غزلیات – صائب تبریزی
از سر من مغز را سودا برون می آورد
از سر من مغز را سودا برون می آورد زور این می پنبه از مینا برون می آورد خرده از سنگین دلان نتوان به همواری…
سبک از حرف بی مغزان نسازم گوهر خود را
سبک از حرف بی مغزان نسازم گوهر خود را نبازم همچو کوه از هر صدایی لنگر خود را ندزدد آفتاب از ماه نو پهلو، چه…
از زنگ کبر آینه خویش ساده کن
از زنگ کبر آینه خویش ساده کن در زیر پا نظر کن و حج پیاده کن چون مور مدتی کمر بندگی ببند دیگر ز روی…
سالک از منزل نزدیک شکایت دارد
سالک از منزل نزدیک شکایت دارد شوق را سست کند ره چو نهایت دارد تشنه تیغ فنا راست سپر ابر بلا شمع آتش به سر…
از زخم زبان نیست گزیر اهل رقم را
از زخم زبان نیست گزیر اهل رقم را بی چاک که دیده است گریبان قلم را؟ ناخن ز سبکدستی ما برگ خزان است چون سکه…
ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا حلقه بیرون این دنیای باطل کن مرا وادی سرگشتگی در من نفس نگذاشته است پای خواب آلوده دامان…
از دلم عشق به جامی غمی دنیا برداشت
از دلم عشق به جامی غمی دنیا برداشت نتوان پنبه چنین از سر مینا برداشت چشمه آبله ما به گهر پیوسته است غوطه در گنج…
زین سعادت که ز بال و پر ما می ریزد
زین سعادت که ز بال و پر ما می ریزد استخوان بندی اقبال هما می ریزد به سبکدستی من نیست درین بزم کسی اول از…
از دل آگاه در عالم همین نام است و بس
از دل آگاه در عالم همین نام است و بس چشم بیداری که دیدم حلقه دام است وبس رو به هر خاری که کردم خانه…
زودتر دل جمع گردد چون پریشان می شود
زودتر دل جمع گردد چون پریشان می شود چون شود سی پاره قرآن ختم آسان می شود زخمی تیغ تو شادیمرگ گردد از نشاط آنچنان…
از خود برون نیامده دیوانه ام هنوز
از خود برون نیامده دیوانه ام هنوز مشغول خاکبازی طفلانه ام هنوز درخون خود مضایقه با تیغ می کنم خام است جوش باده میخانه ام…
زهر آب زندگانی می شود در جام او
زهر آب زندگانی می شود در جام او نیست فرقی در میان بوسه و دشنام او قاصدان را لب ز پیغام زبانی می شود نامه…
از خط حلاوت لب جانان به گرد رفت
از خط حلاوت لب جانان به گرد رفت از جوش مور این شکرستان به گرد رفت در بسته شد ز گرد کسادی دکان عیش تا…
زمین چو ریگ روان است بر جناح سفر
زمین چو ریگ روان است بر جناح سفر در او فشردن پای ثبات ممکن نیست به داغ عشق در اینجا اگر نسوخته ای ز آفتاب…
از حسن تو یک رقعه به گلزار رسیده
از حسن تو یک رقعه به گلزار رسیده از زلف تو یک نافه به تاتار رسیده زان دست که حسن تو فشانده است به گلزار…
زلفی که بر آن طرف بناگوش فتاده
زلفی که بر آن طرف بناگوش فتاده شامی است که با صبح هم آغوش فتاده پروانه پرسوخته شمع تجلی است خالی که بر آن عارض…
از جهان تا رشته تابی دسترس باشد ترا
از جهان تا رشته تابی دسترس باشد ترا هر سر خاری درین وادی عسس باشد ترا چند از آمیزش دریای وحدت چون حباب پرده دار…
کام دل ازان چهره افروخته برگیر
کام دل ازان چهره افروخته برگیر درهرنگهی دیده خودرا به گهر گیر دیوانه ما سلسله بسیار گسسته است زنهارزدل در خم آن زلف خبرگیر از…
از تماشایی صفای روی جانان کم نشد
از تماشایی صفای روی جانان کم نشد عالمی گل چید و برگی زین گلستان کم نشد گرچه ذرات جهان را چشم بینش آب داد قطره…
کار دریاست ز هر موج خطر خندیدن
کار دریاست ز هر موج خطر خندیدن رو نکردن ترش از تلخ، شکر خندیدن شیوه زنده دلان است درین باغ چو گل همه شب غنچه…
از پیچ و تاب جسم، روان را ملال نیست
از پیچ و تاب جسم، روان را ملال نیست در ساز، نغمه را خبر از گوشمال نیست آزادگان ز خست افلاک فارغند سرو بهشت را…
قضا روزی که کرد از چار عنصر خشت بالینم
قضا روزی که کرد از چار عنصر خشت بالینم غبارآلود شد آیینه چشم جهانبینم ز غفلت در بهشت بیخودی بودم، ندانستم که دارد تلخی تعبیر…
از بهر دل چه رنج عبث سینه می برد
از بهر دل چه رنج عبث سینه می برد آیینه دان چه فیض ز آیینه می برد از مشک خود فروش بگیرید نافه را این…
قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند
قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند پای رفتار شکستند و عنانم دادند آب را در جگر سنگ حصاری کردند جگری تشنه تر از ریگ روانم…
از بس سترد گرد ملال از جبین ما
