نتوان ز دل غبار ملال از شراب شست

نتوان ز دل غبار ملال از شراب شست زنگ از جبین آینه نتوان به آب شست از می خمار آن لب میگون ز دل نرفت…

ادامه مطلب

تا عرق از می بر آن رخسار جان پرور نشست

تا عرق از می بر آن رخسار جان پرور نشست در بهشت از جوش دعوی چشمه کوثر نشست رو نگردانید خال از روی آتشناک او…

ادامه مطلب

نباشد لقمه ای بی خون دل بر خوان درویشان

نباشد لقمه ای بی خون دل بر خوان درویشان نگردد خشک هرگز از قناعت نان درویشان نریزند آبروی خویش بهر عمر جاویدان که باشد آبرو…

ادامه مطلب

تا زنده ایم قسمت ما غیر داغ نیست

تا زنده ایم قسمت ما غیر داغ نیست پروانه نجات به نام چراغ نیست در زیر آسمان که نفس می کشد به عیش؟ در تنگنای…

ادامه مطلب

ناله ای کز دل بیدرد برون می آید

ناله ای کز دل بیدرد برون می آید تیغی از پنجه نامرد برون می آید غم دنیا نه حریفی است که مغلوب شود مرد ازین…

ادامه مطلب

تا دیده خود کرد چو دستار شکوفه

تا دیده خود کرد چو دستار شکوفه برکرد سر از پیرهن یار شکوفه در آینه بینش ما چشم به راهان پیکی بود از جانب دلدار…

ادامه مطلب

نابسته رخنه نظر از هر عیان که هست

نابسته رخنه نظر از هر عیان که هست از پرده جلوه گر نشود هر نهان که هست هر مو زبان نکته سرایی نمی شود تا…

ادامه مطلب

تا حیا قطع نظر زان گل رخسار نکرد

تا حیا قطع نظر زان گل رخسار نکرد مور خط رخنه در آن لعل شکربار نکرد دهن غنچه تصویر، تبسم زده شد دل ما نوبر…

ادامه مطلب

می نماید پایکوبان دار را منصور ما

می نماید پایکوبان دار را منصور ما تاک را آتش عنان سازد می پر زور را هر سبکدستی نیارد نغمه از ما واکشید ناخن شیرست…

ادامه مطلب

تا چند پیر میکده را درد سر دهم؟

تا چند پیر میکده را درد سر دهم؟ رفتم ز می قرار به خون جگر دهم یکسر ز تاج و تخت برآیند خسروان گر از…

ادامه مطلب

می کند یادش دل بیتاب و از خود می رود

می کند یادش دل بیتاب و از خود می رود می برد نام شراب ناب و از خود می رود هر که چون شبنم درین…

ادامه مطلب

تا به کی مردم چشمم هدف خار بود؟

تا به کی مردم چشمم هدف خار بود؟ رگ من جاده نشتر آزار بود همچنان در ته دیوار شکسته است تنم اگرم بال هما طره…

ادامه مطلب

می کشد هر لحظه بزم تازه ای بر روی ما

می کشد هر لحظه بزم تازه ای بر روی ما داغ دارد جام جم را کاسه زانوی ما سایه زخم دورباش از وحشت ما می…

ادامه مطلب

تا به زانو رفته پای من به گل از لای خم

تا به زانو رفته پای من به گل از لای خم پای رفتن نیست ازمیخانه ام چون پای خم کرد حلاجی می وحدت سر منصور…

ادامه مطلب

می شود روشن چراغ از چهره رنگین تو

می شود روشن چراغ از چهره رنگین تو بیمی از کشتن ندارد شمع بر بالین تو مور هیهات است بیرون آید از دریای شهد سبزه…

ادامه مطلب

تا آدمی خمش نشود برگزیده نیست

تا آدمی خمش نشود برگزیده نیست صهبا ز جوش تا ننشیند رسیده نیست تمکین ز چار موجه طمع داشتن خطاست در قلزمی که آب گهر…

ادامه مطلب

می زند ناخن به دل خار سر دیوار تو

می زند ناخن به دل خار سر دیوار تو چون تماشایی نظر بردارد از گلزار تو؟ دل نگردد چون خراب از جلوه مستانه ات؟ نقش…

