بر دل ارباب حاجت دست خود بی زر منه

بر دل ارباب حاجت دست خود بی زر منه آستین خشک را بر دیده های تر منه دولت ده روزه دنیا بود نقشی بر آب…

ادامه مطلب

ما صافدلان را چه غم از گرد و غبارست؟

ما صافدلان را چه غم از گرد و غبارست؟ زنگار بر آیینه ما جوش بهارست یک ذره ز سرگشتگی آزار نداریم بر کشتی ما حلقه…

ادامه مطلب

بدر از روشنی عاریه گردید هلال

بدر از روشنی عاریه گردید هلال کوته اندیش محال است کند فکر مال در سیه دل نکند صحبت نیکان تاثیر پای طاوس نگارین نشود از…

ادامه مطلب

ما رنگ گل ز بوی گل ادراک کرده ایم

ما رنگ گل ز بوی گل ادراک کرده ایم سیر بهار در خس و خاشاک کرده ایم چون اهل زهد شاخچه بندی نمی کنیم ترک…

ادامه مطلب

بال پرواز خود آن مردم غافل بستند

بال پرواز خود آن مردم غافل بستند که به زنار علایق کمر دل بستند جلوه موج سراب است جهان در نظرش چشم حق بین کسی…

ادامه مطلب

ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم

ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم گل را به شوخ چشمی شبنم گذاشتیم قانع به تلخ و شور شدیم از جهان خاک چون کعبه…

ادامه مطلب

بار غم از دلم می گلرنگ بر نداشت

بار غم از دلم می گلرنگ بر نداشت این سیل هرگز از ره من سنگ برنداشت از بس فشرد گریه بیدادگر مرا ناخن ز کاوش…

ادامه مطلب

ما به دشنام از لب شیرین دلبر قانعیم

ما به دشنام از لب شیرین دلبر قانعیم با جواب تلخ ما زان تنگ شکر قانعیم دامن ما از هوس پاک است چون آب روان…

ادامه مطلب

باده بی درد در میخانه افلاک نیست

باده بی درد در میخانه افلاک نیست دانه بی دام در وحشت سرای خاک نیست آسمان از تلخکامیهای ما آسوده است حقه خشخاش را دلگیری…

ادامه مطلب

لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت

لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت موج دریا دیده را نتوان به ساحل بازداشت ساقی ما در مروت هیچ خودداری نکرد نشأه انجام…

ادامه مطلب

با لب خاموش هر کس غوطه در خون می زند

با لب خاموش هر کس غوطه در خون می زند بوسه چون ساغر بر آن لبهای میگون می زند نیست لیلی را بغیر از پرده…

ادامه مطلب

لبهای خشک، موجه عمان تشنگی است

لبهای خشک، موجه عمان تشنگی است تبخال آتشین، گل بستان تشنگی است گر هست اثر ز حسن گلوسوز در جهان در دودمان شمع شبستان تشنگی…

ادامه مطلب

با کعبه پرستار ترا کار نباشد

با کعبه پرستار ترا کار نباشد آیینه ما روی به دیوار نباشد مجنون نتوان گشت به ژولیدگی موی مستی به پریشانی دستار نباشد از کوچه…

ادامه مطلب

لب خوش بوسه ای در تنگنای حیرتم دارد

لب خوش بوسه ای در تنگنای حیرتم دارد میان نازکی در پیچ و تاب غیرتم دارد عجب دارم که کار من به رسوایی نینجامد نگاه…

ادامه مطلب

با زلف تو دم می زند از نافه گشایی

با زلف تو دم می زند از نافه گشایی بی شرمی مشک است ز مادر بخطایی! از وصل نگیرد دل سودازده آرام در بحر همان…

ادامه مطلب

لاله رویی که ازو خار مرا در جگرست

لاله رویی که ازو خار مرا در جگرست برگریزان دل و باغ و بهار نظرست نیست آوارگی اهل طلب را انجام تا زمین هست بجا،…

ادامه مطلب

با خاطر گرفته کدورت چه می کند

با خاطر گرفته کدورت چه می کند با کوه درد سنگ ملامت چه می کند در خشکسال آب گهر کم نمی شود بخل فلک به…

