حسن توغافل است ز قدر و بهای خویش

حسن توغافل است ز قدر و بهای خویش آیینه راخبر نبود از صفای خویش چون شمع تا به خلوت او راه برده ام صد بار…

ادامه مطلب

کوته اندیشی که طاعات ریایی کرده است

کوته اندیشی که طاعات ریایی کرده است خویش را محروم از مزد خدایی کرده است دست خشک آسمان، خورشید عالمتاب را کاسه دریوزه شبنم گدایی…

ادامه مطلب

حسرت اوقات غفلت چون زدل بیرون رود؟

حسرت اوقات غفلت چون زدل بیرون رود؟ داغ فرزندست فوت وقت، از دل چون رود؟ چون کسی سالم برون از ورطه گردون رود؟ از شکار…

ادامه مطلب

که را می گشت در دل کز زمین انسان شود پیدا؟

که را می گشت در دل کز زمین انسان شود پیدا؟ که می گفت از تنور خام این طوفان شود پیدا؟ به آه گرم دل…

ادامه مطلب

حذر کنید ز چشمی که آسمان گون است

حذر کنید ز چشمی که آسمان گون است که همچو سبزه شمشیر تشنه خون است ز گریه ای که به دامان دشت مجنون ریخت هنوز…

ادامه مطلب

کناره گیر ازین قوم بی مروت خشک

کناره گیر ازین قوم بی مروت خشک که داغ تشنه لبی به بود ز منت خشک نزد برآتش من آب،سبزه خط او فزود تشنگی شوق…

ادامه مطلب

حاصلی غیر از تهیدستی دل روشن نداشت

حاصلی غیر از تهیدستی دل روشن نداشت شمع با آن منزلت هرگز دو پیراهن نداشت چشم ما را حسرت پرواز در دل شد گره بس…

ادامه مطلب

کعبه عشقم، بلا ریگ بیابان من است

کعبه عشقم، بلا ریگ بیابان من است زخم شمشیر زبان خار مغیلان من است جوش فرهادست از کهسار من سرچشمه ای شور مجنون گردبادی از…

ادامه مطلب

چیست جان تا زیر تیغ یار نتوان باختن؟

چیست جان تا زیر تیغ یار نتوان باختن؟ سهل باشد پیش آب زندگی جان باختن قطره را گوهر، گهر را بحر عمان کردن است سر…

ادامه مطلب

کسی که عیب ترا پیش چشم بنگارد

کسی که عیب ترا پیش چشم بنگارد ببوس دیده او را که بر تو حق دارد ز فوت مطلب جزئی مشو غمین که فلک ستاره…

ادامه مطلب

چون قلم بر سر غمنامه هجران آید

چون قلم بر سر غمنامه هجران آید دل به جان، آه به لب، اشک به مژگان آید گر شب هجر سیاهی شود و آه قلم…

ادامه مطلب

کرسی دارست اوج اعتبار این جهان

کرسی دارست اوج اعتبار این جهان دل منه بر دولت ناپایدار این جهان با گرفتن گر چه دارد جنگ استغنای فقر گوشه ای گیر از…

ادامه مطلب

چون صدف تا چند پیش ابر دست افراشتن؟

چون صدف تا چند پیش ابر دست افراشتن؟ اشک حسرت را فرو خوردن، گهر پنداشتن چند پیش صبح بردن آبروی اشک و آه؟ در زمین…

ادامه مطلب

کجروی بال و پر سیرست بد کردار را

کجروی بال و پر سیرست بد کردار را راستی سنگ دل رفتار باشد مار را کاش بند حیرتی بر دست گلچین می گذاشت آن که…

ادامه مطلب

چون زتاب می رخت بر لاله پهلو می زند

چون زتاب می رخت بر لاله پهلو می زند غنچه در پیش گل روی تو زانو می زند چون شود از عارضش آب طراوت موج…

ادامه مطلب

کجا حریص ملول از گزند می گردد؟

کجا حریص ملول از گزند می گردد؟ که خاک در دهن حرص قند می گردد ازان نگاه تو چون تیر می خلد در دل که…

