشق…
هر طرف لاله رخی هست، نظر می باید
هر طرف لاله رخی هست، نظر می باید داغ بر روی هم افتاده، جگر می باید عشق بیباک مرا در رگ جان افکنده است پیچ…
چشم و گوش و لب ببند، از شور و شر آسوده باش
چشم و گوش و لب ببند، از شور و شر آسوده باش خویش را گردآوری کن از سپر آسوده باش ازکمان توست هر تیری که…
هر ذره ازو در سر سودای دگر دارد
هر ذره ازو در سر سودای دگر دارد هر قطره ازودردل دریای دگردارد از مصحف روی او دارد سبقی هر کس در هر نظر آن…
چشم شوخ تو چو بر همزن مژگان گردد
چشم شوخ تو چو بر همزن مژگان گردد دو جهان فتنه به هم دست و گریبان گردد در غبار دل ما آه عبث پیچیده است…
هر چند هست مشرق دیدار آینه
هر چند هست مشرق دیدار آینه باشد نظر به سینه من تار آینه جوهر ده است خواب پریشان به دیده اش تا دیده روی نوخط…
چشم حیران را حجابش دام می داند هنوز
چشم حیران را حجابش دام می داند هنوز عاشق ناکام را خود کام می داند هنوز کیست حرف بوسه بررویش تواند فاش گفت ؟ دیدن…
نیم نومید از عقبی گر از دنیا گره خوردم
نیم نومید از عقبی گر از دنیا گره خوردم در آنجا باز خواهم شد اگر اینجا گره خوردم نشد کوته ز دامان اجابت دست امیدم…
چشم آیینه گر از خواب بهم می آید
چشم آیینه گر از خواب بهم می آید مژه عاشق بیتاب بهم می آید خون گرم است علاج دهن شکوه زخم رخنه دل ز می…
نیستم در عشق کافر ماجرای سوختن
نیستم در عشق کافر ماجرای سوختن می دهم جان همچو هندو از برای سوختن نیست از سوز محبت شیوه من سرکشی دارم آتش زیر پای…
چرخ ماند از گردش اما اضطراب دل بجاست
چرخ ماند از گردش اما اضطراب دل بجاست تیغ شد کند و سماع طایر بسمل بجاست عشق بی تاب است تا دوران خط آخر شدن…