هلال سیل فنایند خانه پردازان

هلال سیل فنایند خانه پردازان به آب و گل نکنند التفات خودسازان صبور باش به ناسازگاری ایام که خار پیرهن عالمند ناسازان درین نشیمن خاکی…

ادامه مطلب

چهره از عشق جوانان ارغوانی کرده ایم

چهره از عشق جوانان ارغوانی کرده ایم شوخ چشمی بین که در پیری جوانی کرده ایم کس زبان چشم خوبان را نمی داند چو ما…

ادامه مطلب

هزار نقش مخالف به کار ما کردند

هزار نقش مخالف به کار ما کردند چها به آینه بی غبار ما کردند به این بهانه که خاری برآورند از دل هزار زخم نمایان…

ادامه مطلب

چه گل از خودآن مرده دل چیده باشد

چه گل از خودآن مرده دل چیده باشد که زخمی به درویش نخندیده باشد تواند به مجنون کسی کرد کاوش که پیشانی شیرخاریده باشد کسی…

ادامه مطلب

هرکه زین گلشن لبی خندانتر از گل بایدش

هرکه زین گلشن لبی خندانتر از گل بایدش خاطری فارغ ز عالم چون توکل بایدش پیش تیغ آسمان هرکس نیندازد سپر جوشن داودی صبر و…

ادامه مطلب

چه ضرورست که آلوده تعمیر شوم؟

چه ضرورست که آلوده تعمیر شوم؟ در ره سیل چه افتاده زمین گیر شوم؟ خاک در دیده همت نتوان زد، ورنه می توانم که چو…

ادامه مطلب

هرکجا پرتو جانانه ما می افتد

هرکجا پرتو جانانه ما می افتد برق در خرمن پروانه ما می افتد از تن غرقه به خون کان بدخشان شده ایم سنگ اطفال به…

ادامه مطلب

چه خیال است که دیوانه و شیدا نشویم؟

چه خیال است که دیوانه و شیدا نشویم؟ بوی مشکیم، محال است که رسوا نشویم عشق ما را پی کاری به جهان آورده است ادب…

ادامه مطلب

هر نفس تازه گلی زیب کنارست مرا

هر نفس تازه گلی زیب کنارست مرا دایم از جوش سخن، جوش بهارست مرا کمر وحدت من نیست به جز حلقه فکر چون سر غنچه…

ادامه مطلب

چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را

چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را به شرم آشنایی برنمی آید نگاه من…

ادامه مطلب

هر که شد با درد قانع از مداوا فارغ است

هر که شد با درد قانع از مداوا فارغ است نرگس بیمار از ناز مسیحا فارغ است طفل طبعان را دل از بهر تماشا می…

ادامه مطلب

چنین که گم شده در زلف پای تا به سرش

چنین که گم شده در زلف پای تا به سرش به پیچ و تاب توان یافتن مگر کمرش به دور چهره او آتشین عذاری نیست…

ادامه مطلب

هر که در وقت جوانی ره طاعت گیرد

هر که در وقت جوانی ره طاعت گیرد خط پاکی ز عرق ریزی خجلت گیرد تا به کی چون سگ دیوانه ز بی توفیقی در…

ادامه مطلب

چند دندان تأمل به جگر افشردن؟

چند دندان تأمل به جگر افشردن؟ چون صدف اشک فرو خوردن و گوهر کردن چون قلم تا سر خود را ننهی بر کف دست نتوان…

ادامه مطلب

هر که چون شیشه به پیمانه رساند خود را

هر که چون شیشه به پیمانه رساند خود را چون سلیمان به پریخانه رساند خود را ما ز بی حوصلگی صلح به مینا کردیم وقت…

ادامه مطلب

چند جان سختی ما سنگ ره ما باشد؟

چند جان سختی ما سنگ ره ما باشد؟ صدف ما گره خاطر دریا باشد رحمت آن نیست که طاعت نکند عصیان را سیل یک لحظه…

ادامه مطلب

هر که با ما می کند بیگانگی

هر که با ما می کند بیگانگی معنی بیگانه می دانیم ما نه فلک را گرد آن شمع طراز جوشش پروانه می دانیم ما از…