ادامه مطلب

چون خط از لعل لب آن ماه می آید برون

چون خط از لعل لب آن ماه می آید برون از جگرگاه بدخشان آه می آید برون تا قیامت دل نخواهد ماند در زندان جسم…

ادامه مطلب

واعظ نه ترا پایه گفتار بلندست

واعظ نه ترا پایه گفتار بلندست آواز تو از گنبد دستار بلندست در کعبه ز اسرار حقیقت خبری نیست این زمزمه از خانه خمار بلندست…

ادامه مطلب

چون به یاد آشیان مرغم صفیری سر کند

چون به یاد آشیان مرغم صفیری سر کند دانه را سازد سپند و دام را مجمر کند ناله من این چنین پست از فضای عالم…

ادامه مطلب

هوا چکیده نورست در شب مهتاب

هوا چکیده نورست در شب مهتاب ستاره خنده حورست در شب مهتاب سپهر جام بلوری است پر می روشن زمین قلمرو نورست در شب مهتاب…

ادامه مطلب

چو عکس چهره خود در پیاله می بینم

چو عکس چهره خود در پیاله می بینم خزان در آینه برگ لاله می بینم چرا به دست طبیبان دهم گریبان را علاج خود ز…

ادامه مطلب

هموار از درشتی چرخ دغا شدیم

هموار از درشتی چرخ دغا شدیم صد شکر رو سفید ازین آسیا شدیم فرصت نداد تیغ که بالا کنیم سر زان دم که چون قلم…

ادامه مطلب

چو بنشیند، شود صد کوه تمکین همنشین با او

چو بنشیند، شود صد کوه تمکین همنشین با او چو برخیزد ز جا، از جای برخیزد زمین با او ز فیض داغ سودا دام و…

ادامه مطلب

همان یوسف که مصر آمد به تنگ ازبس خریدارش

همان یوسف که مصر آمد به تنگ ازبس خریدارش به پشت کار حسن اونیرزد روی بازارش زبس آب صباحت صیقلی کرده است رویش را نگه…

ادامه مطلب

چهره شد نیلوفری از سیلی اخوان مرا

چهره شد نیلوفری از سیلی اخوان مرا خوش گلی آخر شکفت از گلشن احزان مرا تیغ بر فرقم زنند و گوهر از دستم برند چون…

ادامه مطلب

هست از زوال نعل در آتش کمال را

هست از زوال نعل در آتش کمال را شد بوته گداز، تمامی هلال را از چشم زخم، مهد امان است لاغری داغ کلف به چهره…

ادامه مطلب

چه می پرسی ز احوال شرار ما و پروازش

چه می پرسی ز احوال شرار ما و پروازش که در یک نقطه طی شد جلوه انجام و آغازش ازان چون مهر تابان است حسنش…

ادامه مطلب

هرگاه رخ ز باده عرقناک می کنی

هرگاه رخ ز باده عرقناک می کنی هر سینه ای که هست ز دل پاک می کنی صبح قیامتی است شهیدان خفته را هر خنده…

ادامه مطلب

چه عجب تیر خدنگ تو گر از دل گذرد؟

چه عجب تیر خدنگ تو گر از دل گذرد؟ راهرو گرم چو گردید ز منزل گذرد دامن تیغ ز خونم شرر افشان گردید تا ازین…

ادامه مطلب

هرکه آسودگی از عالم امکان جوید

هرکه آسودگی از عالم امکان جوید ثمر از بید و گل از خار مغیلان جوید نتوان در حرم و دیر خدا را جستن مگر این…

ادامه مطلب

چه در طول امل از حرص بی باکانه آویزی؟

چه در طول امل از حرص بی باکانه آویزی؟ به این زلف پریشان هر نفس چون شانه آویزی به روی آتشین عشق صلح از لاله…

ادامه مطلب

هر نقش دلکشی که بر ایوان عالم است

هر نقش دلکشی که بر ایوان عالم است نقش برون پرده آن جان عالم است با تشنگی بساز که دل آب چون شود بی چشم…

ادامه مطلب

چه تمتع ز لبش دیده حیران گیرد؟

چه تمتع ز لبش دیده حیران گیرد؟ از نمکزار چه مقدار نمکدان گیرد؟ ندهد دست نوازش دل ما را تسکین دامن بحر کجا پنجه مرجان…