ادامه مطلب

گوهر حریف سختی سنگ جدال نیست

گوهر حریف سختی سنگ جدال نیست با ناقصان ستیزه نمودن کمال نیست در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر آتش به گرمی عرق انفعال نیست…

ادامه مطلب

آیینه خانه ایم و دم از نور می زنیم

آیینه خانه ایم و دم از نور می زنیم شمشیر برق بر جگر مور می زنیم بر روی تخت دار، مربع نشسته ایم می از…

ادامه مطلب

گه درون خرقه گاهی درکفن می جویمش

گه درون خرقه گاهی درکفن می جویمش او درون جان و من درپیرهن می جویمش او درون خلوت اندیشه گرم صحبت است من چراغ دل…

ادامه مطلب

این خار غم که در دل بلبل نشسته است

این خار غم که در دل بلبل نشسته است از خون گل خمار خود اول شکسته است این جذبه ای که از کف مجنون عنان…

ادامه مطلب

گلستان ارم جز عارض جانان نمی باشد

گلستان ارم جز عارض جانان نمی باشد پریزادی بغیر از چشم خوش مژگان نمی باشد دل تاریک را از فکر دنیا نیست دلگیری که باغ…

ادامه مطلب

ای لب لعل تو مهر لب شیرین سخنان

ای لب لعل تو مهر لب شیرین سخنان گوی چوگان خم زلف تو سیمین ذقنان شمع فانوس خیالند ز بی آرامی همه شب ز آتش…

ادامه مطلب

گل اندامی که می دادم به خون دیده آبش را

گل اندامی که می دادم به خون دیده آبش را چسان بینم که گیرد دیگری آخر گلابش را؟ در آغوش نسیم صبحدم بی پرده چون…

ادامه مطلب

ای غافلی که در پی دینار می روی

ای غافلی که در پی دینار می روی آخر ز سکه در دهن مار می روی حسن مجاز را به حقیقت گزیده ای غافل مشو…

ادامه مطلب

گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن را

گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن را رهایی نیست زین خار شلایین هیچ دامن را جنون دوری از عقل گرانجان کرد آزادم که…

ادامه مطلب

ای زلف مشکبار تو از رحمت آیتی

ای زلف مشکبار تو از رحمت آیتی وز لعل آبدار تو کوثر روایتی جز سایه قد تو که ای پادشاه حسن روی زمین گرفت به…

ادامه مطلب

گرنه دل را زلف مشکینش نگهداری کند

گرنه دل را زلف مشکینش نگهداری کند کیست این بیمار را یک شب پرستاری کند؟ حسن را از دیده بد، شرم می دارد نگاه مهر…

ادامه مطلب

ای راز نه فلک ز جبینت عیان همه

ای راز نه فلک ز جبینت عیان همه در دامن تو حاصل دریا و کان همه اسرار چار دفتر و مضمون نه کتاب در نقطه…

ادامه مطلب

گردش پرگار ما را حلقه مویی بس است

گردش پرگار ما را حلقه مویی بس است مرکز سرگشتگی ها خال دلجویی بس است نیست با آیینه روی حرف ما چون طوطیان باعث گفتار…

ادامه مطلب

ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن

ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن در برومندی ز قحط برگ و بار اندیشه کن از نسیمی دفتر ایام بر هم می…

ادامه مطلب

گر یار را غنی ز نیاز آفریده اند

گر یار را غنی ز نیاز آفریده اند ما را نیازمند به نازآفریده اند قد ترا ز جلوه ناز آفریده اند روی مرا ز خاک…

ادامه مطلب

ای بی خبر ز خود به تماشا چه می روی؟

ای بی خبر ز خود به تماشا چه می روی؟ چون آفتاب سرزده هر جا چه می روی؟ خود را ببین در آینه و آب…

ادامه مطلب

گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا

گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا ویران اگر نمی کنی، آباد کن مرا ز افتادگی مباد شوم بار خاطرت تا هست پای رفتنی آزاد…

