غزلیات – صائب تبریزی
ز دل بیرون نرفت از قرب جانان داغ مهجوری
ز دل بیرون نرفت از قرب جانان داغ مهجوری نمی سازد خنک بیمار را دل شمع کافوری به امید نگاهی خاک ره گشتم، ندانستم که…
ز داغ نیست محابا به درد ساخته را
ز داغ نیست محابا به درد ساخته را که آتش است گلستان، زر گداخته را چنان به عهد تو آیین سرکشی شد عام که در…
ز خلوت برنمی آیی چه حاصل
ز خلوت برنمی آیی چه حاصل به چشم تر نمی آیی چه حاصل ندارد حسن منظر بهتر از چشم به این منظر نمی آیی چه…
ز خال گوشه ابروی یار می ترسم
ز خال گوشه ابروی یار می ترسم ازین ستاره دنباله دار می ترسم چو مهره در دهن مار می توانم رفت از آن دو سلسله…
ز چشم خلق پنهان دار کنج عزلت خود را
ز چشم خلق پنهان دار کنج عزلت خود را مکن شیرازه صحبت، کمند وحدت خود را غبار خاکساری دور باش چشم بد باشد گرامی دار…
ز جلوه تو دل آسمان فرو ریزد
ز جلوه تو دل آسمان فرو ریزد گل ستاره چو برگ خزان فرو ریزد حلال باد بر آن شاخ گل خودآرایی که نقد خود به…
ز بس که واله و حیران و بیقرار خودست
ز بس که واله و حیران و بیقرار خودست گرفته آینه بر کف در انتظار خودست به داغ ذره دل نازک که خواهد سوخت؟ چنین…
ز بار درد من کوه گران بر خویش می پیچد
ز بار درد من کوه گران بر خویش می پیچد زمین از سایه ام چون آسمان بر خویش می پیچد پدر خجلت کشد ز اعمال…
ز اسرار حقیقت بهره ور کن عشقبازی را
ز اسرار حقیقت بهره ور کن عشقبازی را به طفلان واگذار این ابجد عشق مجازی را به استغنای مجنون حسن لیلی برنمی آید که ناز…
ریخت دندان و هوای می و پیمانه بجاست
ریخت دندان و هوای می و پیمانه بجاست مهره برچیده شد و بازی طفلانه بجاست دل سیاه است اگر گشت بناگوش سفید پا اگر نیست…
روی شکفته شاهد جان فسرده است
روی شکفته شاهد جان فسرده است آواز خنده شیون دلهای مرده است دخل تو گر چه جز نفسی چند بیش نیست خرجت ز کیسه نفس…
روی از خلق نگردانده به حق روی مکن
روی از خلق نگردانده به حق روی مکن یک جهت تا نشوی روی به آن سوی مکن طعمه چون شیر به سر پنجه مردی به…
روشن دلم ز باده گلفام می شود
روشن دلم ز باده گلفام می شود ظلمت برون ز خانه به گلجام می شود هر گلشنی که هست در او دور باش منع بر…
روزگارم تیره و بختم سیاه افتاده است
روزگارم تیره و بختم سیاه افتاده است گل به چشم روزنم از مهر و ماه افتاده است صبح محشر سر زد و تخم امیدم سر…
روح پاک من کند پاکیزه گوهر تیغ را
روح پاک من کند پاکیزه گوهر تیغ را مشک گردد خون من در ناف جوهر تیغ را خون گرمم گر شود در دل مصور تیغ…
رنگ در روی شراب آن لب میگون نگذاشت
رنگ در روی شراب آن لب میگون نگذاشت حرکت در الف آن قامت موزون نگذاشت تا پی ناقه لیلی نشد از دشت سفید هیچ کس…
رفت در خلوت مینا گل و بلبل آسود
رفت در خلوت مینا گل و بلبل آسود بلبل از ناله فرو بست لب و گل آسود شعله گرمی هنگامه گلزار نشست غنچه شد شهرت…
رسید خانه زین عاقبت به کام از تو
رسید خانه زین عاقبت به کام از تو هلال یکشبه اش شد مه تمام از تو چه نسبت است به خورشید رنگ روی ترا؟ که…
رخساره ترا ز عرق دیده بان بس است
رخساره ترا ز عرق دیده بان بس است شبنم برای تازگی گلستان بس است حال مرا زبان نکند گر بیان درست رنگ شکسته، درد مرا…
رتبه خط تو بالغ نظران می دانند
رتبه خط تو بالغ نظران می دانند قدر یاقوت تو روشن گهران می دانند شیوه چشم ترا اهل نظر می یابند نشأه حسن ترا بیخبران…
راه مقصود طی از آبله پا نشود
راه مقصود طی از آبله پا نشود گره از رشته به دندان گهر وا نشود محفل آرای سخن را طرفی در کارست طوطی از آینه…
ذوق حیرانی به داد چشم خونپالا رسید
ذوق حیرانی به داد چشم خونپالا رسید سینه خم امن شد از جوش، تا صهبا رسید رفته بود از رفتن گل شورش ما کم شود…
دیده روشن از فروغ آشنایی می شود
دیده روشن از فروغ آشنایی می شود رزق چشم است آنچه صرف روشنایی می شود هر که خاک نیستی در چشم خود بینی نریخت گرچه…
اگرچه نطق در هر نکته صد تنگ شکر دارد
اگرچه نطق در هر نکته صد تنگ شکر دارد ولی شهد خموشی در نظر شان دگر دارد زطوق بندگی راه نفس شد تنگ بر قمری…
دولت ز دستگیری مردم بپابود
دولت ز دستگیری مردم بپابود فانوس این چراغ ز دست دعابود چون غنچه هست اگر دل جمعی درین چمن در گلشن همیشه بهار رضا بود…
اگر فتح جگرداران به تیغ افراختن باشد