ادامه مطلب

هر که غافل را نصیحت می کند دیوانه است

هر که غافل را نصیحت می کند دیوانه است خواب غفلت برده را طبل رحیل افسانه است نفس خائن زندگی را تلخ بر من کرده…

ادامه مطلب

چنین گر آتشین از باده آن رخسار خواهد شد

چنین گر آتشین از باده آن رخسار خواهد شد زجوش مغز، سربسیار بی دستار خواهد شد به بیماران چنین وا می رسد گر چشم بیمارش…

ادامه مطلب

هر که را دل آب شد از روی آتشناک او

هر که را دل آب شد از روی آتشناک او شبنم گلزار جنت گشت چشم پاک او سر برآورده است اینجا از گریبان بهشت هر…

ادامه مطلب

چند روزی چو قلم سربه ته انداخته گیر

چند روزی چو قلم سربه ته انداخته گیر ورقی چند به بازیچه سیه ساخته گیر نیست در عالم ناساز چو امیدثابت خانه ها درگذر سیل…

ادامه مطلب

هر که چین منع از ابروی دربان وا کند

هر که چین منع از ابروی دربان وا کند از دم عقرب گره را هم به دندان وا کند گوهر شهوار گردد آبرو چون شد…

ادامه مطلب

چند چون طفل ز انگشت کسی شیر کشد؟

چند چون طفل ز انگشت کسی شیر کشد؟ ز استخوان چند کسی ناز طباشیر کشد؟ شوخی حسن نماند به ته پرده شرم برق را ابر…

ادامه مطلب

هر که باریک شد از فکر، توانایی یافت

هر که باریک شد از فکر، توانایی یافت هر که افتاد ز پا، پنجه گیرایی یافت بی تعلق گذر از عالم (و) جاویدان باش هر…

ادامه مطلب

چند از غفلت به عیب دیگران گویاشوم

چند از غفلت به عیب دیگران گویاشوم سرمه ای کو تا به عیب خویشتن بینا شوم غیرتی کو تا ز خود آتش بر آرم چون…

ادامه مطلب

هر که از داغ تو در دل لاله زاری داشته است

هر که از داغ تو در دل لاله زاری داشته است در دل آتش مهیا نوبهاری داشته است می شود از شور بلبل تازه داغ…

ادامه مطلب

چمن را داغ دارد رویت از گلهای پی در پی

چمن را داغ دارد رویت از گلهای پی در پی ز ریحان های جان پرور، ز سنبلهای پی در پی زهی اقبال روزافزون، زهی امید…

ادامه مطلب

هر کس بیاض گردن او را ندیده است

هر کس بیاض گردن او را ندیده است افسانه ای ز صبح قیامت شنیده است آفاق محو قد قیامت خرام اوست این مصرع بلند به…

ادامه مطلب

چشمی که از غبار خطش توتیا گرفت

چشمی که از غبار خطش توتیا گرفت از اشک خویش دامن آب بقا گرفت در زیر تیغ، قهقهه کبک می زند کوه غم تو در…

ادامه مطلب

هر سبک مغزی که غافل شد ز دل باطل شود

هر سبک مغزی که غافل شد ز دل باطل شود کاه چون بی دانه گردد خرج آب و گل شود از غبار جسم پروا نیست…

ادامه مطلب

چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما

چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما ناله ما حلقه در گوش اجابت می کشد…

ادامه مطلب

هر حلقه ز کاکل رسایش

هر حلقه ز کاکل رسایش چشمی است گشاده در قفایش تیزی زبان مار دارد دنباله ابروی رسایش صد جام لبالب است درگرد درحلقه چشم سرمه…

ادامه مطلب

چشم دارم که مه نو سفرم باز آید

چشم دارم که مه نو سفرم باز آید روشنی بخش چراغ نظرم باز آید چون صدف مشرق خمیازه شده است آغوشم به امیدی که گرامی…

ادامه مطلب

هر چند به ظاهر چون روان در بدنم من

هر چند به ظاهر چون روان در بدنم من چون معنی بیگانه غریب وطنم من با یوسف اگر در ته یک پیرهنم من از شرم…

ادامه مطلب