افتاد ماه عارض اودر وبال خط

افتاد ماه عارض اودر وبال خط زلفش هوا گرفت به یک گوشمال خط منسوخ گشت چون خط کوفی ز خط نسخ طغرای چین ابروی اواز…

ادامه مطلب

شد گرفتاری فزون در روزگار خط مرا

شد گرفتاری فزون در روزگار خط مرا خاک دامنگیر شد آخر غبار خط مرا خط آزادی طمع زان خط مشکین داشتم ابجد مشق جنون شد…

ادامه مطلب

اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز

اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز این خانه شکسته چکیدن گرفت باز آه ضعیف من که به روزن نمی رسید بر روی چرخ،…

ادامه مطلب

شد بی صفا ز خاک سیه کاسه آب ما

شد بی صفا ز خاک سیه کاسه آب ما آخر به رنگ ظرف برآمد شراب ما از اشک تلخ ما کف خاکی نگشت سبز نگرفت…

ادامه مطلب

اسیر عشق تو دلتنگ از الم نشود

اسیر عشق تو دلتنگ از الم نشود حجاب خنده این کبک کوه غم نشود کجا به درهم ودینار می شود معمور به درد وداغ تو…

ادامه مطلب

شب که مغزم را به جوش آورد شور بلبلی

شب که مغزم را به جوش آورد شور بلبلی بود دامان دگر بر آتش من هر گلی چشم عبرت بین نداری، ورنه هر شاخ گلی…

ادامه مطلب

آسان نمی توان به سراپای ما گذشت

آسان نمی توان به سراپای ما گذشت نتوان به بال موج ز دریای ما گذشت آیینه اش ز گرد خجالت سیه مباد سیلی که بر…

ادامه مطلب

شام ازان زلف سیه سنبل به دامن می برد

شام ازان زلف سیه سنبل به دامن می برد صبح از ان چاک گریبان گل به دامن می برد آن که بر خار سر دیوار…

ادامه مطلب

ازان پیچیده ام همچو صدا در ظرف خاموشی

ازان پیچیده ام همچو صدا در ظرف خاموشی که نتواند نهاد انگشت کس بر حرف خاموشی نسازد سرمه آفاق شبگردی نفس گیرش کند چون صبحدم…

ادامه مطلب

سیل را گنج شمارد دل ویرانه ما

سیل را گنج شمارد دل ویرانه ما برق را تنگ در آغوش کشد دانه ما از دل و چشم بود شیشه و پیمانه ما نه…

ادامه مطلب

از هیچ کس سپهر خجالت نمی کشد

از هیچ کس سپهر خجالت نمی کشد آیینه گرفته کدورت نمی کشد خار شکسته بر سر دیوار قد کشید نخل امید ماست که قامت نمی…

ادامه مطلب

سیر حسن خود اگر در دل ما خواهی کرد

سیر حسن خود اگر در دل ما خواهی کرد سفر آینه را رو به قفا خواهی کرد گر بدانی که چه مشتاق به آغوش توام…

ادامه مطلب

از نگاه خیره چشم یار می گردد گران

از نگاه خیره چشم یار می گردد گران از عیادت دایم این بیمار می گردد گران سر سبک چون شد ز می، دستار می گردد…

ادامه مطلب

سوخته جانم غم وسیله ندارم

سوخته جانم غم وسیله ندارم داغ دل لاله ام فتیله ندارم همت مجنون من بلند فتاده است سنگ توقع ازین قبیله ندارم آینه آب پشت…

ادامه مطلب

از نان و آب نیست بقا و ثبات ما

از نان و آب نیست بقا و ثبات ما باشد ز درد و داغ محبت حیات ما یارب نصیب سوخته جانان عشق کن ته جرعه…

ادامه مطلب

سمندر داغها از آتش رخسار او دارد

سمندر داغها از آتش رخسار او دارد کجا یاقوت تاب گرمی بازار او دارد نه تنها نقطه خاک است چون ناقوس ازو نالان که چرخ…

ادامه مطلب

از مستی چشم تو چه تقریر توان کرد

از مستی چشم تو چه تقریر توان کرد این خواب نه خوابی است که تعبیر توان کرد با دل نگرانی چه قدر راه توان رفت…