ادامه مطلب

خرده انجم ندارد رونقی در کوی صبح

خرده انجم ندارد رونقی در کوی صبح مهره خورشید شایسته است بر بازوی صبح گر چه می آید چو طفلان بوی شیرش از دهان شکرستان…

ادامه مطلب

می در پیاله کن که گل و لاله می رود

می در پیاله کن که گل و لاله می رود این کاروان چو شعله جواله می رود از ره مرو به زینت دنیا کز این…

ادامه مطلب

خانه دل به صفا از نظر بسته بود

خانه دل به صفا از نظر بسته بود فیض در کعبه مجاور ز در بسته بود نیست آزاده روان را غم اسباب سفر توشه و…

ادامه مطلب

می پرستان رابه دل ننشیند از دشمن غبار

می پرستان رابه دل ننشیند از دشمن غبار زود بردر می زند ازخانه روشن غبار کار مشکل رابه همت می توان ازپیش برد می کند…

ادامه مطلب

خالش خبر ز سر دهانم نمی دهد

خالش خبر ز سر دهانم نمی دهد زان راز سر به مهر نشانم نمی دهد شد بسته راه خیر به نوعی که آن دهن یک…

ادامه مطلب

موقوف انقطاع بود اتصال من

موقوف انقطاع بود اتصال من از خود گسستن است کمند غزال من چون ساز، گوشمال مرا ساز می کند در ترک گوشمال بود گوشمال من…

ادامه مطلب

خاکم به چشم در نگه واپسین مزن

خاکم به چشم در نگه واپسین مزن زنهار بر چراغ سحر آتشین مزن افتاده را دوباره فکندن کمال نیست آن را که خاک راه تو…

ادامه مطلب

مهربانی از میان خلق دامن چیده است

مهربانی از میان خلق دامن چیده است از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است وسعت از دست و دل مردم به منزل رفته است جامه ها…

ادامه مطلب

خاک را دامان پر زر می کند فصل خزان

خاک را دامان پر زر می کند فصل خزان بادها را کیمیاگر می کند فصل خزان شاخساران را به رنگ عود برمی آورد برگها را…

ادامه مطلب

منم که مصرف نقد نگاه می دانم

منم که مصرف نقد نگاه می دانم به روی خوب ندیدن گناه می دانم اگر چه شد تنم از داغ عشق لاله ستان هنوز دعوی…

ادامه مطلب

خارخاری به دل افتاده ز مژگان کسی

خارخاری به دل افتاده ز مژگان کسی که نپیچیده نگاهش به رگ جان کسی میوه خلد به کوته نظران ارزانی دست امید من و سیب…

ادامه مطلب

من و راهی که ز سر سنگ نشانش باشد

من و راهی که ز سر سنگ نشانش باشد برق خنجر بلد راهروانش باشد کی عنانداری بیتابی ما خواهد کرد؟ آن که از رفتن دل…

ادامه مطلب

حواس کم خرد را نفس جاهل کار فرماید

حواس کم خرد را نفس جاهل کار فرماید سلاح بیجگر را خصم پردل کار فرماید به ور دست نتوان تیر کج را راست گرداندن به…

ادامه مطلب

من کیم تا یار بی پروا به فریادم رسد؟

من کیم تا یار بی پروا به فریادم رسد؟ آه صبح و گریه شبها به فریادم رسد دامن صحرا نبرد از چهره ام گرد ملال…

ادامه مطلب

حضور می طلبی سینه را مصفا کن

حضور می طلبی سینه را مصفا کن گهر پرست تو گنجینه را مصفا کن ز خانه بصفا میهمان نگردد کم همین تو سعی کن آیینه…

ادامه مطلب

من آن بخت از کجا دارم که پیچیم بر میان تو

من آن بخت از کجا دارم که پیچیم بر میان تو بگردم چون خط شبرنگ بر گرد دهان تو من و اندیشه بر گرد سرگشتن،…

