اگر چه عشق به ظاهر خراب کرد مرا

اگر چه عشق به ظاهر خراب کرد مرا ز روی گرم، پر از آفتاب کرد مرا هنوز رنگ عمارت، نگار دستم بود که ترکتاز حوادث…

ادامه مطلب

شکوفه شور فکنده است در گلستان ها

شکوفه شور فکنده است در گلستان ها شده است خوان زمین گم درین نمکدان ها گشوده است بهار از شکوفه دفتر عیش شده است پر…

ادامه مطلب

اگر ته جرعه خود یار بر خاک من افشاند

اگر ته جرعه خود یار بر خاک من افشاند غبار من ز استغنا به گوهر دامن افشاند مگر بیطاقتیها بال پروازم شود، ورنه که را…

ادامه مطلب

شعله ور گردد ز شور عشق آواز چراغ

شعله ور گردد ز شور عشق آواز چراغ از پرپروانه باشد پرده ساز چراغ بس که سودا کرده عالم را سیه درچشم من می کند…

ادامه مطلب

اگر باید درآتش رفت از رخسار گلگونش

اگر باید درآتش رفت از رخسار گلگونش به دندان خون خود می گیرم از لبهای میگونش؟ ندارد در هوسناکی گناهی عشق پاک من به جوش…

ادامه مطلب

شراب لعل می سازد عرق راروی گلگونش

شراب لعل می سازد عرق راروی گلگونش قدح لبریز برمی گردد ازلبهای میگونش ز طوق خویش سازد حلقه نام سرو راقمری درآن گلشن که گردد…

ادامه مطلب

افسردگی است چاره دل دردمند را

افسردگی است چاره دل دردمند را خاکسترست بستر راحت سپند را از دار و گیر عشق، ملایک مسلمند صید حرم چه قدر شناسد کمند را؟…

ادامه مطلب

شد گلو سوزتر از خط لب همچون شکرش

شد گلو سوزتر از خط لب همچون شکرش قیمتی گشت ازین گردیتیمی گهرش پسته می گشت نهان در دل شکر دایم چون نهان شد به…

ادامه مطلب

اضطراب دل ز چشم روشن افزون می شود

اضطراب دل ز چشم روشن افزون می شود داغ مرغ بسته پر از روزن افزون می شود پرده پوشی کرد دل را در جنون بیتابتر…

ادامه مطلب

شد چون هدف سر که درین خاکدان بلند

شد چون هدف سر که درین خاکدان بلند کز شش جهت نگشت صدای کمان بلند افکند دور ناله ز آتش سپند را زنهار چون سپند…

ادامه مطلب

اشک دریادل ما گرد جهان می گردد

اشک دریادل ما گرد جهان می گردد آب از قوت سرچشمه روان می گردد صادقان زیر فلک قصد اقامت نکنند صبح چون کرد نفس راست،…

ادامه مطلب

شب گذشته دل از زلف پر شکن می گفت

شب گذشته دل از زلف پر شکن می گفت غریب بود، ز حب الوطن سخن می گفت گهر چو کرد وداع صدف عزیز شود عزیز…

ادامه مطلب

آسمان تا بود، با ما بر سر بیداد بود

آسمان تا بود، با ما بر سر بیداد بود روی ما دایم طرف با سیلی استاد بود آستین چندان که افشاندیم دست از ما نداشت…

ادامه مطلب

شاهد مستوری گل قطره شبنم بس است

شاهد مستوری گل قطره شبنم بس است چهره مریم دلیل عصمت مریم بس است مشت آبی می کند خواب گران را تار و مار قطره…

ادامه مطلب

ازان همیشه بود تازه روی درویشی

ازان همیشه بود تازه روی درویشی که متصل به محیط است جوی درویشی ز تندباد حوادث نمی شود خاموش چراغ گوشه نشینان کوی درویشی چو…

ادامه مطلب

سینه را از آرزو چون بی نیازان پاک کن

سینه را از آرزو چون بی نیازان پاک کن از دل بی مدعا خون در دل افلاک کن برنمی آیی به شرم نوبهار رستخیز دانه…

ادامه مطلب

از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم

از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم از کثرت خار از گل بی خار گذشتیم این باده زیاد از دهن ساغر ما بود مخمور ز لعل…