ادامه مطلب

سری را که بالین شود آستانش

سری را که بالین شود آستانش بود بخت بیدار خواب گرانش فتاده است کارم به خونریز طفلی که گلگون شود اسب نی زیر رانش رسانده…

ادامه مطلب

از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست

از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست خشکی بحر ز سر پنجه مرجان پیداست نامه ای نیست که عنوان نشود غمازش کرم و بخل ز…

ادامه مطلب

سرنزد از بلبلم هر چند دستانی درست

سرنزد از بلبلم هر چند دستانی درست ناله ام نگذاشت در گلشن گریبانی درست گر چه دایم در شکستم بود چشم شور خلق شور من…

ادامه مطلب

از گرانخوابی ما عمر سبک جولان است

از گرانخوابی ما عمر سبک جولان است لنگر کشتی ما بال وپر طوفان است سادگی بین که همان فکر اقامت داریم گر چه گوی سر…

ادامه مطلب

سرشک گرم با مژگان و چشم تر نمی سازد

سرشک گرم با مژگان و چشم تر نمی سازد شراب تند ما با شیشه و ساغر نمی سازد نمی دانم به خونریز که شد آلوده…

ادامه مطلب

از فنای پیکر خاکی چرا خون می خوری؟

از فنای پیکر خاکی چرا خون می خوری؟ از شکست خم چرا غم ای فلاطون می خوری؟ در قفس روزی ز بیرون می خورد مرغ…

ادامه مطلب

سر فرو نارد به گردون اختر دیوانگی

سر فرو نارد به گردون اختر دیوانگی گرد خاکستر نگیرد اخگر دیوانگی می زند پر در فضای لامکان با آن که هست زیر سنگ کودکان…

ادامه مطلب

از غم گم کرده راهان فارغ است

از غم گم کرده راهان فارغ است هر که صائب شد به منزل ناپدید شش جهت راه است ومنزل ناپدید دشت هموارست ومحمل ناپدید ز…

ادامه مطلب

سر به جیب خویش دزدیدم، کلاهی شد مرا

سر به جیب خویش دزدیدم، کلاهی شد مرا جمع کردم پای در دامن، پناهی شد مرا در گذار سیل بودم، داشتم تا خانه ای از…

ادامه مطلب

از صفای دل نباشد حاصلی درویش را

از صفای دل نباشد حاصلی درویش را نان به خون تر می شود صبح صداقت کیش را نیست غیر از بستن چشم و لب و…

ادامه مطلب

سخن طراز چرا مهر برزبان نکند

سخن طراز چرا مهر برزبان نکند نمی شودکه قلم از سخن زیان نکند سفر به از سفر بیخودی نمی باشد به مصرهر که ز کنعان…

ادامه مطلب

از ششدر جهات، امید نجات نیست

از ششدر جهات، امید نجات نیست دربند روزگار، نجات از جهات نیست طفلان مهد خاک ز شیرند بی نصیب این گاهواره گویی از این امهات…

ادامه مطلب

سخت دشوارست پیچیدن عنان ناله را

سخت دشوارست پیچیدن عنان ناله را دل چو نی سوراخ گردد دیده بان ناله را در خزان طی کرد بلبل داستان ناله را نیست چون…

ادامه مطلب

از سودا آفرینش دل مکدر بازگشت

از سودا آفرینش دل مکدر بازگشت با دهان خشک ازین ظلمت سکندر بازگشت دید رخسار تو، از آتش سمندر بازگشت طوطی از گفتار شیرینت ز…

ادامه مطلب

سبکروی که ز سرپا نمی تواند کرد

سبکروی که ز سرپا نمی تواند کرد سفر چو قطره به دریا نمی تواند کرد ز بس که منفعل از کرده های خویشتن است فلک…

ادامه مطلب

از سر و سامان چه می پرسی من دیوانه را؟

از سر و سامان چه می پرسی من دیوانه را؟ جوش می برداشت از جا سقف این میخانه را تا نگردد آب دل از ناله…

