جرم یوسف به چه تقریب عزیزان بخشند؟

جرم یوسف به چه تقریب عزیزان بخشند؟ بیگناهی گنهی نیست که آسان بخشند نیست در طینت بیرحم تو چون بخشایش کاش صبری به من بی…

ادامه مطلب

نه همین فکر مرا روز به من نگذارد

نه همین فکر مرا روز به من نگذارد که به خوابم گل شب بوی سخن نگذارد هر عقیقی که دلش در گرو نام بود پشت…

ادامه مطلب

جدا شو از دو عالم تا توانی با خدا بودن

جدا شو از دو عالم تا توانی با خدا بودن که دارد دردسر بسیار، با خلق آشنا بودن بکش در زندگی مردانه جام نیستی بر…

ادامه مطلب

نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را

نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را از نقش چپ و راست خبر نیست نگین را هر چند حجاب تو زبان بند هوسهاست…

ادامه مطلب

جان عاشق قدر داغ و درد می داند که چیست

جان عاشق قدر داغ و درد می داند که چیست سکه کامل عیاران مرد می داند که چیست پایکوبان رفت ازین صحرای وحشت گردباد قدر…

ادامه مطلب

نه چهره اش عرق از گرمی هوا کرده است

نه چهره اش عرق از گرمی هوا کرده است نگاه را رخ او آب از حیا کرده است شده است پرده بیگانگی ز غیرت عشق…

ادامه مطلب

جان از وداع سبکتاز می شود

جان از وداع سبکتاز می شود لوح مزار، شهپر پرواز می شود در کام کش زبان که زبان نفس دراز چون شمع روزی دهن گاز…

ادامه مطلب

نه آسان است بر گردن گرفتن کار عالم را

نه آسان است بر گردن گرفتن کار عالم را سلیمان بار دیگر چون گرفت از دیو خاتم را؟ دل روشن اسیر رنگ و بو هرگز…

ادامه مطلب

جا در سیاه خانه سودا گرفته ایم

جا در سیاه خانه سودا گرفته ایم از دست لاله دامن صحرا گرفته ایم آسان به چنگ ما نفتاده است شمع طور صد دست، پنجه…

ادامه مطلب

نمی خواهیم روی تلخ ابر نوبهاران را

نمی خواهیم روی تلخ ابر نوبهاران را به مشت خار ما سرگرم کن آتش عذاران را ز چشم شور زاهد جام در دستم نمکدان شد…

ادامه مطلب

تیشه را از خون خود فرهاد رنگین می کند

تیشه را از خون خود فرهاد رنگین می کند زهر غیرت مرگ را در کام شیرین می کند در چراغ گرمخونی رحم چون روغن کند…

ادامه مطلب

نمک خال بود داغ تمنای ترا

نمک خال بود داغ تمنای ترا شور لیلی است سیه خانه سودای ترا بر جبین همچو گهر گرد یتیمی دارد دید تا شبنم گل، چهره…

ادامه مطلب

تو پنداری دل خوش در جهان بسیار می باشد

تو پنداری دل خوش در جهان بسیار می باشد زصد گوهر درین دریا یکی شهوار می باشد زغیرت پیر کنعان چشم بندی می کند، ورنه…

ادامه مطلب

نگردید آتشین رخساره ای فریادرس ما را

نگردید آتشین رخساره ای فریادرس ما را مگر از شعله آواز درگیرد قفس ما را ز بی دردی به درد ما نپردازند غمخواران همین آیینه…

ادامه مطلب

تن چون شد از زخم جوهردار، حصن آهن است

تن چون شد از زخم جوهردار، حصن آهن است دل مشبک چون شد از پیکان، دعای جوشن است دست خالی در محیط مایه دار عشق…

ادامه مطلب

نقش و نگار مار بود سرنوشت خلق

نقش و نگار مار بود سرنوشت خلق با زهر کرده اند همانا سرشت خلق هر خوشه صد زبان ملامت کشیده است زنهار چشم رزق نداری…

ادامه مطلب

تماشای بتان از چشم خون بسیار می آرد

تماشای بتان از چشم خون بسیار می آرد نگاه گرم آخر آه آتشبار می آرد نیم طوطی که با آیینه باشد روی حرف من مرا…