ادامه مطلب

سیر چشمی خاک در چشم سخاوت می کند

سیر چشمی خاک در چشم سخاوت می کند مور این وادی سلیمان را ضیافت می کند ای دل بیدرد، چندین درد را صاحب مشو لاله…

ادامه مطلب

از نور وحدت آن که دلش بهره ور شود

از نور وحدت آن که دلش بهره ور شود کی از هجوم ذره پریشان نظر شود جایی که هفت پرده حجاب نظر نشد کی آسمان…

ادامه مطلب

سوختم تا ره در آن زلف معنبر یافتم

سوختم تا ره در آن زلف معنبر یافتم خشک چون سوزن شدم کاین رشته را سر یافتم می توانم از نگاهی ذره را خورشید کرد…

ادامه مطلب

از نظر بازی من چشم سخنگو گردد

از نظر بازی من چشم سخنگو گردد پرده خواب ز شوخی رم آهو گردد چون حنا کز سفر هند شود غالیه رنگ خون دل مشک…

ادامه مطلب

سنجد کسی که باده و تریاک را به هم

سنجد کسی که باده و تریاک را به هم نسبت کند سخاوت و امساک را به هم پای مرا به دامن عزلت شکسته است بسته…

ادامه مطلب

از موج گریه ما بر فلک اختر کند بازی

از موج گریه ما بر فلک اختر کند بازی ز شور قلزم ما در صدف گوهر کند بازی عبث خورشید تابان می زند سرپنجه با…

ادامه مطلب

سزای خواب بود دیده ای که گریان نیست

سزای خواب بود دیده ای که گریان نیست نفس و بال بود بر دلی که نالان نیست چه نسبت است به عمر ابد شهادت را؟…

ادامه مطلب

از لبش آنها که خود را در شراب افکنده اند

از لبش آنها که خود را در شراب افکنده اند خویش را از آب حیوان در سراب افکنده اند تا گل رخسار شبنم خیز او…

ادامه مطلب

سرو بستان حیا غنچه جبین می باید

سرو بستان حیا غنچه جبین می باید نرگس باغ ادب پرده نشین می باید شوخ چشمی که به صیادی دل می آید نگهش در پس…

ادامه مطلب

از گرد خط، فزود محبت به دل مرا

از گرد خط، فزود محبت به دل مرا پای به خواب رفته فرو شد به گل مرا هر شکوه ای که هست، ز درمان بود…

ادامه مطلب

سرگرم عشقم از غم دستار فارغم

سرگرم عشقم از غم دستار فارغم از کفر و دین و سبحه و زنار فارغم در سینه لاله زار تجلی رسانده ام از جلوه دو…

ادامه مطلب

از قید فلک برزده دامن بگریزید

از قید فلک برزده دامن بگریزید چون برق ازین سوخته خرمن بگریزید یک اوج به اندازه پرواز شررنیست درسینه سنگ ودل آهن بگریزید چون اخگردل…

ادامه مطلب

سر نمی پیچند از تیغ اجل دیوانه ها

سر نمی پیچند از تیغ اجل دیوانه ها گوش بر آواز سیلابند این ویرانه ها از نفس افتاد موج و بحر از شورش نشست همچنان…

ادامه مطلب

از فروغ حسن گل درآشیان می سوختم

از فروغ حسن گل درآشیان می سوختم ماه گرم جلوه و من درکتان می سوختم در خزان دست و دلی کو تاکسی کاری کند کاش…

ادامه مطلب

سر بی مغز را از باده گلرنگ خالی کن

سر بی مغز را از باده گلرنگ خالی کن دل خود را مصفا از شراب لایزالی کن چو نقش بوریا بر خاک نه پهلوی لاغر…

ادامه مطلب

از عزیزان دیده پوشیده من روشن است

از عزیزان دیده پوشیده من روشن است بوی پیراهن کلید خانه چشم من است خون ما بی طالعان را نیست معراج قبول ورنه جای مصرع…

ادامه مطلب

سخنی کز دل بیتاب بود پردارد

سخنی کز دل بیتاب بود پردارد نامه شوق چه حاجت به کبوتر دارد؟ پوست بر پیکر من قلعه آهن شده است رگ ز خشکی به…