ادامه مطلب

چنان که نیل بود مانع رسیدن چشم

چنان که نیل بود مانع رسیدن چشم به خط رخ تو امان یافت از گزیدن چشم شب گذشته کجا بوده ای که خوابیده است بساط…

ادامه مطلب

هر کسی کرده است چیزی خوش ز نعمای جهان

هر کسی کرده است چیزی خوش ز نعمای جهان وقت را خوش کرده ام من از خوشی های جهان از جهان و نعمت او داشتم…

ادامه مطلب

چنان افکنده است ازطاق دلها کعبه راکویش

چنان افکنده است ازطاق دلها کعبه راکویش که پهلو می زند با طاق نیسان طاق ابرویش به این عنوان غبار خط اگر برخیزد ازرویش به…

ادامه مطلب

هر غافلی که خنده به آوازمی کند

هر غافلی که خنده به آوازمی کند چون کبک رهنمایی شهبازمی کند از حسن بی مثال تو غافل فتاده است آن ساده دل که آینه…

ادامه مطلب

چشمم به دستگیری لطف جیب نیست

چشمم به دستگیری لطف جیب نیست نبضم رهین منت دست طبیب نیست (در بحر فکر از سر اخلاص می روم باشد یتیم اگر گهر من…

ادامه مطلب

هر ساغری به آن لب خندان نمی رسد

هر ساغری به آن لب خندان نمی رسد هر تشنه لب به چشمه حیوان نمی رسد آه من است در دل شبهای انتظار طومار شکوه…

ادامه مطلب

چشم گشایش از خلق نبود به هیچ بابم

چشم گشایش از خلق نبود به هیچ بابم در بزم بیسوادان لب بسته چون کتابم در ملک بی نشانی ازمن چه جرم سر زد؟ کز…

ادامه مطلب

هر چه جز گوهر عشق است درین بحر کف است

هر چه جز گوهر عشق است درین بحر کف است هر حیاتی که نه در عشق سرآید تلف است نعل وارون نکند راست روان را…

ادامه مطلب

چشم خوشی که مست و خرابش شوم کجاست؟

چشم خوشی که مست و خرابش شوم کجاست؟ سر خوش ز شیوه های عتابش شوم کجاست؟ آن برق خانه سوز که داغش شوم چه شد؟…

ادامه مطلب

هر پرده که از چهره مقصود برافتاد

هر پرده که از چهره مقصود برافتاد شد برق جهانسوز ومرا در جگر افتاد چون کنج لب وگوشه چشم است دلاویز هر چند که ملک…

ادامه مطلب

چشم برق از اشتیاق خرمن من می پرد

چشم برق از اشتیاق خرمن من می پرد در پی آزار زخم چشم سوزن می پرد شعله آتش اگر سیلی خور خوی تو نیست از…

ادامه مطلب

نیست یک گوهر سیراب به اندازه موج

نیست یک گوهر سیراب به اندازه موج چون گریبان بشکافد گل خمیازه موج؟ عشق در هر نفسی دام دگر طرح کند بحر را کم نشود…

ادامه مطلب

چسان دل رانگه دارد کسی از چشم قتالش ؟

چسان دل رانگه دارد کسی از چشم قتالش ؟ که گیراتر ز شاهین است مژگان سبکبالش نگردد چون نگاه خلق حیران خط و خالش؟ که…

ادامه مطلب

نیست ممکن قرب آتش بال و پر سوزد مرا

نیست ممکن قرب آتش بال و پر سوزد مرا چون سمندر دوری آتش مگر سوزد مرا گر چنین حسن گلو سوزش جگر سوزد مرا از…

ادامه مطلب

چرب نرمی ز رقیبان ستمکار مجو

چرب نرمی ز رقیبان ستمکار مجو گل بی خار ز خار سر دیوار مجو مغز تحقیق ز ارباب عمایم مطلب آنچه در سر نتوان یافت…

ادامه مطلب

نیست صید لاغر من قابل نخجیر تو

نیست صید لاغر من قابل نخجیر تو از سبکروحی مگر بر خاک افتد تیر تو بر شکوهش گر چه تنگی می کند این نه رواق…