ادامه مطلب

نفس سوخته شمع سر بالین من است

نفس سوخته شمع سر بالین من است مهر خاموشی من جام جهان بین من است تیغ چون بید ز جان سختی من می لرزد موج…

ادامه مطلب

تشنه جانان را کجا سیراب ساغر می کند؟

تشنه جانان را کجا سیراب ساغر می کند؟ ریگ در یک آب خوردن بحر را بر می کند شمع ما تا سیلی دست حمایت خورده…

ادامه مطلب

نظربازی که چشم پرخماری در نظر دارد

نظربازی که چشم پرخماری در نظر دارد همیشه مستی دنباله داری در نظر دارد تو ای خضر از زلال زندگی بردار کام خود که این…

ادامه مطلب

ترا که گفت وطن زیر چراغ اخضر کن؟

ترا که گفت وطن زیر چراغ اخضر کن؟ درین محیط پر از خون چو نوح لنگر کن نه ای عزیزتر از آفتاب عالمتاب ز سنگ…

ادامه مطلب

نشست از آسیای چرخ گرد شیب بر رویم

نشست از آسیای چرخ گرد شیب بر رویم سفیدی می کند راه فنا از هر سر مویم از آن بیماری من می شود هر روز…

ادامه مطلب

تر زبانی معدن زنگار می سازد مرا

تر زبانی معدن زنگار می سازد مرا خامشی آیینه اسرار می سازد مرا آفتاب غیب، فرش خانه بی روزن است چشم بستن مطلع انوار می…

ادامه مطلب

نشد از روی تو سیراب نظر آینه را

نشد از روی تو سیراب نظر آینه را شرم رخسار تو خون کرد جگر آینه را نیست چون کشتی طوفان زده یک جا آرام در…

ادامه مطلب

تازه است دایم از سیهی داغ عندلیب

تازه است دایم از سیهی داغ عندلیب در گلشنی که زاغ و زغن بی نهایت است مشمار سهل رخنه گفتار خویش را کاین رخنه در…

ادامه مطلب

ندیده چشم چنین آهوی ختا در خواب

ندیده چشم چنین آهوی ختا در خواب که سر زند ز لبش حرف آشنا در خواب غزال قدس به آن چشم نیمخواب که هست به…

ادامه مطلب

تا نپوشیده است روی خال را خط دیدنی است

تا نپوشیده است روی خال را خط دیدنی است تا نگردیده است صاحب تخم ریحان چیدنی است می توان خواند از جبین باغبان حال چمن…

ادامه مطلب

نخوردم نیش خاری تا وداع رنگ و بو کردم

نخوردم نیش خاری تا وداع رنگ و بو کردم ز شر ایمن شدم تا خیرباد آرزو کردم برو ای خرقه تقوی هوایی گیر از دوشم…

ادامه مطلب

تا کی به ذوق نشأه می دردسر کشیم؟

تا کی به ذوق نشأه می دردسر کشیم؟ تلخی ز بحر چند برای گهر کشیم؟ تیر ترا ز سینه کشیدن نه کار ماست آهی مگر…

ادامه مطلب

نتوان به بی مثال رسید از مثال ها

نتوان به بی مثال رسید از مثال ها از ره مرو به موج سراب خیال ها بانگ جرس ز خوبی یوسف چه آگه است؟ در…

ادامه مطلب

تا شد از صدق طلب چون صبح، روشن جان ما

تا شد از صدق طلب چون صبح، روشن جان ما از تنور سرد، آید گرم بیرون نان ما از خزف ناز گهر از بردباری می…

ادامه مطلب

نامرادی زندگی بر خویش آسان کردن است

نامرادی زندگی بر خویش آسان کردن است ترک جمعیت دل خود را به سامان کردن است در پریشان اختلاطی صرف کردن نقد عمر در زمین…

ادامه مطلب

تا ز اهل حیرتم خاطر پریشان نیستم

تا ز اهل حیرتم خاطر پریشان نیستم شمع بی فانوسم آن روزی که حیران نیستم تیغ بی آبم به دست کارفرمایان عشق چون رگ ابر…

