بس که دارد ناتوانی ریشه در اعضای من

بس که دارد ناتوانی ریشه در اعضای من سایه همچون دام می پیچد به دست و پای من داغ حسرت جا ندارد در دل آزاده…

ادامه مطلب

مخزن گوهر صدف از ته گزینی می شود

مخزن گوهر صدف از ته گزینی می شود کف سبک در بحر از بالانشینی می شود هر پر کاهی بود در دیده اش بال هما…

ادامه مطلب

برون نیامده از خویشتن سفر نکنی

برون نیامده از خویشتن سفر نکنی ز خویش تا نبری راه عشق سرنکنی کنون که بال و پری هست مرغ جانت را چرا ز بیضه…

ادامه مطلب

محراب نظرهاست کمانی که تو داری

محراب نظرهاست کمانی که تو داری شیرازه دلهاست میانی که تو داری چون سبزه زمین گیر کند آب روان را این قامت چون سرو روانی…

ادامه مطلب

برگ عیش خویش را چون گل زهم پاشیده گیر

برگ عیش خویش را چون گل زهم پاشیده گیر این دکانی را که برخود چیده ای برچیده گیر می کند عریان چومرگ از کسوت هستی…

ادامه مطلب

مجلس اغیار را از خنده گلریزان مکن

مجلس اغیار را از خنده گلریزان مکن چشم خونبار مرا همکاسه طوفان مکن چشم اگر کافر شود از کس متاع دل مگیر زلف اگر زنار…

ادامه مطلب

بردار دل ز عالم خاکی، صفا طلب

بردار دل ز عالم خاکی، صفا طلب از تنگنای جسم برون آ، هوا طلب در جستجوی خانه در بسته است فیض از فکر یار غنچه…

ادامه مطلب

مبادا دولت دنیا نصیب بد گهر گردد

مبادا دولت دنیا نصیب بد گهر گردد که تیغ از آبداری تشنه خون بیشتر گردد منه زاندازه بیرون پا، اگر آسودگی خواهی که خون فاسد…

ادامه مطلب

بر من مریز اشک ترحم به زیر خاک

بر من مریز اشک ترحم به زیر خاک آن دانه نیستم که شوم گم به زیر خاک از دل به مرگ شورمحبت نمی رود جوش…

ادامه مطلب

ماری است نی که مهره دل بیقرار اوست

ماری است نی که مهره دل بیقرار اوست جاروب سینه ها نفس بی غبار اوست هر چند کز دو دست شود باز عقده ها واکردن…

ادامه مطلب

بر زبان و دل چو کج باشد نبخشاید کسی

بر زبان و دل چو کج باشد نبخشاید کسی از دم عقرب گره جز سنگ نگشاید کسی از ثمر شیرین نسازی گر دهان خلق را…

ادامه مطلب

ما گل به دست خود ز نهالی نچیده ایم

ما گل به دست خود ز نهالی نچیده ایم در دست دیگران گلی از دور دیده ایم چون لاله صاف و درد سپهر دو رنگ…

ادامه مطلب

بر جهان هر کس که از روی تأمل بگذرد

بر جهان هر کس که از روی تأمل بگذرد از بساط خار با دامان پر گل بگذرد جنگ دارد با توکل، بر توکل اعتماد آن…

ادامه مطلب

ما ز وری آتشین او نقاب افکنده ایم

ما ز وری آتشین او نقاب افکنده ایم بار اول ما بر این آتش کباب افکنده ایم نیست چون شبنم و بال دامن گل خون…

ادامه مطلب

بدل زان با تپیدن های دل کردم دویدن را

بدل زان با تپیدن های دل کردم دویدن را که بیم راه گم کردن نمی باشد تپیدن را ز بی تابی چنان سررشته تدبیر گم…

ادامه مطلب

ما را کلاه فقر به افسر برابرست

ما را کلاه فقر به افسر برابرست سد رمق به ملک سکندر برابرست تلخی نمی رسد به قناعت رسیدگان در کام مور، خاک به شکر…

ادامه مطلب

باغ و بهار چشم پر آب من آتش است

باغ و بهار چشم پر آب من آتش است ساقی و مطرب و می ناب من آتش است بلبل نیم که آتش گل سازدم کباب…