اگر فتح جگرداران به تیغ افراختن باشد مرا امید نصرت از سپر انداختن باشد نگردد شمع خرج گاز چون خاموش می گردد گل خیر زبان…
زلف را نبود سرانجامی که می باید مرا
زلف را نبود سرانجامی که می باید مرا خط مگر سامان دهد دامی که می باید مرا کم مبادا سایه عشق از سرم، کز درد…
اگر چو رشته تن خود به پیچ وتاب دهید
اگر چو رشته تن خود به پیچ وتاب دهید ز چشمه سار گهر زود دیده آب دهید مرا پیاله دیگر نمی دهد مستی به من…
زشکر خنده پنهان او دل تازه می گردد
زشکر خنده پنهان او دل تازه می گردد ز احسان نهانی جان سایل تازه می گردد مشو زنهار از یکتایی محمل نشین غافل زشوخی گرچه…
اگر چه دردلم از ترکش است افزون تیر
اگر چه دردلم از ترکش است افزون تیر همان به شست تو خمیازه می کشم چون تیر به بال عاریه دارم طمع ز ساده دلی…
شکفتگی نشود سبز در چمن بی تو
شکفتگی نشود سبز در چمن بی تو به اشک شمع زند غوطه انجمن بی تو عنان برق و نسیم خزان و سیل بهار نرفته اند…
اگر جان دربهای می دهی بر می ستم باشد
اگر جان دربهای می دهی بر می ستم باشد که در میزان ماه مصر گوهر سنگ کم باشد زوصل دختر رز در جوانی کام دل…
شعله شوق اگر در دل خارا گیرد
شعله شوق اگر در دل خارا گیرد کعبه چون محمل لیلی ره صحرا گیرد یوسف این گرمی بازار ندیده است به خواب مهر در کوی…
اگر این بار می آید به دستم گردن مینا
اگر این بار می آید به دستم گردن مینا چو درد می نخواهم داشت دست از دامن مینا خرابم می کند بی لعل او در…
شراب نامرادی بی خمارست
شراب نامرادی بی خمارست به قدر تلخی این می خوشگوارست جواب خشک ازان لبهای سیراب به کشت عاشقان ابر بهارست ازان چشم تو رنجورست دایم…
افسرده دل اگر چه ز واسوختن مرا
افسرده دل اگر چه ز واسوختن مرا بتوان به روی گرم برافروختن مرا چون ماهی برشته، به آب حیات وصل رغبت شود دو آتشه از…
شد گل صد برگ خار از اشک خوش پرگاله ام
شد گل صد برگ خار از اشک خوش پرگاله ام سبزه خوابیده در گلشن نماند از ناله ام گردد از سرگشتگی دوران عیش من تمام…
آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا
آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا نظر از جمع به شمع است چو پروانه مرا دارم از دیده بد پاس تهیدستی خود چشم بر…
شد خط مشکبار عیان از عذار او
شد خط مشکبار عیان از عذار او جوهرنما شد آینه بی غبار او فرصت کم است دولت پا در رکاب را غافل مشو ز دور…
اشک است درین مزرعه تخمی که فشانیم
اشک است درین مزرعه تخمی که فشانیم آه است درین باغ نهالی که رسانیم گرد سفر از جبهه ما شسته نگردد تا رخت چو سیلاب…
شبچراغ اهل معنی چشم بیدار من است
شبچراغ اهل معنی چشم بیدار من است همچو اختر در دل شب، روز بازار من است مصر انصاف از زلیخاهمتان خالی شده است ورنه چندین…
آسمان از شور دلهای کباب آسوده است
آسمان از شور دلهای کباب آسوده است کوه تمکین خم از جوش شراب آسوده است صبح محشر بی سبب ما را به دیوان می کشد…
شانه گر باز کند زلف گرهگیرش را
شانه گر باز کند زلف گرهگیرش را نی به ناخن شکند پنجه تدبیرش را هر که دیوانه آن زلف چو زنجیر شود چرخ در گوش…
ازان مرا شب و روز سیاه هر دو یکی است
ازان مرا شب و روز سیاه هر دو یکی است که با غرور تو، آه و نگاه هر دو یکی است فغان که پیش سبکدستی…
سینه تنگی دو عالم درد و غم می داشته است؟
سینه تنگی دو عالم درد و غم می داشته است؟ نیم جانی این قدر ظرف ستم می داشته است؟ عالمی را کرد بیخود آن دو…
از وصل صدف گهر گریزان است
از وصل صدف گهر گریزان است بر حسن غریب، خانه زندان است خلوت طلب است حسن سنگین دل از شش جهت حرم بیابان است زآنهاکه…
سیاهی از دل چون گلخن ما برنمی خیزد
سیاهی از دل چون گلخن ما برنمی خیزد چو داغ لاله دود از روزن ما برنمی خیزد که با ما می تواند دعوی افتادگی کردن؟…
از نهانخانه عصمت به تماشا بخرام
از نهانخانه عصمت به تماشا بخرام آهوان چشم به راهند به صحرا بخرام ای که از گوهر مقصود نشان می طلبی بر بساط گهر آبله…
سوختم بس که به دنبال تمنا رفتم
سوختم بس که به دنبال تمنا رفتم مردم از بس که پی آتش سودا رفتم منم آن سیل که صد بار شدم زیر و زبر…
از نسیم ای ساکن بیت الحزن غافل مشو
از نسیم ای ساکن بیت الحزن غافل مشو چشم می خواهی ز بوی پیرهن غافل مشو چون نمی آید به چشم از بس لطافت نوبهار…