غزلیات – صائب تبریزی
بر سر آب است بنیاد جهان زندگی
بر سر آب است بنیاد جهان زندگی تا بشویی دست زود از خاکدان زندگی تا نفس را راست می سازی درین بستانسرا می رود بر…
ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم
ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم یا به بانگ جرس قافله بیدار شویم ما در آن صبح بنا گوش صبوحی زده ایم در قیامت…
بر خاک راه اگر گذری مشکبو کنی
بر خاک راه اگر گذری مشکبو کنی در سنگ اگر نظر کنی آیینه رو کنی استاده است تیشه به کف عشق بت شکن دل را…
ما صلح نمودیم ز گلزار به بویی
ما صلح نمودیم ز گلزار به بویی چشمی چو عرق آب ندادیم ز رویی چشمی نچراندیم درین باغ چو شبنم چون سرو فشردیم قدم بر…
بدن را در زمین هرگز روان پاک نگذارد
بدن را در زمین هرگز روان پاک نگذارد که دام خویش را صیاد زیر خاک نگذارد یکی صد شد زفیض صبح تأثیر سرشک من که…
ما رگ جان را به آن زلف پریشان بسته ایم
ما رگ جان را به آن زلف پریشان بسته ایم پیچ و تاب زلف او را بر رگ جان بسته ایم از دل پرخون که…
بالا نکرده ساعد او راحیا هنوز
بالا نکرده ساعد او راحیا هنوز بیعت نکرده است به دستش حنا هنوز آواز عندلیب به گوشش نخورده است برگرد او نگشته نسیم صبا هنوز…
ما چو موج خوش عنان در بحر و بر افتاده ایم
ما چو موج خوش عنان در بحر و بر افتاده ایم نیستیم آتش ولی در خشک و تر افتاده ایم بحر نتواند ز ما گرد…
بارست خنده بر دل کلفت پرست من
بارست خنده بر دل کلفت پرست من پر خون بود دهان گل از پشت دست من مینا زبان مار شود در شکستگی رحم است بر…
ما پرده های گوش خود از هوش کرده ایم
ما پرده های گوش خود از هوش کرده ایم پندی که داده اند به ما گوش کرده ایم در آبگینه خانه بینش نشسته ایم لب…
باده با حوصله ما چه تواند کردن؟
باده با حوصله ما چه تواند کردن؟ تندی سیل به دریا چه تواند کردن؟ حمله شعله کجا و سپر موم کجا توبه با ساغر و…
لعلت به خنده پرده گل را دریده است
لعلت به خنده پرده گل را دریده است آیینه از رخت گل خورشید چیده است نظاره تو تازه کند داغ کهنه را این لاله گویی…
با مردم آنچه شعله ادراک می کند
با مردم آنچه شعله ادراک می کند کی برق خانه سوز به خاشاک می کند ای عشق غافلی که جدا از حضور تو آسودگی چه…
لطافت رخ ازین بیشتر نمی باشد
لطافت رخ ازین بیشتر نمی باشد که بی نقاب ترا آشکار نتوان دید عیار خوی تو پیداست از دل سنگین اگر چه در دل خارا…
با فقیری در سخاوت بی نظیر عالمم
با فقیری در سخاوت بی نظیر عالمم چون دعا با دست خالی دستگیر عالمم چون هما هر چند بی منت دهم دولت به خلق بهر…
لب ساقی شکربارست امروز
لب ساقی شکربارست امروز شراب و نقل بسیارست امروز سپهر نیلگون یک شیشه می زمین یک جام سرشارست امروز هوا از ابر و باغ از…
با زلف پر شکن دل نادیده کام ساخت
با زلف پر شکن دل نادیده کام ساخت از دانه مرغ ما به گرههای دام ساخت خورشید در دو هفته کند ماه را تمام حسن…
لاله ها از پرتو رخسار او گلگون شدند
لاله ها از پرتو رخسار او گلگون شدند سروها از نسبت بالای او موزون شدند خنده بر خمیازه صبح قیامت می زنند می پرستانی که…
با داغ عشق، شعله غیرت نمانده است
با داغ عشق، شعله غیرت نمانده است گرمی در آفتاب قیامت نمانده است از هیچ سینه رایت آهی بلند نیست یک سرو در سراسر جنت…
گوشه گیرانی که رو در خلوت دل کرده اند
گوشه گیرانی که رو در خلوت دل کرده اند رشته جان را خلاص از مهره گل کرده اند اهل دنیا در نظر بازی به اسباب…
آیینه خورشید دل بی هوس ماست
آیینه خورشید دل بی هوس ماست بیداری آفاق چو صبح از نفس ماست هر چند نفس آینه را تار نماید روشنگر آیینه دلها نفس ماست…
گهر نشمرده می ریزند بر کوته زبان اینجا
گهر نشمرده می ریزند بر کوته زبان اینجا سخن بی پرده می گویند باگوش گران اینجا سبکروحانه خود را بر دم تیغ شهادت زن به…
این ز همت خالی و آن از طبع پر می شود
این ز همت خالی و آن از طبع پر می شود دست عالی زین سبب بهتر ز دست سافل است چون بود انگور شیرین، باده…
گلعذار من برون از پرده بوی خود میار
گلعذار من برون از پرده بوی خود میار بیقراران رابجان از آرزوی خود میار نیست ممکن چون رسیدن درتوای جان جهان عالم آسوده رادرجستجوی خود…
ای هر دل از خیال تو میخانه دگر
ای هر دل از خیال تو میخانه دگر هر گردشی ز چشم تو پیمانه دگر هرمرغ پرشکسته ز فکر و خیال تو دارد بزیر بال…
