زخود هر کس که بیرون رفت کی با همرهان سازد؟

زخود هر کس که بیرون رفت کی با همرهان سازد؟ که مسکن نیست بوی پیرهن با کاروان سازد ندارد پرده پوشی پای خواب آلود چون…

ادامه مطلب

زخاطر ریشه غم دور ساغر بر نمی آرد

زخاطر ریشه غم دور ساغر بر نمی آرد که صیقل از دل آیینه جوهر بر نمی آرد خموشی پیشه کن تا دامن معنی به دست…

ادامه مطلب

زپا عشاق را آن نرگس مستانه اندازد

زپا عشاق را آن نرگس مستانه اندازد زهی ساقی که عالم را به یک پیمانه اندازد نمی گیرد به دندان پشت دست خود سبکدستی که…

ادامه مطلب

زبان چو پسته شود سبز در دهن بی تو

زبان چو پسته شود سبز در دهن بی تو گره چو نقطه شود رشته سخن بی تو نفس گسسته چو تیری که از کمان بجهد…

ادامه مطلب

زان قامت بلند نظر باز نگذرد

زان قامت بلند نظر باز نگذرد زین سرو هیچ مرغ به پرواز نگذرد هنگامه سخن به سخن گرم می شود صاحب سخن ز چشم سخنسار…

ادامه مطلب

ز یار لطف نهان خواستن فزون طلبی است

ز یار لطف نهان خواستن فزون طلبی است که دل زیاده برد خنده ای که زیر لبی است به احتیاط سخن در حضور خوبان کن…

ادامه مطلب

ز ناقصان خرد من کمال می گیرد

ز ناقصان خرد من کمال می گیرد ز زنگ آینه من جمال می گیرد چه حالت است که دشمن اگر شود ملزم مرا ز شرم…

ادامه مطلب

ز ملک و مال، دل بی نیاز ما سبک است

ز ملک و مال، دل بی نیاز ما سبک است به گل قرار نگیرد سفینه تا سبک است به جان و دل نتوان وصل آرزو…

ادامه مطلب

ز کوی یار آسانی کی توان قطع نظر کردن؟

ز کوی یار آسانی کی توان قطع نظر کردن؟ که بیرون رفتن از دنیاست از کویش سفر کردن مشو غافل ز حال زیردستان در زبردستی…

ادامه مطلب

ز عشق شد همه غم های بی شمار یکی

ز عشق شد همه غم های بی شمار یکی یکی هزار شد چون شود هزار یکی ز آشکار و نهانی که می رسد به نظر…

ادامه مطلب

ز سیر باغ نگردد دل پریشان جمع

ز سیر باغ نگردد دل پریشان جمع که خویش را نکند آب در گلستان جمع مرابه غنچه درین باغ رشک می آید که بهر پاره…

ادامه مطلب

ز زلف او دل عشاق را محابا نیست

ز زلف او دل عشاق را محابا نیست کبوتران حرم را ز دام پروا نیست مکن سپند مرا دور از حریم وصال که بیقراری من…

ادامه مطلب

ز رخسار که گل را در جگر خارست می دانم

ز رخسار که گل را در جگر خارست می دانم نسیم صبح از بوی که بیمارست می دانم نبیند ماه ماه از شرم در آیینه…

ادامه مطلب

ز درد و داغ چه پرواست دردپرور را؟

ز درد و داغ چه پرواست دردپرور را؟ که آب زندگی آتش بود سمندر را می شبانه به کیفیت صبوحی نیست چه نسبت است به…

ادامه مطلب

ز خود برآ که نسیم بهار می آید

ز خود برآ که نسیم بهار می آید سبکروی ز سر کوه یار می آید ز بوی خون گل ولاله می توان دریافت که از…

ادامه مطلب

ز خط سبز شد فیروزه ای لعل نگار ما

ز خط سبز شد فیروزه ای لعل نگار ما جواهر سرمه ای می خواست چشم اشکبار ما اگر چه بی صفا گردد ز گرد آیینه…

ادامه مطلب

ز چهره تو نگه داغدار برگردد

ز چهره تو نگه داغدار برگردد نسیم، سوخته زین لاله زار برگردد کجا به دست من افتد، که پنجه خورشید ز طرف دامن او رعشه…

