قطره ای از قلزم توحید باشد هر دلی

قطره ای از قلزم توحید باشد هر دلی دست رد بر هیچ مخلوقی منه گر واصلی گرد هستی در سفر دارد ترا چون گردباد هر…

ادامه مطلب

از بیقراری دل اندوهگین خویش

از بیقراری دل اندوهگین خویش خجلت کشم همیشه ز پهلونشین خویش در وادیی که روبه قفا می روند خلق در قعر چاهم از نظر دوربین…

ادامه مطلب

قرار گیر به دارالقرار درویشی

قرار گیر به دارالقرار درویشی که انقلاب ندارد دیار درویشی پیاده ای است زمین گیر، آفتاب بلند نظر به همت گردون سوار درویشی کند به…

ادامه مطلب

از بس شدند زهره جبینان نهان به خاک

از بس شدند زهره جبینان نهان به خاک گردون نشست تا کمر کهکشان به خاک از آستان عشق غباری است نوبهار سر سبز آن که…

ادامه مطلب

قبول خاطر از نظاره منظور می بارد

قبول خاطر از نظاره منظور می بارد به دل نزدیکی از روی نگاه دور می بارد اثر بگذار تا شمعی بدارد بر سر خاکت که…

ادامه مطلب

از آه روز گردان شبهای تار خود را

از آه روز گردان شبهای تار خود را آیینه دو رو کن لیل و نهار خود را در ملک دل مگردان مطلق عنان هوس را…

ادامه مطلب

فکنده ایم به امروز کار فردا را

فکنده ایم به امروز کار فردا را ازین حیات چه آسودگی بود ما را؟ نگاه دار سر رشته تا نگه دارند که می زنند به…

ادامه مطلب

آرد به وجد سوختگان را نوای من

آرد به وجد سوختگان را نوای من مردافکن است باده مردآزمای من دلهای خامسوز چه داند که چون کباب خون می چکد ز ناله دردآشنای…

ادامه مطلب

فغان که هستی ما خرج آشنایی شد

فغان که هستی ما خرج آشنایی شد بهار عمر به تاراج بینوایی شد چو وحشیی که گرفتار در قفس گردد تمام عمر در اندیشه رهایی…

ادامه مطلب

آتشم در جگر از چهره گلرنگ زده است

آتشم در جگر از چهره گلرنگ زده است لب لعلش به کبابم نمک سنگ زده است شیشه ام می شکند در جگر از حرف درشت…

ادامه مطلب

فروغ گوهر دل از سر زبان تابد

فروغ گوهر دل از سر زبان تابد صفای باغ ز رخسار باغبان تابد نمی توان به جگر داغ عشق پنهان کرد که نور این گهر…

ادامه مطلب

آبرو رامی برد از چهره اظهار طمع

آبرو رامی برد از چهره اظهار طمع ابر آب روی مردان است گفتار طمع خواری روی زمین خاری است از دیوار او زرد رویی یک…

ادامه مطلب

فتنه چشم تو چون ز خواب برآید

فتنه چشم تو چون ز خواب برآید از طرف مغرب آفتاب برآید دست دعای ملک دود ز دو جانب چون به بغل خانه رکاب برآید…

ادامه مطلب

آب حیوان من نهان در ظلمت شب دیده ام

آب حیوان من نهان در ظلمت شب دیده ام نور بیداری همین در چشم کوکب دیده ام گر بگویم خواب شیرین تلخ بر مردم شود…

ادامه مطلب

غیر حسرت رزق من زان حسن بی اندازه نیست

غیر حسرت رزق من زان حسن بی اندازه نیست فتح باب من ازین میخانه جز خمیازه نیست میکشان را روز باران می کند گردآوری جز…

ادامه مطلب

پیش مستان از خرد بیگانه می باید شدن

پیش مستان از خرد بیگانه می باید شدن چون به طفلان می رسی دیوانه می باید شدن مدتی در خواب بی دردی به سر بردی،…

ادامه مطلب

غنچه سان پر گل اگر خواهی دهان خویش را

غنچه سان پر گل اگر خواهی دهان خویش را پره قفل خموشی کن زبان خویش را کاروانگاه حوادث جای خواب امن نیست در ره سیل…

