ای از رخت هر خار سامان بستان در بغل

ای از رخت هر خار سامان بستان در بغل هر ذره را از داغ تو خورشید تابان در بغل هر حلقه زلف ترا صد ملک…

ادامه مطلب

گر ز رخسار شوی باغ و بهارم چه شود؟

گر ز رخسار شوی باغ و بهارم چه شود؟ سبز اگر از تو شود بوته خارم چه شود؟ پیش ازان دم که رود کار من…

ادامه مطلب

اهل دل رایاری دوران نمی آید به کار

اهل دل رایاری دوران نمی آید به کار تیغ را همواری سوهان نمی آید به کار در بساط آفرینش، مردم آگاه را هیچ غیر از…

ادامه مطلب

گر چه نم در جگر و در دل تنگم خون نیست

گر چه نم در جگر و در دل تنگم خون نیست مژه ام چشم به راه مدد جیحون نیست رزق موری چو من از خوشه…

ادامه مطلب

آه افسوس از دل خونگرم ما گردد بلند

آه افسوس از دل خونگرم ما گردد بلند از شکست شیشه هر کس صدا گردد بلند بوی خون می آید از فریاد دردآلود من چون…

ادامه مطلب

گر چه خالی کردم از خون صد ایاغ از تشنگی

گر چه خالی کردم از خون صد ایاغ از تشنگی دل همان در سینه سوزد چون چراغ از تشنگی ساغر خون خوردنم چون لاله نم…

ادامه مطلب

آنچه می دانند ماتم تن پرستان سور ماست

آنچه می دانند ماتم تن پرستان سور ماست دار، نخل دیگران و رایت منصور ماست خون شاخ گل به جوش از بلبل پر شور ماست…

ادامه مطلب

گر چه از بیداد خسرو زین جهان فرهاد رفت

گر چه از بیداد خسرو زین جهان فرهاد رفت دولت او هم به اندک فرصتی بر باد رفت خون عاشق مدعی از سنگ پیدا می…

ادامه مطلب

آن همت از کجاست که منزل یکی کنیم

آن همت از کجاست که منزل یکی کنیم با آن یگانه دو جهان دل یکی کنیم انگوروار آب شویم از هوای می چندین هزار عقده…

ادامه مطلب

گر به ظاهر حسن میل آرمیدن می کند

گر به ظاهر حسن میل آرمیدن می کند راست چون آهو نفس بهر رمیدن می کند گر چمن پیرا کند منع تماشایی بجاست در گلستانی…

ادامه مطلب

آن که بزم می پرستان را پریشان چیده است

آن که بزم می پرستان را پریشان چیده است مجلس ارباب دانش را به سامان چیده است مدت عمر ابد یک آب خوردن بیش نیست…

ادامه مطلب

گر بسوزد ز آتش می شرم جانان مفت ماست

گر بسوزد ز آتش می شرم جانان مفت ماست گر نباشد باغبان در باغ و بستان مفت ماست با نگهبان گل ز روی یار چیدن…

ادامه مطلب

آن سنگدل از شکوه ما باک ندارد

آن سنگدل از شکوه ما باک ندارد آتش غمی از ناله خاشاک ندارد از دیده شورست نگهبان دل چاک در ظاهر اگر سینه ما چاک…

ادامه مطلب

کیستم من، مشت خار در محیط افتاده ای

کیستم من، مشت خار در محیط افتاده ای دل به دریا کرده ای، کشتی به طوفان داده ای نیست ممکن چون سپند آرام را بیند…

ادامه مطلب

آن خال لب ستاره صبح قیامت است

آن خال لب ستاره صبح قیامت است عمر دوباره سایه آن سرو قامت است آنجا که آفتاب حوادث شود بلند در ابر می گریز که…

ادامه مطلب

کی ز خواریهای غربت می کند پرواگهر؟

کی ز خواریهای غربت می کند پرواگهر؟ دایه از گردیتیمی داشت در دریا گهر خاکساری قسمت صاحبدلان امروز نیست در صدف گرد یتیمی داشت برسیماگهر…