ادامه مطلب

ز جلوه تو دل روزگار می ریزد

ز جلوه تو دل روزگار می ریزد بنای صبر و شکیب و قرار می ریزد دوام حسن ترا نیست نسبتی با گل به پای سرو…

ادامه مطلب

ز بی دردی نمی سازم به صندل دردسر پنهان

ز بی دردی نمی سازم به صندل دردسر پنهان که سازم درد را از قدردانی از نظر پنهان همان خون می چکد از شکوه دوری…

ادامه مطلب

ز بزم وصل ذوق انتظارم می کشد بیرون

ز بزم وصل ذوق انتظارم می کشد بیرون ز پای گل به صحرا خارخارم می کشد بیرون ز عشق آهنین دل در کدامین پرده بگریزم؟…

ادامه مطلب

ز آه سرد چه پرواست حسن سرکش را؟

ز آه سرد چه پرواست حسن سرکش را؟ نسیم، بال و پر سرکشی است آتش را به خط تسلی ازان لعل آبدار شدم که خاک…

ادامه مطلب

ز ابر اگر چه هوای بهار ناصاف است

ز ابر اگر چه هوای بهار ناصاف است غمین مشو که سراپرده های الطاف است صفای روی زمین در صفای دل بسته است که آب…

ادامه مطلب

روی مطلب در نقاب یأس از ابرام ماست

روی مطلب در نقاب یأس از ابرام ماست شمع در فانوس از پروانه خودکام ماست چشم تا وا کرده ایم، از خویش بیرون رفته ایم…

ادامه مطلب

روی تو غنچه ساخت گل آفتاب را

روی تو غنچه ساخت گل آفتاب را در هم شکست کوکبه ماهتاب را دوری مکن ز صحبت نیکان که می کند گوهر عزیز در نظر…

ادامه مطلب

روشن ز فروغ می ناب است حیاتم

روشن ز فروغ می ناب است حیاتم چون آتش یاقوت ز آب است حیاتم از کسب هوا نقش بر آب است حیاتم یک چشم زدن…

ادامه مطلب

روزم سیه از پرتو آن چشم سیاه است

روزم سیه از پرتو آن چشم سیاه است کز چین جبین سلسله جنبان نگاه است خمیازه گل وقت سحر بی سببی نیست غفلت نکنم، در…

ادامه مطلب

روح قدسی، بیش ازین درتنگنای تن مباش

روح قدسی، بیش ازین درتنگنای تن مباش عیسی وقتی، گره در چشمه سوزن مباش از لباس تن مجرد کن روان پاک را یوسف سیمین تنی،…

ادامه مطلب

ره مده در خط مشکین، شانه شمشاد را

ره مده در خط مشکین، شانه شمشاد را کس قلم داخل نمی سازد خط استاد را سرو از فریاد قمری ترک رعنایی نکرد نیست از…

ادامه مطلب

رکاب عزم تو در دست خواب سنگین است

رکاب عزم تو در دست خواب سنگین است وگرنه توسن فرصت همیشه در زین است ز خواب قطع نظر کن که عشق چابک دست فلاخنی…

ادامه مطلب

رسید موسم گل ترک کار باید کرد

رسید موسم گل ترک کار باید کرد نظاره گل روی بهار باید کرد شکوفه وار اگر خرده زری داری نکرده سکه نثار بهار باید کرد…

ادامه مطلب

رخی در ماتم مطلب به خون اندوده می خواهم

رخی در ماتم مطلب به خون اندوده می خواهم دلی چون دیده قربانیان آسوده می خواهم زبانی سر به مهر خامشی چون غنچه پیکان سری…

ادامه مطلب

رخ تو رنگ زگلگونه شراب نگیرد

رخ تو رنگ زگلگونه شراب نگیرد ز صبح ساغر زرین آفتاب نگیرد به خون خلق ازان تشنه اند لاله عذاران که خون شبنم گل کس…

ادامه مطلب

راهی که مرغ عقل به یک سال می پرد

راهی که مرغ عقل به یک سال می پرد در یک نفس جنون سبکبال می پرد چشم گرسنه را نکند سیر جمع مال در خرمن…