گل به صد دیده شبنم نگران است او را
گل به صد دیده شبنم نگران است او را لاله از جمله خونین جگران است او را نیست حاجت به نقاب آن رخ چون آینه…
ای فدای چشم مخمور تو خواب عاشقان
ای فدای چشم مخمور تو خواب عاشقان وی بلاگردان زلفت پیچ و تاب عاشقان گر به بیداری غرور حسن مانع می شود می توان دلهای…
گشتم غبار و غیرت ناورد من همان
گشتم غبار و غیرت ناورد من همان در چشم خصم خاک زند گرد من همان میخانه را به آب رسانید ساغرم گل می کند خزان…
ای زلف سرکش تو ز بالا کشید ه تر
ای زلف سرکش تو ز بالا کشید ه تر مژگان و چشم شوخ تو از هم رمیده تر از من مپوش چهره که فردوس تازه…
گره در سینه هر کس که باشد گوهر رازی
گره در سینه هر کس که باشد گوهر رازی بود هر تاری از پیراهن او خار ناسازی مکن در دل گره راز محبت را که…
ای دل غافل زمانی از گریبان سر برآر
ای دل غافل زمانی از گریبان سر برآر نیستی از مورکم، از شوق شکر پر برآر نبض هر خاری که می جنبددرین صحرابگیر از گریبان…
گردش سال است، می در ساغر عشرت کنید
گردش سال است، می در ساغر عشرت کنید گوش مینا را تهی از پنبه غفلت کنید سوره یاسین چه می خوانید چل نوبت به نار؟…
ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب
ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب شبنم گدای گلشن حسن تو آفتاب در محفل تو ناله فرامش کند سپند در آتش تو گریه…
گر یوسف مرا به دو عالم بها کنند
گر یوسف مرا به دو عالم بها کنند گرد کسادیم به نظر توتیا کنند جمعی که زیر چرخ شبی روز کرده اند چون شمع دل…
ای بوالفضول شکوه ز جور زمانه چیست؟
ای بوالفضول شکوه ز جور زمانه چیست؟ ای اسب خام، سرکشی از تازیانه چیست؟ چون هر چه می رسد به تو از کرده های توست…
گر کند مادر زخشکی بخل دراعطای شیر
گر کند مادر زخشکی بخل دراعطای شیر اشگ طفلان را ید بیضاست دراجرای شیر ساغرلب تشنه آرد خون مینا را بجوش جذب کودک رادم عیسی…
آهی که ز دلهای هوسناک برآید
آهی که ز دلهای هوسناک برآید دودی است که از بوته خاشاک برآید در سوزش دل کوش که در مزرعه امکان تخمی که شود سوخته…
گر ز دلتنگی لبی چون غنچه خندان می کنم
گر ز دلتنگی لبی چون غنچه خندان می کنم ترک سرزین رهگذر بر خویش آسان می کنم سایلان از شرم احسان اب می گردند و…
آه مظلومان برون آید ز لب بی اختیار
آه مظلومان برون آید ز لب بی اختیار ناوک دلدوز را آسودگی در کیش نیست گرچه از زخم زبان صائب نیاسودیم ما شکر کز تیغ…
گر چه طبعم کم ز خورشید جهان افروز نیست
گر چه طبعم کم ز خورشید جهان افروز نیست در نظرها اعتبارم چون چراغ روز نیست دست اگربردارم از دل، می شکافد سینه را هیچ…
آه از دل جویای تو بیتاب برآید
آه از دل جویای تو بیتاب برآید غواص نفس سوخته از آب برآید قانع به شکایت نگشاید لب خود را زین زخم محال است که…
گر چه با هر موجه ای دام دگر می دارد آب
گر چه با هر موجه ای دام دگر می دارد آب از ته دل وصل دریا در نظر می دارد آب زود گردد لطف حق،…
آنچه من برتافتم از درد، مجنون برنتافت
آنچه من برتافتم از درد، مجنون برنتافت این قدر کوه گران بر سینه هامون برنتافت راز عشق از پرده دل عاقبت بیرون فتاد خانه تنگ…
گر چنین از کف عنان توسن دل می دهیم
گر چنین از کف عنان توسن دل می دهیم رفته رفته پشت بردیوار منزل می دهیم خلوت در انجمن را اعتبار دیگرست ما ز خلوت…
آن نرگس بیمار، عجب هوش ربایی است
آن نرگس بیمار، عجب هوش ربایی است این ظالم مظلوم نما طرفه بلایی است در چشم تو گل پرده نشین است، وگرنه هر موجه ای…
گر به این دستور قد یار رعنا می شود
گر به این دستور قد یار رعنا می شود ناله بیتابی عاشق دوبالا می شود عمر باقی در زوال عمر فانی بسته است قطره چون…
آن که از بال هما افسر دولت می خواست
آن که از بال هما افسر دولت می خواست کاش از سایه دیوار قناعت می خواست داشت از ریگ روان لنگر آرام طمع آن که…
گذشت عمر ازین خاکدان برآ ای دل
گذشت عمر ازین خاکدان برآ ای دل چه همچو سنگ نشان مانده ای به جا ای دل جدا ز جسم چو بی اختیار خواهی شد…
آن را که نیست وسعت مشرب درین سرا
آن را که نیست وسعت مشرب درین سرا در زندگی به تنگی قبرست مبتلا هر چند آب شد دل من بی شعور نیست بیگانه را…
کیست دست من آزاده ز یاران گیرد؟
کیست دست من آزاده ز یاران گیرد؟ سرو را دست مگر ابر بهاران گیرد نقس سوخته اش نقطه حیرت گردد نی سواری که پی برق…