ادامه مطلب

حضور روی زمین در فتادگی باشد

حضور روی زمین در فتادگی باشد هدف نشانه تیر از ستادگی باشد به قدر ریزش ابرست بخشش دریا گهرفشانی دست از گشادگی باشد به قدر…

ادامه مطلب

کی به ناخن از دل غمگین گره وا می شود؟

کی به ناخن از دل غمگین گره وا می شود؟ دست چون افتاد از کار این گره وا می شود بر گشاد دل بود موقوف…

ادامه مطلب

حسن را پوشیده در خط چون عنبر کرده اند

حسن را پوشیده در خط چون عنبر کرده اند چشمه آیینه را خس پوش جوهر کرده اند خاکساران محبت را به چشم کم مبین گنجها…

ادامه مطلب

کوری خود گر نبینند اهل دنیا دور نیست

کوری خود گر نبینند اهل دنیا دور نیست هیچ کوری در مقام و مسکن خود کور نیست رزق نور و نار را اینجا ز هم…

ادامه مطلب

حسن بی پروا ز شور عندلیبان فارغ است

حسن بی پروا ز شور عندلیبان فارغ است غنچه این باغ، دل خوردن نمی داند که چیست ریخت خون کوهکن را تیشه از دهشت به…

ادامه مطلب

کو بخت که در میکده با یار نشینم؟

کو بخت که در میکده با یار نشینم؟ در ماتم غمهای جگر خوار نشینم مانند حباب از دل می سر بدر آرم با نغمه به…

ادامه مطلب

حرف عقبی که درین نشأه کنی تقریرش

حرف عقبی که درین نشأه کنی تقریرش همچو خوابی است که درخواب کنی تعبیرش عشق از پرده ناموس برون می آید این نه شمعی است…

ادامه مطلب

که حال دردمندان پیش چشم یار می گوید؟

که حال دردمندان پیش چشم یار می گوید؟ که حرف مرگ بر بالین این بیمار می گوید؟ بیا بی پرده در گلزار تا دفتر بهم…

ادامه مطلب

حدیث تلخ را جاهل شراب ناب می گیرد

حدیث تلخ را جاهل شراب ناب می گیرد نمک در دیده بیدرد رنگ خواب می گیرد یکی صد شد فروغ حسن گل از صحبت شبنم…

ادامه مطلب

کم نیست جگرداری پیران ز جوانها

کم نیست جگرداری پیران ز جوانها کار دم شمشیر کند پشت کمان ها مفتاح نهانخانه اسرار، خموشی است تا چند بگردی چو زبان گرد دهان…

ادامه مطلب

حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر ما

حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر ما گردش چشمی بود بس حلقه زنجیر ما ما خراب از آب شمشیر تغافل گشته ایم می توان…

ادامه مطلب

کشد گر به صورت ز دل صد زبانه

کشد گر به صورت ز دل صد زبانه به معنی بود نور آتش یگانه مکن روی در قبله بی صدق نیت که رسوا کند تیر…

ادامه مطلب

چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟

چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟ شور صد بزم بود در لب خاموش مرا می کشم تهمت سجاده تزویر از خلق گر…

ادامه مطلب

کسی به ملک رضا خشمگین نمی باشد

کسی به ملک رضا خشمگین نمی باشد درین ریاض گل آتشین نمی باشد زخنده گل صبح این دقیقه روشن شد که عیش جزنفس واپسین نمی…

ادامه مطلب

چون غنچه دست بر دل شیدا گذاشتیم

چون غنچه دست بر دل شیدا گذاشتیم گل را به باغبان خنک وا گذاشتیم تا چند چون سفینه توان بود تخته بند؟ موجی شدیم و…

ادامه مطلب

کدامین روز بر حالم دل خارا نمی سوزد؟

کدامین روز بر حالم دل خارا نمی سوزد؟ ز اشک آتشینم دامن صحرا نمی سوزد کدامین روز اشک من به دریا روی می آرد؟ که…

ادامه مطلب

چون شبنم روشن گهر با خار و گل یکرنگ شو

چون شبنم روشن گهر با خار و گل یکرنگ شو بگذار رعنایی ز سر بیزار از نیرنگ شو یکرنگی ظاهر بود دارالامان عافیت در حلقه…