ادامه مطلب

ذوق خاموشی مرا روزی که دامنگیر بود

ذوق خاموشی مرا روزی که دامنگیر بود گرد را هم سرمه سای ناله زنجیر بود این زمان منزل پرستم، ورنه چندی پیش ازین نقش پای…

ادامه مطلب

دیده ما سیر چشمان شان دنیا بشکند

دیده ما سیر چشمان شان دنیا بشکند همچو جوهر نقش را آیینه ما بشکند بر سفال جسم لرزیدن ندارد حاصلی این سبو امروز اگر نشکست…

ادامه مطلب

آلوده دردمند به درمان چرا شود

آلوده دردمند به درمان چرا شود منت کش علاج طبیبان چرا شود بر روی عارفی که در دل گشاده شد چون بیغمان به سیر گلستان…

ادامه مطلب

دیدن تازه خطان شاهد بالغ نظری است

دیدن تازه خطان شاهد بالغ نظری است واله آیه رحمت نشدن بی بصری است بر خود از خجلت آن موی میان می پیچد مور هر…

ادامه مطلب

اگر نشسته سفر چون نظر توانی کرد

اگر نشسته سفر چون نظر توانی کرد ز هفت پرده نیلی گذر توانی کرد عزیز مصر اگر همتی کند همراه چو بوی پیرهن از خود…

ادامه مطلب

دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت

دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت صد سخن سر کرد، اما یک سخن نشنید و رفت هر که آمد در غم آباد جهان،…

ادامه مطلب

اگر ز چهره داغم نقاب بردارند

اگر ز چهره داغم نقاب بردارند جهانیان نظر از آفتاب بردارند چنان مکن که به حال خودت گذارد عشق نه دوستی است که دست از…

ادامه مطلب

زفیض عشق دلهای مخالف مهربان گردد

زفیض عشق دلهای مخالف مهربان گردد زآتش رشته های شمع با هم یکزبان گردد زکوه غم مترسان سینه دریادل ما را که این بار گران…

ادامه مطلب

اگر چه دیده به خواب از صدای آب رود

اگر چه دیده به خواب از صدای آب رود مرا ز قلقل مینا ز دیده خواب رود کشد به رحمت حق دل زیاده عاصی را…

ادامه مطلب

شکوه ای دارم به شرط آن که پنهان بشنوی

شکوه ای دارم به شرط آن که پنهان بشنوی پیش ازان کز من خبر در کافرستان بشنوی در خزان ای شاخ گل گرد سرت پر…

ادامه مطلب

اگر چه با گل دمساز می شود شبنم

اگر چه با گل دمساز می شود شبنم چو صبح شد به فلک بار می شود شبنم درین حدیقه زنگار گون نمی ماند به وصل…

ادامه مطلب

شکست رنگ مرا رنگ همچو مهتابش

شکست رنگ مرا رنگ همچو مهتابش ربود خواب مرانرگس گرانخوابش میان برهمن وبت حصار سنگ کشد نظر فریبی ابروی همچو محرابش عقیق خون مسیحا به…

ادامه مطلب

اگر به بندگی ارشاد می کنیم ترا

اگر به بندگی ارشاد می کنیم ترا اشاره ای است که آزاد می کنیم ترا تو با شکستگی پا قدم به راه گذار که ما…

ادامه مطلب

شرابی را که چون پروانه گردد گرد سر طورش

شرابی را که چون پروانه گردد گرد سر طورش نسازد پرده رنبوری انگور مستورش کسی تاکی بود درخرقه ناموس زندانی؟ میی خواهم که بشکافد گریبان…

ادامه مطلب

اگر از پرده زلف سیه رویش عیان گردد

اگر از پرده زلف سیه رویش عیان گردد جهان از خنده برق تجلی گلستان گردد نگه دارد خدا از چشم بد، حیرانیی دارم که اشک…

ادامه مطلب

شدم آسوده تا از دیده اشک لاله رنگ آمد

شدم آسوده تا از دیده اشک لاله رنگ آمد نهادم پشت بر دیوار تا پایم به سنگ آمد غم عالم چه حد دارد به گرد…

ادامه مطلب

آغاز خط مفارقت از یار می کنم

آغاز خط مفارقت از یار می کنم در نوبهار پشت به گلزار می کنم حرفی که از لب تو شنیدم چو طوطیان روزی هزار مرتبه…

ادامه مطلب