ادامه مطلب

اوست سرور که کلاه و کمر از یادش رفت

اوست سرور که کلاه و کمر از یادش رفت آن توانگر بود اینجا که زر از یادش رفت جان به این غمکده آمد که سبک…

ادامه مطلب

گر دل نکشد دست ز زلف تو عجب نیست

گر دل نکشد دست ز زلف تو عجب نیست گنجینه این راز به غیر از دل شب نیست آرامش سیماب بر آیینه محال است گر…

ادامه مطلب

آه می باشد مسلسل خاطر افگار را

آه می باشد مسلسل خاطر افگار را در درازی نیست کوتاهی شب بیمار را عشق می آرد دل افسرده ما را به شور مطرب از…

ادامه مطلب

گر چه شد از سرنوشت من نگارین پای تو

گر چه شد از سرنوشت من نگارین پای تو زیر پای خود ندید از سرکشی بالای تو من چسان دل را عنانداری کنم جایی که…

ادامه مطلب

آنها که نظرباز به نو خط پسرانند

آنها که نظرباز به نو خط پسرانند بی چشم بداز جمله بالغ نظرانند این زهدفروشان ز خدا بیخبرانند این دست و دهن آب کشان پاک…

ادامه مطلب

گر چه افکندم به روغن، نان خلق از خوی چرب

گر چه افکندم به روغن، نان خلق از خوی چرب قسمتم چون شمع کاهش شد ز گفت و گوی چرب برق عالمسوز شد، افتاد در…

ادامه مطلب

آنچنان عشق تو بدخوی برآورد مرا

آنچنان عشق تو بدخوی برآورد مرا که تسلی به دو عالم نتوان کرد مرا منم آن داغ که از صبح ازل پرورده است در سراپرده…

ادامه مطلب

گر چنین شمشیر آن بیباک خواهد بر گرفت

گر چنین شمشیر آن بیباک خواهد بر گرفت موج خون زنگ از دل افلاک خواهد بر گرفت خاکها در کاسه چشم غزالان کرده است کی…

ادامه مطلب

آن که ننشیند کنون از ناز در پهلوی من

آن که ننشیند کنون از ناز در پهلوی من تکیه گاهش بود در مستی سر زانوی من این زمان بی اعتبارم، ورنه آن سیب ذقن…

ادامه مطلب

گر به این دستور خیزد، شمع ماتم می کند

گر به این دستور خیزد، شمع ماتم می کند دود تلخ خط چراغ دودمان حسن را چون ورق برگشت، موری شیر را عاجز کند خط…

ادامه مطلب

آن کسی چشم و چراغ است نظر بازان را

آن کسی چشم و چراغ است نظر بازان را که چو یعقوب درین کار نظر می بازد نیست امروز نظر بازی صائب با اشک عمرها…

ادامه مطلب

گاهی رهین ظلمت و گه محو نور باش

گاهی رهین ظلمت و گه محو نور باش گاهی چراغ ماتم و گه شمع سور باش شیر و شکر به طفل مزاجان سبیل کن قانع…

ادامه مطلب

آن را که هست گردش چشم غزاله ای

آن را که هست گردش چشم غزاله ای در کار نیست رطل گران و پیاله ای ما را ز کهنه و نو عالم بود کفاف…

ادامه مطلب

کی نیام پوچ می سازد به تمکین تیغ را؟

کی نیام پوچ می سازد به تمکین تیغ را؟ آستین زندان بود چون دست گلچین تیغ را سیل بی زنهار را هر موج بال دیگرست…

ادامه مطلب

آن بختم از کجاست سخن زان دهن کشم؟

آن بختم از کجاست سخن زان دهن کشم؟ این بس که گاهی از قلم او سخن کشم باد خزان که خار به چشمش شکسته باد!…

ادامه مطلب

کی دل سالک سرگشته بجا می باشد؟

کی دل سالک سرگشته بجا می باشد؟ حرکت لازمه قبله نما می باشد دیده عالمی از خواب، دم صبح گشود نفس صافدلان عقده گشا می…

ادامه مطلب