ادامه مطلب

نازک لبان سخن به زبان تو می کنند

نازک لبان سخن به زبان تو می کنند این غنچه ها نظر به دهان تو می کنند خورشید طلعتان صدف چشم پرگهر از چهره ستاره…

ادامه مطلب

تا خیال آن بهشتی رو مرا منظور بود

تا خیال آن بهشتی رو مرا منظور بود پرده های چشم حیرانم نقاب حور بود در کدوی من می وحدت به کام دل رسید خام…

ادامه مطلب

میسر نیست بی ابر تنک خورشید را دیدن

میسر نیست بی ابر تنک خورشید را دیدن ازان رخسار در ایام خط گل می توان چیدن گشودم بی تأمل دیده بر دنیا، ندانستم که…

ادامه مطلب

تا حسن گلو سوز تو در جان شرر افکند

تا حسن گلو سوز تو در جان شرر افکند در سینه من داغ مکرر سپر افکند من خرده جان را چو شرر باختم اینجا پروانه…

ادامه مطلب

می می کشند لاله عذاران ز روی هم

می می کشند لاله عذاران ز روی هم مستند بی شراب ز جام و سبوی هم خوبان به آشنایی هم بیوفا شدند دلهای ساده زود…

ادامه مطلب

تا توان کردن ز خون ما نگارین دست را

تا توان کردن ز خون ما نگارین دست را از حنا بهر چه باید کرد رنگین دست را سینه اش از باده لعلی بدخشان می…

ادامه مطلب

می کند عشق گران تمکین، سبک جانانه را

می کند عشق گران تمکین، سبک جانانه را شمع می گردد در اینجا گرد سر پروانه را کعبه را ده روز در سالی بود هنگامه…

ادامه مطلب

تا به کی در پرده باشد نیک و بد، ساغر کجاست؟

تا به کی در پرده باشد نیک و بد، ساغر کجاست؟ دل ز دعوی شد سیاه آیینه محشر کجاست؟ در تن روشن ضمیران جان نمی…

ادامه مطلب

می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا

می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا برگها را می کند باد خزان از هم جدا قطره شد سیلاب و واصل شد به…

ادامه مطلب

تا به تعظیم نهال تو ز جا برجستند

تا به تعظیم نهال تو ز جا برجستند سروها یکقلم از پای دگر ننشستند از تماشای تو نظارگیان راست دو عید تا دو ابروی هلال…

ادامه مطلب

می شود خرج زمین چون میوه خام افتد به خاک

می شود خرج زمین چون میوه خام افتد به خاک وای برآن کس که اینجا ناتمام افتد به خاک از طلوع واز غروب مهر روشن…

ادامه مطلب

خزان بیجگران نوبهار مردان است

خزان بیجگران نوبهار مردان است به تیغ غوطه زدن سبزه زار مردان است جهان پر شر و شورست بحر مواجی که لنگرش قدم پایدار مردان…

ادامه مطلب

می ز شرم لب می آشامش

می ز شرم لب می آشامش عرق شرم گشت درجامش خال دلکشترست یا زلفش ؟ دانه گیراترست یا دامش ؟ در دل آفتاب،خون ز شفق…

ادامه مطلب

خدایا قطره ام را شورش دریا کرامت کن

خدایا قطره ام را شورش دریا کرامت کن دل خون گشته و مژگان خونپالا کرامت کن نمی گردانی از من راه اگر سیل ملامت را…

ادامه مطلب

می خلد بیشتر از تیر به دل موی سفید

می خلد بیشتر از تیر به دل موی سفید کار شمشیر دو دم می کند ابروی سفید خواب من چون نشود تلخ ز پیری، که…

ادامه مطلب

خامی بود سر از پی دنیا گذاشتن

خامی بود سر از پی دنیا گذاشتن کاین صید رام می شود از وا گذاشتن بی انتظار دامن ساحل گرفتن است چون موج دست بر…

ادامه مطلب

می پرد امشب ز شادی دیده روزن مرا

می پرد امشب ز شادی دیده روزن مرا خانه از روی که یارب می شود روشن مرا؟ تا به چشمم نور وحدت سرمه بینش کشید…

ادامه مطلب