ادامه مطلب

سبزه خط می دمد از لعل جانان غم مخور

سبزه خط می دمد از لعل جانان غم مخور می شود سیراب خضر از آب حیوان غم مخور بر سر انصاف خواهد آمد آن چشم…

ادامه مطلب

از زیر خاک ناله مامی توان شنید

از زیر خاک ناله مامی توان شنید بیرون باغ نیز نوا می توان شنید برگ خزان رسیده بود ترجمان باغ از رنگ چهره حال مرا…

ادامه مطلب

ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن

ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن حشر خواب آلودگان از نعره مستانه کن مجلس از دود چراغ کشته ماتمخانه ای است این…

ادامه مطلب

از روی نرم سرزنش خار می کشم

از روی نرم سرزنش خار می کشم چون گل ز حسن خلق خود آزار می کشم آزاده ام، مرا سرو برگ لباس نیست از مغز…

ادامه مطلب

ساده لوحانی که درد خود به درمان داده اند

ساده لوحانی که درد خود به درمان داده اند دامن یوسف زدست از مکر اخوان داده اند محرمان کعبه مقصود، از تار نفس جامه احرام…

ادامه مطلب

از دل مپرس، خانه به سیلاب داده ای

از دل مپرس، خانه به سیلاب داده ای تعلیم بی قراری سیماب داده ای در زیر تیغ، بستر راحت فکنده ای در چشم فتنه داد…

ادامه مطلب

زین نقطه بود گردش پرگار فلکها

زین نقطه بود گردش پرگار فلکها هر چند که ما را ز سویدا خبری نیست این خواب پریشان گل پوشیدن چشم است بیدار دلان را…

ادامه مطلب

از دستبرد ناله آتش زبان من

از دستبرد ناله آتش زبان من چون جوی شیر، آب شده است استخوان من تا دست می زنی به هم، از دست رفته ام بر…

ادامه مطلب

زهی نقاب جمالت برهنه رویی ها

زهی نقاب جمالت برهنه رویی ها خموشی تو زبان بند کامجویی ها ز سرو قد تو یک جلوه، عالم آشوبی ز نوبهار تو یک برق،…

ادامه مطلب

از خلق خبر نیست ز خود بی خبران را

از خلق خبر نیست ز خود بی خبران را با قافله کاری نبود فرد روان را آسودگی و درد طلب آتش و آب است منزل…

ادامه مطلب

زنوبهار خط یار ناامید مباش

زنوبهار خط یار ناامید مباش ز حسن عاقبت کار نا امید مباش به نوش جاده نیش منتهی گردد به زخم خار ز گلزار ناامید مباش…

ادامه مطلب

از خرام ناز منت بر زمین داردبهار

از خرام ناز منت بر زمین داردبهار هر طرف صد خرمن گل خوشه چین داردبهار تختش از بادست وچتراز ابرولشکر ازپری اسم اعظم چون سلیمان…

ادامه مطلب

زمین از دامن تر عالم آب است پنداری

زمین از دامن تر عالم آب است پنداری ز غفلت آسمان ها پرده خواب است پنداری ز شوخی گر چه آسایش نفهمیده است مژگانش نظر…

ادامه مطلب

از حریم ما سخن چین چون سخن بیرون برد؟

از حریم ما سخن چین چون سخن بیرون برد؟ باد نتوانست نکهت زین چمن بیرون برد شمع را خاکستر پروانه اینجا سرمه داد کیست راز…

ادامه مطلب

زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند

زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند سرمه خاموش را چشمت زبان آور کند آن که می گوید قیامت بر نمی خیزد، کجاست؟ تا در…

ادامه مطلب

از جنون این عالم بیگانه را گم کرده ام

از جنون این عالم بیگانه را گم کرده ام آسمان سیرم زمین خانه را گم کرده ام نه من از خود نه کسی از حال…

ادامه مطلب

کام دل ازان غنچه مستور گرفتیم

کام دل ازان غنچه مستور گرفتیم صد تنگ شکر از دهن مور گرفتیم آخر ز بیابان جنون سر بدر آورد هر چند عنان دل پرشور…

ادامه مطلب