ادامه مطلب

از شکر چاشنی ناله نی بیشترست

از شکر چاشنی ناله نی بیشترست اینقدر حسن گلوسوز کجا با شکرست؟ در وطن اهل هنر داغ غریبی دارند در صدف گرد یتیمی به جبین…

ادامه مطلب

سخن بجا چو بود رتبه اش زیاده شود

سخن بجا چو بود رتبه اش زیاده شود کز اعتبار فتد چون نگین پیاده شود ز گریه بستگی کار دل زیاده شود که تر چو…

ادامه مطلب

از سینه صافی دل بی کینه روشن است

از سینه صافی دل بی کینه روشن است دل بی غبار باشد اگر سینه روشن است گوری است تار، خانه تن بی فروغ دل از…

ادامه مطلب

سبکسیر توکل کی پی هر رهنما گیرد؟

سبکسیر توکل کی پی هر رهنما گیرد؟ زمین بی نیازی نیست ممکن نقش پا گیرد (زخورشید اختر ما تیره روزان کی جلا گیرد؟ چه پرتو…

ادامه مطلب

از سرشک گرم زرین است مژگانم هنوز

از سرشک گرم زرین است مژگانم هنوز می چکد آتش چو شمع از رشته جانم هنوز گرچه عمری رفت درکنعان سراسرمی روم بوی پیراهن نرفته…

ادامه مطلب

سبزی که مرا ساخته بیتاب همین است

سبزی که مرا ساخته بیتاب همین است خضری که به آدم ندهد آب همین است شوخی که به یک جلوه مستانه جهان را داده است…

ادامه مطلب

از سر این خاکدان چون گرد می باید گذشت

از سر این خاکدان چون گرد می باید گذشت تا نگردی فرد باطل، فرد می باید گذشت پیشدستی کن، سر سبزی برون بر از چمن…

ادامه مطلب

سالکان را ز جهان عشق تو بیگانه کند

سالکان را ز جهان عشق تو بیگانه کند سیل در بحر چرا یاد ز ویرانه کند؟ می شود جلوه بت راهنمایش به خدا گر به…

ادامه مطلب

از زلف اگر نه حسن تو زنجیر می گرفت

از زلف اگر نه حسن تو زنجیر می گرفت این دل رمیده را به چه تدبیر می گرفت؟ آن عهد یاد باد که آن زلف…

ادامه مطلب

ساقی از یک جرعه می این بینوا را گرم کرد

ساقی از یک جرعه می این بینوا را گرم کرد سردی از دوران نبیند هر که ما را گرم کرد! می توان افروخت شمع از…

ادامه مطلب

از رگ ابر، هوا سینه شهباز شده است

از رگ ابر، هوا سینه شهباز شده است باده پیش آر که قانون طرب ساز شده است نیست خاری کهن باشد مژه گلگونش مگر از…

ادامه مطلب

زین نه صدف به روشنی دل گذشته ام

زین نه صدف به روشنی دل گذشته ام چون بحر بیکنار ز ساحل گذشته ام مجنون به گرد من نرسد در گذشتگی چون گردباد، راست…

ادامه مطلب

از دل بپرس نیک و بد هر سرشت را

از دل بپرس نیک و بد هر سرشت را آیینه است سنگ محک، خوب و زشت را بی چهره گشاده به دوزخ بدل کند دربسته…

ادامه مطلب

زیر پای چرخ کجرفتار چون خوابد کسی؟

زیر پای چرخ کجرفتار چون خوابد کسی؟ در ره این سیل بی زنهار چون خوابد کسی؟ خواب مستی از در و دیوار می جوشد چو…

ادامه مطلب

از خون جگر رنگ پذیرد سخن ما

از خون جگر رنگ پذیرد سخن ما برگی است خزان دیده سهیل از یمن ما محتاج به شمع مه و خورشید نباشد چون سینه روشن…

ادامه مطلب

زهی به ساعد سیمین شکوفه ید بیضا

زهی به ساعد سیمین شکوفه ید بیضا نظر به نور جمال تو مهر دیده حربا به جستجوی تو چندان عنان گسسته دویدم که گشت صفحه…

ادامه مطلب