ادامه مطلب

پیش چشمی که ز کان لعل برون آورده است

پیش چشمی که ز کان لعل برون آورده است می کند جلوه موج می احمررگ سنگ گر به تمکین گرانسنگ تو گویا گردد خامه گردد…

ادامه مطلب

غم عالم به دل از دیده خونبار می آید

غم عالم به دل از دیده خونبار می آید به این گلشن خزان از رخنه دیوار می آید تسلی در دل آزرده عاشق نمی باشد…

ادامه مطلب

پیچ وتاب خط برآن رخسار گلرنگ است بار

پیچ وتاب خط برآن رخسار گلرنگ است بار جلوه طوطی براین آیینه چون زنگ است بار هر که خود رایافت پهلو می کند خالی ز…

ادامه مطلب

غفلت دل از شراب ناب افزون می شود

غفلت دل از شراب ناب افزون می شود ناروایی در متاع از آب افزون می شود می فزاید بر شتاب زندگی قد دوتا در ته…

ادامه مطلب

پشتم از بار گنه بر یکدگر خواهد شکست

پشتم از بار گنه بر یکدگر خواهد شکست عاقبت این شاخ از جوش ثمر خواهد شکست می شوم صد پیرهن از مومیایی نرمتر گر چنین…

ادامه مطلب

غبار آلود عصیان بس که شد جان هوسناکم

غبار آلود عصیان بس که شد جان هوسناکم سرشک شمع گردد مهره گل بر سر خاکم ز خواب نیستی در حشر از آن سربر نمی…

ادامه مطلب

پرست دفتر افلاک از حساب غلط

پرست دفتر افلاک از حساب غلط بدار دست ز اصلاح این کتاب غلط نه انجم است، که هر کس به قدر دانش خود نهاده نقطه…

ادامه مطلب

غارت صبر از دلم آن آتشین رو می کند

غارت صبر از دلم آن آتشین رو می کند گرمی خورشید گل را مفلس بو می کند چشم مجنون بس که از وحشی نگاهان پر…

ادامه مطلب

پایندگی به زور میسر نمی شود

پایندگی به زور میسر نمی شود آب خضر نصیب سکندر نمی شود هر موج می کلید در باغ تازه ای است کیفیت شراب مکرر نمی…

ادامه مطلب

عمل چون خالص افتد دل از ان پرنور می گردد

عمل چون خالص افتد دل از ان پرنور می گردد صفای شهد شمع خانه زنبور می گردد به عمر جاودان دل ره نبرد از زلف…

ادامه مطلب

پاس اندوه دل تنگ نگه می دارد

پاس اندوه دل تنگ نگه می دارد شیشه ما طرف سنگ نگه می دارد در زمان دل دیوانه من هر طفلی چون فلاخن به بغل…

ادامه مطلب

علم نصرت ما آه سحرگاهی ما

علم نصرت ما آه سحرگاهی ما مهر خاموشی ما چتر شهنشاهی ما ما ز بی برگ و نوایی خط پاکی داریم چه کند باد خزانی…

ادامه مطلب

بیشتر شد حسرتم از خط آن محبوب خشک

بیشتر شد حسرتم از خط آن محبوب خشک می شود افزون غبار خاطر از مکتوب خشک در بهار خط که گلریزان ابر رحمت است تر…

ادامه مطلب

عشقم هنوز جای به گلخن نداده است

عشقم هنوز جای به گلخن نداده است برقم هنوز بوسه به خرمن نداده است در زلف باد دست، عبث بسته ایم دل گوهر کسی به…

ادامه مطلب

بیاض گردن او دست من ز کار برد

بیاض گردن او دست من ز کار برد بیاض خوش قلم از دست اختیار برد بجز خط تو کز او چشمها شود روشن که دیده…

ادامه مطلب

عشق فارغبالم از اندیشه دنیا نمود

عشق فارغبالم از اندیشه دنیا نمود وقت آن کس خوش که شغل عشق را پیدا نمود حسن شوخ از پرده پوشی می شود بی پرده…

ادامه مطلب

بی کشش نتوان برون از قید دنیا آمدن

بی کشش نتوان برون از قید دنیا آمدن بی رسن از چاه هیهات است بالا آمدن بی کمند جذبه خورشید عالمتاب عشق چون تواند شبنم…