ادامه مطلب

چاره از من می کند پرهیز از بیچارگی

چاره از من می کند پرهیز از بیچارگی غم به گرد من نمی گردد ز بی غمخوارگی چاره این چاره جویان را مکرر کرده ام…

ادامه مطلب

نیست چشمی کز فروغ روی او پر آب نیست

نیست چشمی کز فروغ روی او پر آب نیست بخل در سرچشمه خورشید عالمتاب نیست لعل سیرابش مگر بر تشنگان رحمی کند ورنه در چاه…

ادامه مطلب

جهان حیات کسی را ضمان نمی گردد

جهان حیات کسی را ضمان نمی گردد که مصدر اثری در جهان نمی گردد ز کلفت تو چه پرواست سیل حادثه را؟ غبار سد ره…

ادامه مطلب

نیست برآیینه دردی کشان گرد خلاف

نیست برآیینه دردی کشان گرد خلاف می توان چون جام می دیدن ته دلهای صاف زان شراب لعل سرگرمم که کمتر قطره اش سوخت کام…

ادامه مطلب

جمعی که زیر خاک دل پاک می برند

جمعی که زیر خاک دل پاک می برند با خود بهشت را به ته خاک می برند روحی که شد لطیف چو شبنم در این…

ادامه مطلب

نیست از سنگ ملامت غم سر پر شور را

نیست از سنگ ملامت غم سر پر شور را کس نترسانده است از رطل گران مخمور را ما به داغ خود خوشیم ای صبح دست…

ادامه مطلب

جلوه های مختلف دارد شراب لاله رنگ

جلوه های مختلف دارد شراب لاله رنگ آب، جوهر می شود درتیغ و در آیینه زنگ خشم دل را غوطه درزنگ قساوت می دهد برنمی…

ادامه مطلب

نوبهارست سرانجام زری باید کرد

نوبهارست سرانجام زری باید کرد به خرابات ز مسجد گذری باید کرد زر به زر هر که دهد نیست پشیمان شدنش نقد جان صرف ره…

ادامه مطلب

جز پریشان خاطری در عالم ایجاد چیست؟

جز پریشان خاطری در عالم ایجاد چیست؟ غیر مشتی خاروخس در خانه صیاد چیست؟ بحر عشق است این که موجش می شکافد کوه را ای…

ادامه مطلب

نهان در ابر دایم آفتاب زندگی باشد

نهان در ابر دایم آفتاب زندگی باشد سیاهی نیل چشم زخم آب زندگی باشد ز اوقات گرامی آنچه صرف عشق می گردد به دیوان قیامت…

ادامه مطلب

جدا نمی شود از پیش لعل میگونش

جدا نمی شود از پیش لعل میگونش چه بوسه گاه شناس است خال موزونش ! سرش به دولت دنیا فرو نمی آید به هر که…

ادامه مطلب

نه موج از دل دریا کرانه می طلبد

نه موج از دل دریا کرانه می طلبد که بهر محو شدن تازیانه می طلبد منم که بیخبرم در سفر ز منزل خویش و گرنه…

ادامه مطلب

جان کس از دیدن آن سیب زنخدان نبرد

جان کس از دیدن آن سیب زنخدان نبرد این ترنجی است که بر هر که خورد جان نبرد هوس از حسن شود کامروا بیش از…

ادامه مطلب

نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست

نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست که درین آینه، جوهر به تماشا برخاست شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت هر…

ادامه مطلب

جان تازه می شود ز نسیم بهارعشق

جان تازه می شود ز نسیم بهارعشق از یک سرست جوش گل وخار خار عشق در شوره زار عقل به درمان گیاه نیست پیوسته سرخ…

ادامه مطلب

نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم

نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم همان خورشید تابانم اگر در زیر پا افتم به ذوق ناله من آسمان مستانه می…

ادامه مطلب

جام خالی غوطه در خم بی محابا می زند

جام خالی غوطه در خم بی محابا می زند ابر چون بی آب شد بر قلب دریا می زند در زوال خویش چون خورشید می…

ادامه مطلب