ادامه مطلب

ما داغ توبه بر دل ساغر گذاشتیم

ما داغ توبه بر دل ساغر گذاشتیم دور طرب به نشأه دیگر گذاشتیم اینجا کسی به داد دل ما نمی رسد دیوان خود به دامن…

ادامه مطلب

باده مرد افکن من معنی روشن بس است

باده مرد افکن من معنی روشن بس است ساغر و مینای من کلک و دوات من بس است چون زلیخا مشربان ما را تلاش قرب…

ادامه مطلب

ما به چشم کوته اندیشان چنین آسوده ایم

ما به چشم کوته اندیشان چنین آسوده ایم ورنه در هر کوچه ای پای طلب فرسوده ایم در ضمیر روشن ما چهره نگشوده نیست گر…

ادامه مطلب

باد دستانه مکن خرج نفس رازنهار

باد دستانه مکن خرج نفس رازنهار که برآردنفسی رازجگر صبح دوبار به صدف بازنگردد گوهرازدامن بحر مهر ازاین حقه گوهر به تأمل بردار دل اگر…

ادامه مطلب

لعل لب پیاله می آبدار ازوست

لعل لب پیاله می آبدار ازوست جوش صباحت گل روی بهار ازوست ابروی موج درس اشارت ازو گرفت چشم حباب در گرو انتظار ازوست گلگونه…

ادامه مطلب

با لب او کار دندان می کند سین سخن

با لب او کار دندان می کند سین سخن زین سبب کم حرف افتاده است آن شیرین دهن سوختم، پاس دل بی تاب دارم تا…

ادامه مطلب

لبت ز خنده دندان نما گهر ریزد

لبت ز خنده دندان نما گهر ریزد تبسم تو در آب گهر شکر ریزد اگر ز سوز دل خود حکایتی گویم ز چشم شعله، روان…

ادامه مطلب

با طفل آنچه جنبش گهواره می کند

با طفل آنچه جنبش گهواره می کند بیطاقتی به این دل آواره می کند ای عشق غافلی که جدا از حضور تو آسودگی چه بامن…

ادامه مطلب

لب خموش و زبان گزیده ای دارم

لب خموش و زبان گزیده ای دارم چو بوی گل نفس آرمیده ای دارم سبک رکاب نیم همچو رنگ بیجگران سلاح جنگ عنان کشیده ای…

ادامه مطلب

با روی تو خورشید درخشان چه نماید

با روی تو خورشید درخشان چه نماید با زلف تو طول شب هجران چه نماید از خنده خشکی چه نظر آب توان داد پیش لب…

ادامه مطلب

لاله روشنگر چشم و دل سودایی ماست

لاله روشنگر چشم و دل سودایی ماست دیدن سوختگان سرمه بینایی ماست شد تهی دامن صحرای ملامت از سنگ عشق بیرحم همان در پی رسوایی…

ادامه مطلب

با توانایی به اهل فقر استغنا مزن

با توانایی به اهل فقر استغنا مزن عاجزان را دستگیری کن، به دولت پا مزن با قضای آسمانی چاره جز تسلیم نیست در محیط بیکران…

ادامه مطلب

گوشه گیران کامیاب از عالم بالا شوند

گوشه گیران کامیاب از عالم بالا شوند فکرها در گوشه گیری آسمان پیما شوند توتیای چشم روزنها بود نور چراغ دل چو روشن گشت اعضا…

ادامه مطلب

اینطرفه که گنجایش غم می شود افزون

اینطرفه که گنجایش غم می شود افزون هرچند شود سینه من تنگ فضاتر خون است ز رنگینی لفظم دل معنی از باده بود شیشه من…

ادامه مطلب

گهی از دل، گهی از دیده، گاه از جان ترا جویم

گهی از دل، گهی از دیده، گاه از جان ترا جویم نمی دانم ترا ای یار هر جایی کجا جویم ز شوخی هر نفس در…

ادامه مطلب

این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟

این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟ هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت باده هر جا که بود چشمه کوثر نقدست…