ادامه مطلب

عشق را دارالامانی چون دل دیوانه نیست

عشق را دارالامانی چون دل دیوانه نیست گنج را بر دل غبار از صحبت ویرانه نیست با گلستانی که ما را آشنایی داده اند راه…

ادامه مطلب

بی زبانی پرده داری می کند راز مرا

بی زبانی پرده داری می کند راز مرا می دهد خاموشی من سرمه غماز مرا گر برون آید، به خون خود گواهی می دهد ناله…

ادامه مطلب

عشق تا هست عنان را به هوس نتوان داد

عشق تا هست عنان را به هوس نتوان داد چون قلم نبض به دست همه کس نتوان داد ناله ای کز سر در دست شنیدن…

ادامه مطلب

بی تحمل خصم را هموار نتوان ساختن

بی تحمل خصم را هموار نتوان ساختن گل ز زخم خار شد امن از سپر انداختن غافل از آه ندامت در جوانی ها مشو کز…

ادامه مطلب

عزلت از عالم دلگیر برآورد مرا

عزلت از عالم دلگیر برآورد مرا بی کسی از دهن شیر برآورد مرا بود از تیغ زبان در ته شمشیرم جای خامشی از ته شمشیر…

ادامه مطلب

بی آب ساخت خط، لب جان پرور ترا

بی آب ساخت خط، لب جان پرور ترا کرد این غبار مهره گل گوهر ترا تمکین و شوخی تو به میزان برابرست فرقی ز بادبان…

ادامه مطلب

عجز بر سر پنجه اقبال چون زور آورد

عجز بر سر پنجه اقبال چون زور آورد از شکرخند سلیمان روزی مور آورد حاصل روی زمین بردار از یک کف زمین هر سحرخیزی که…

ادامه مطلب

بوسه از کنج دهان دلربا دارد امید

بوسه از کنج دهان دلربا دارد امید این دل گستاخ را بنگر چها دارد امید خاک در چشمی که در دوران آن خط غبار روشنی…

ادامه مطلب

عاقبت کار نظربازان به سامان می شود

عاقبت کار نظربازان به سامان می شود گرد مجنون سرمه چشم غزالان می شود نه فلک تنگ است بر خورشید عالمتاب عشق لیک از کوچکدلی…

ادامه مطلب

بهر قتل ما کمر آن حسن بی اندازه بست

بهر قتل ما کمر آن حسن بی اندازه بست دفتر گل را خس و خاشاک ما شیرازه بست بی دماغان جنون را رام کردن مشکل…

ادامه مطلب

عاشق صادق نیندیشد ز آتش تاختن

عاشق صادق نیندیشد ز آتش تاختن زر خالص را محابا نیست از بگداختن روزگاری را که کردم صرف تسخیر بتان می توانستم دو عالم را…

ادامه مطلب

به یک زخم نمایان سرفرازم از شهیدان کن

به یک زخم نمایان سرفرازم از شهیدان کن چو صبح وصل خندانم ازین لطف نمایان کن اگر خواهی که خورشید از گریبانت برون آید سحرخیزی…

ادامه مطلب

عاشق پروانه مشرب را چه پروای سرست؟

عاشق پروانه مشرب را چه پروای سرست؟ رشته این شمع بی پروا کمند صرصرست خلق خوش غم های عالم را پریشان می کند چین ابروی…

ادامه مطلب

به هر که باده دهد یار، من خراب شوم

به هر که باده دهد یار، من خراب شوم نگاه گرم به هر کس کند کباب شوم ز من کناره کند موج اگر حباب شوم…

ادامه مطلب

طوفان گل و جوش بهارست ببینید

طوفان گل و جوش بهارست ببینید اکنون که جهان بر سر کارست ببینید در سبزه و گل آب روان پرده نشین است ماهی که درین…

ادامه مطلب

به نوخطان نگرستن دلیل دیده وری است

به نوخطان نگرستن دلیل دیده وری است که حسن چهره بدیهی و حسن خط نظری است خموش باش که آن کوه و ناز و تمکین…

ادامه مطلب