از بس سترد گرد ملال از جبین ما در زیر خاک ماند چو دام آستین ما چشم ستاره جوهر آزار ما نداشت روزی که بود…
فیض نسیم صبح بود با فغان من
فیض نسیم صبح بود با فغان من بر شاخ گل گران نبود آشیان من ریگ روان بادیه بی نشانیم سرگشتگی است راهبر کاروان من چون…
از آن زمان که به زلف تو مبتلاست دلم
از آن زمان که به زلف تو مبتلاست دلم اگر به کعبه رود روی برقفاست دلم خبر ز سایه خود نیست صید وحشی را من…
فلک پرواز سازد آه را درد گران ما
فلک پرواز سازد آه را درد گران ما پر سیمرغ بخشد تیر را زور کمان ما ز بی مغزان خدنگش گر چه پهلو می کند…
ادب گذشته بر روی یکدیگر دستم
ادب گذشته بر روی یکدیگر دستم وگرنه همچو صدف نیست بی گهر دستم تهی شود به لبم نارسیده رطل گران ز بس که ریشه دوانده…
فصل شباب رفت ره خانه پیش گیر
فصل شباب رفت ره خانه پیش گیر کنجی نشین و سبحه صد دانه پیش گیر چون جغد در خرابه دنیا گره مشو چون سیل راه…
آتش به خرمن از گل باغی ندیده ای
آتش به خرمن از گل باغی ندیده ای جوش جنون ز چشمه داغی ندیده ای پروانه وار سیلی آتش نخورده ای در دودمان آه چراغی…
فروغ حسن یار از چهره گلزار پیدا شد
فروغ حسن یار از چهره گلزار پیدا شد درین گلزار آخر یک گل بی خار پیدا شد زچشم بد خدا آن خط مشکین را نگه…
ابر بهار سینه به گلزار می زند
ابر بهار سینه به گلزار می زند خون شفق علم ز سر خار می زند زودا که خونچکان شود از خار انتقام دستی که گل…
فارغ ز دار و گیر جهان خراب باش
فارغ ز دار و گیر جهان خراب باش مردانه ترک کام بگو،کامیاب باش این شعله های عاریتی نیست پایدار چون لاله زآتش جگر خود کباب…
امشب به آه سرد ره خواب می زدم
امشب به آه سرد ره خواب می زدم در کوی یار، سیر چو مهتاب می زدم در جام دیده پاره دل می گداختم جولانگه خیال…
غوطه در دریا دهد آتش عنانی آب را
غوطه در دریا دهد آتش عنانی آب را رزق خاک مرده می سازد گرانی آب را زنگ بندد تیغ چون بسیار ماند در نیام مانع…
پیش کسی که درد به درمان برابرست
پیش کسی که درد به درمان برابرست هر خنده ای به زخم نمایان برابرست زنهار چاک سینه خود را رفو مکن کاین رخنه قفس به…
غنچه مستور از نقاب برآمد
غنچه مستور از نقاب برآمد گل ز پریخانه حجاب برآمد برخوری از عمر کز نظاره رویت عمرسبکسیراز شتاب برآمد از غم روی که آه سردسحرگاه…
پیش ازین جانان حساب دیگر از من می گرفت
پیش ازین جانان حساب دیگر از من می گرفت همچو قمری طوق حکم من به گردن می گرفت گر به سیر خانه آیینه می رفت،…
غم ز خاطر می برد غمخانه من خلق را
غم ز خاطر می برد غمخانه من خلق را طفل مشرب می کند دیوانه من خلق را موجه دریای تحقیق است مد خامه ام مست…
پیچ و تاب آن کمر با موی آتش دیده نیست
پیچ و تاب آن کمر با موی آتش دیده نیست مصرع پیچیده زلف این قدر پیچیده نیست یک دل آسوده نتوان یافت در این نه…
غزال چشم تو ره بر پلنگ می گیرد
غزال چشم تو ره بر پلنگ می گیرد حباب بحر تو باج از نهنگ می گیرد بود مصاف تو ای چرخ با شکسته دلان همیشه…
پس از عمری ز چشمت یک نگاه آشنا دیدم
پس از عمری ز چشمت یک نگاه آشنا دیدم بحمدالله نمردم تا ترا بر مدعا دیدم به خواب ناز هم آیینه را از دست نگذاری…
غافلی کز دل نفس بی یاد یزدان می کشد
غافلی کز دل نفس بی یاد یزدان می کشد دلو خود خالی برون از چاه کنعان می کشد در بیابانی که ما سرگشتگان افتاده ایم…
پرده شرم و حیا را باده ناب آتش است
پرده شرم و حیا را باده ناب آتش است بر گل کاغذ، هوای عالم آب آتش است آسمان را عشق آورده است در وجد و…
عیار حسن ز صاحب نظر شود پیدا
عیار حسن ز صاحب نظر شود پیدا که قیمت گهر از دیده ور شود پیدا دهد ثمر ز رگ و ریشه درخت خبر نهفته های…
پرتو مه را قیاس از نور انجم می کنم
پرتو مه را قیاس از نور انجم می کنم در محیط قطره سیر بحر قلزم می کنم نیست از منصور کمتر جوش خون گرم من…
عمر شمع صبح و لطف بی بقای او یکی است
عمر شمع صبح و لطف بی بقای او یکی است عهد گل در زود رفتن با وفای او یکی است گر چه در هر گوشه…
پاس درد وداغ عشق از دیده های شوردار
پاس درد وداغ عشق از دیده های شوردار درمیان زنگیان آیینه رامستور دار نیست در دست سبوی می عنان اختیار رازعشق ازدل تراوش گر کند…
عکس ساقی در شراب ناب دیدن خوشترست
عکس ساقی در شراب ناب دیدن خوشترست حسن عالمسوز را در آب دیدن خوشترست گردش چشمی مرا زان حسن بی پایان بس است بحر را…