ادامه مطلب

گل همیشه بهار سخن زوال ندارد

گل همیشه بهار سخن زوال ندارد چمن صفای پریخانه خیال ندارد کدام لاله درین لاله زار هست که داغش سخن به مردمک دیده غزال ندارد…

ادامه مطلب

ای کوه بیستون که چنین سرکشیده ای

ای کوه بیستون که چنین سرکشیده ای بازوی آهنین مرا دور دیده ای! ای دل که در هوای خط و زلف می پری آخر کدام…

ادامه مطلب

گل ازان زود به بازار رساند خود را

گل ازان زود به بازار رساند خود را که به آن گوشه دستار رساند خود را چون خط سبز، نفس سوخته ای می باید که…

ادامه مطلب

ای صید پیشه ای که دل از ما گرفته ای

ای صید پیشه ای که دل از ما گرفته ای بر خویشتن ببال که عنقا گرفته ای جز دود تلخ حاصل این مشت خار چیست؟…

ادامه مطلب

گریه مستانه می سازم شراب تلخ را

گریه مستانه می سازم شراب تلخ را می کنم چون ابر مروارید آب تلخ را زاهدان طفل مشرب، امت شیرینی اند می کنم در کار…

ادامه مطلب

ای زبون در حلقه زنجیر زلفت شیرها

ای زبون در حلقه زنجیر زلفت شیرها سر به صحرا داده چشم خوشت نخجیرها شوق احرام زمین بوس تو هر شب می کند سنبلستان خاک…

ادامه مطلب

گرفته اوج ز بس فیض نوبهار امسال

گرفته اوج ز بس فیض نوبهار امسال یکی شده است لب بام و جویبار امسال خمیر مایه چندین بهار آینده است زمین ز ابر شد…

ادامه مطلب

ای دل عنان توسن طاقت نگاه دار

ای دل عنان توسن طاقت نگاه دار پاس شکوه عشق و محبت نگاه دار از دست و پا زدن نرود کار عشق پیش بی دست…

ادامه مطلب

گرد اندوه پذیرد ز طرب سینه ما

گرد اندوه پذیرد ز طرب سینه ما سبزی بخت شود زنگ بر آیینه ما روز تعطیل به عرفانکده مشرب نیست صبح شنبه خجل است از…

ادامه مطلب

ای خط بیرحم ازان عارض دمیدن زود بود

ای خط بیرحم ازان عارض دمیدن زود بود آن گل نشکفته را نادیده چیدن زود بود کشت امید مرا می داشت شرمش تازه رو خون…

ادامه مطلب

گر نمک در باده آن کان ملاحت افکند

گر نمک در باده آن کان ملاحت افکند در میان میکشان شور قیامت افکند چون به سیر ماهتاب آید مه شبگرد من ماه را از…

ادامه مطلب

ای بهار آفرینش خط چون ریحان تو

ای بهار آفرینش خط چون ریحان تو صبح عید نیک بختان چهره خندان تو گر چه دارد عید از قربانیان حیران بسی می شود چون…

ادامه مطلب

گر کنند از رشته جانها زه پیراهنش

گر کنند از رشته جانها زه پیراهنش از لطافت رنگ گرداند بیاض گردنش دور باش شرم را نازم که با آن خیرگی دست خالی می…

ادامه مطلب

آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما

آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما شد چو مجنون دیده ما حلقه فتراک ما همت آه رسای ما بلند افتاده است از زبردستی…

ادامه مطلب

گر در میان هوا چو حبابت نمی گرفت

گر در میان هوا چو حبابت نمی گرفت دریا به هیچ و پوچ حسابت نمی گرفت می داشتی گر از دل بیدار بهره ای شب…

ادامه مطلب

آه گرمی هست دایم در دل بی تاب من

آه گرمی هست دایم در دل بی تاب من نیست هرگز بی چراغی گوشه محراب من شورشی دارم که می پاشم چو ابر از یکدگر…

ادامه مطلب

گر چه زیر تیغ لنگردار مسکن داشتم

گر چه زیر تیغ لنگردار مسکن داشتم پای چون کوه از گرانسنگی به دامن داشتم نیل چشم زخم شد سودای مجنون مرا جای هر سنگی…

ادامه مطلب