ادامه مطلب

کجا مایل به هر دل گردد ابرویی که من دانم؟

کجا مایل به هر دل گردد ابرویی که من دانم؟ که سر می پیچد از یوسف ترازویی که من دانم شمارد موج دریای سراب از…

ادامه مطلب

چون ز باد آن زلف چون زنجیر بر هم می خورد

چون ز باد آن زلف چون زنجیر بر هم می خورد عشق را سر رشته تدبیر بر هم می خورد چشم او چون ناخن مژگان…

ادامه مطلب

مست شد نقاش تا آن چشم جادو را کشید

مست شد نقاش تا آن چشم جادو را کشید طاقتش شد طاق تا آن طاق ابرو را کشید خامه مانی کز او آب طراوت می…

ادامه مطلب

چون چراغ روز، با آن روشنایی آفتاب

چون چراغ روز، با آن روشنایی آفتاب هست با رویش خجل از خودنمایی آفتاب از خجالت مشرق پروین شود رخساره اش چهره گر با او…

ادامه مطلب

هیچ جا از خوشی آثار نمانده است امروز

هیچ جا از خوشی آثار نمانده است امروز خیر در خانه خمار نمانده است امروز پرده خواب گرفته است جهان را چون ابر اثری از…

ادامه مطلب

چون اثر نگذاشت ازمن غم ز غمخواری چه سود؟

چون اثر نگذاشت ازمن غم ز غمخواری چه سود؟ چون نماند از دل بجا چیزی ز دلداری چه سود؟ کوه طاقت برنمی آید به موج…

ادامه مطلب

هنوز نرگس او مستی ازل دارد

هنوز نرگس او مستی ازل دارد هنوز ملک دل از غمزه اش خلل دارد ز چرب نرمی گفتار می توان دانست که خاتم لب او…

ادامه مطلب

چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست

چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست ز سبزه موی بر اندام گلستان برخاست بنفشه از دل آتش برون نیامده است چسان ز روی…

ادامه مطلب

همچو زنجیر به هم ناله ما پیوسته است

همچو زنجیر به هم ناله ما پیوسته است شور این سلسله تا روز جزا پیوسته است شرط همراهی ما بی خبران ترک خودی است هر…

ادامه مطلب

چهره نوخط آن تازه جوان را دریاب

چهره نوخط آن تازه جوان را دریاب زیر ابر تنک آن برق عنان را دریاب پیش ازان دم که ز مقراض شود پا به رکاب…

ادامه مطلب

هشیار را به مجلس مستان که می برد

هشیار را به مجلس مستان که می برد از بهر عیب خویش نگهبان که می برد چندین نگاه حسرت وخمیازه دریغ از زخم وداغ من…

ادامه مطلب

چهره ات بال سمندر می کند آیینه را

چهره ات بال سمندر می کند آیینه را خنده ات دامان گوهر می کند آیینه را این شکوه حسن با خورشید عالمتاب نیست شوکت حسنت…

ادامه مطلب

هزار بار درآیم اگر به خانه دوست

هزار بار درآیم اگر به خانه دوست به کوچه غلط اندازدم بهانه دوست چنین که شوق مرا بیقرار ساخته است عجب که دل بنشیند مرا…

ادامه مطلب

چه غوطه ها که درین بحر پر خطر زده ام

چه غوطه ها که درین بحر پر خطر زده ام که سر چو رشته برون از دل گهر زده ام به تر دماغی من نیست…

ادامه مطلب

هرکه گردید ز عبرت به تماشا قانع

هرکه گردید ز عبرت به تماشا قانع به کف پوچ شد از گوهر دریا قانع زود عاجز شود از دیدن یوسف، چشمی که به دیدار…

ادامه مطلب

چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم

چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم هر چند انجام ندارد ز چه آغاز کنم؟ در نهانخانه غیب است کلید دل من این نه…

ادامه مطلب

هرکه ادراک زلف و روی جانان را به هم

هرکه ادراک زلف و روی جانان را به هم دید با صبح وطن شام غریبان را به هم روزگاری بود با هم کفر و ایمان…

ادامه مطلب