ادامه مطلب

دور قمر چو گردش چشم پیاله نیست

دور قمر چو گردش چشم پیاله نیست با کودکی نشاط شراب دو ساله نیست حسن برشته ای که نگه را کند کباب امروز در بساط…

ادامه مطلب

مکن یارب گران در منتهای عمر گوشم را

مکن یارب گران در منتهای عمر گوشم را سبک زین بار سنگین ساز با این ضعف دوشم را گران کردن مروت نیست بار ناتوانان را…

ادامه مطلب

دمید صبح، هوای شراب باید کرد

دمید صبح، هوای شراب باید کرد سری برون ز گریبان خواب باید کرد ز هر نسیم نگردد چو غنچه خندان دل نفس ز سینه صبح…

ادامه مطلب

مکن تعجب اگر شد چراغ ما روشن

مکن تعجب اگر شد چراغ ما روشن چراغ زنده دلان را کند خدا روشن ملایمت ز طمع پیشگان به آن ماند که شمع موم به…

ادامه مطلب

دلهای آرمیده به مطلب سوار نیست

دلهای آرمیده به مطلب سوار نیست رحم است بر کسی که دلش برقرار نیست از دامن است شعله جواله بی نیاز موقوف، شور من به…

ادامه مطلب

مغیلان پای نازک طینتان را در حنا دارد

مغیلان پای نازک طینتان را در حنا دارد چه غم دارد زخار آن کس که آتش زیر پا دارد؟ مکش رو در هم از حکم…

ادامه مطلب

دلفروزست جام خاموشی

دلفروزست جام خاموشی ما و عیش مدام خاموشی نطق هر چند با شکوه بود نیست با احتشام خاموشی از حوادث کند سپرداری تیغ جان را…

ادامه مطلب

مصفا تا نمی گردد، زتن جان بر نمی آید

مصفا تا نمی گردد، زتن جان بر نمی آید نگردد پاک تا یوسف، ز زندان برنمی آید گریبان لحد را چاک خواهد کرد اشک من…

ادامه مطلب

دل نگردید شب وصل تهی از گله ها

دل نگردید شب وصل تهی از گله ها طی شد این وادی و هموار نشد آبله ها اثر از گرمروان نیست، همانا گردید در دل…

ادامه مطلب

مسوز ای سنگدل از انتظار می کبابم را

مسوز ای سنگدل از انتظار می کبابم را به درد باده کن تعمیر احوال خرابم را ادب پرورده عشقم، نیاید خیرگی از من نسوزد آتش…

ادامه مطلب

دل مرا به نگاهی ز من برآوردی

دل مرا به نگاهی ز من برآوردی سخن نکرده مرا از سخن برآوردی به روی گرم، دو صد شمع پای در گل را نفس گداخته…

ادامه مطلب

مستان چو غنچه بند قبا را نبسته اند

مستان چو غنچه بند قبا را نبسته اند بر سینه راه فیض هوا رانبسته اند ای سرو وقت رفتن ازین لاله زار نیست نخل مصیبت…

ادامه مطلب

دل غریب مرا بوی گل بجا آورد

دل غریب مرا بوی گل بجا آورد کز آن بهار خبرهای آشنا آورد به بوی پیرهن مصر بد مرساد! که کار بسته ما را گرهگشا…

ادامه مطلب

وقت است که داغی به دل دام گذارم

وقت است که داغی به دل دام گذارم برقی شوم و رو به لب بام گذارم تا چند درین دایره همچون خط پرگار سر در…

ادامه مطلب

دل شیرین نمی گردد به سیل از جای خود، ورنه

دل شیرین نمی گردد به سیل از جای خود، ورنه زکوه بیستون تردستی من سنگ گرداند هوس را عشق می سازد دل سوزان من صائب…

ادامه مطلب

یاد آن عهد که در بحر سفر می کردم

یاد آن عهد که در بحر سفر می کردم کمر سعی خود از موج خطر می کردم چون صدف قطره اشکی که به من می…

ادامه مطلب

دل سرگشته ما چرخ را بر کار می بندد

دل سرگشته ما چرخ را بر کار می بندد کمر در خدمت این نقطه نه پرگار می بندد حجاب روی گل نظارگی را آب می…

ادامه مطلب