شکوفه مغز شعور مرا پریشان کرد

شکوفه مغز شعور مرا پریشان کرد فروغ لاله سر توبه را چراغان کرد گسسته بود اگر عقد خوشدلی یک چند بهار، منتظم از رشته های…

ادامه مطلب

اگر چشم کافر فتد برلقایش

اگر چشم کافر فتد برلقایش نیاید به لب غیر نام خدایش شود گریه شمع یاقوت احمر به بزمی که افروزد از می لقایش زمین گیر…

ادامه مطلب

شعور از زاهد خشک آن لب می نوش می گیرد

شعور از زاهد خشک آن لب می نوش می گیرد زسنگ خاره دل آن چشم بازیگوش می گیرد توان از بندگی آزادگان را صید خود…

ادامه مطلب

اگر به روی تو بار دگر نظاره کنم

اگر به روی تو بار دگر نظاره کنم چو صبح زندگی خویش را دوباره کنم مرا به سوی تو بال و پر دگر گردد ز…

ادامه مطلب

شراب لعل به آن لعل جانفزا نرسد

شراب لعل به آن لعل جانفزا نرسد که آب تلخ به سرچشمه بقا نرسد اثر ز گرمروان بر زمین نمی ماند به گرد آتش این…

ادامه مطلب

اکسیر شادمانی است خاک دیار طفلی

اکسیر شادمانی است خاک دیار طفلی بازیچه ای است عشرت از رهگذار طفلی شیرافکنان غم را در چشم خاک ریزد بر هر طرف که تازد…

ادامه مطلب

شدند جمع دل و زلف از آشنایی هم

شدند جمع دل و زلف از آشنایی هم شکستگان جهانند مومیایی هم شود جهان لب پر خنده ای، اگر مردم کنند دست یکی در گرهگشایی…

ادامه مطلب

آفاق منور ز رخ انور صبح است

آفاق منور ز رخ انور صبح است این دایره را چشم و چراغ اختر صبح است انگیختن از خواب گران مرده دلان را فیضی است…

ادامه مطلب

شد در ایام کهنسالی گرانتر خواب من

شد در ایام کهنسالی گرانتر خواب من در کف آیینه لنگردار شد سیماب من صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید پرده دیگر شد از…

ادامه مطلب

اشک در چشم من بیتاب چون گیرد قرار؟

اشک در چشم من بیتاب چون گیرد قرار؟ درکف لرزنده این سیماب چون گیرد قرار؟ نیست ممکن راز عشق از دل نیاید برزبان در صدف…

ادامه مطلب

شبی صدبار برگرد دل افکار می گردم

شبی صدبار برگرد دل افکار می گردم به بوی یوسفی برگرد این بازار می گردم چنان افتاده از پرگار طاقت نقطه جانم که بر گرد…

ادامه مطلب

آسمان در چشم ما دود و بخاری بیش نیست

آسمان در چشم ما دود و بخاری بیش نیست سر به سر روی زمین مشت غباری بیش نیست پشت و روی باغ دنیا را مکرر…

ادامه مطلب

شاهی به نشاه می احمر نمی رسد

شاهی به نشاه می احمر نمی رسد تاج و نگین به شیشه وساغر نمی رسد دست از سبب مدار که بی ابر نوبهار یک قطره…

ادامه مطلب

ازین بساط کسی شادمانه برخیزد

ازین بساط کسی شادمانه برخیزد که از سر دو جهان عارفانه برخیزد مدار دست ز دامان آه نیمشبی که دل ز جای به این تازیانه…

ادامه مطلب

سیه مست جنونم وادی و منزل نمی دانم

سیه مست جنونم وادی و منزل نمی دانم کنار دشت را از دامن محمل نمی دانم خدنگ دور گردم، با هدف خون در میان دارم…

ادامه مطلب

آزادگان کجا غم دستار می خورند

آزادگان کجا غم دستار می خورند این پر دلان قسم به سر دارمی خورند حیرانیان عشق چو شبنم در این چمن روزی ز راه دیده…

ادامه مطلب

سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است

سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است توبه را آتش به جان از لاله زار افتاده است تا ز سیر گلشن آن سرو خرامان…

ادامه مطلب

از هلاک ما سیه بختان کسی آزرده نیست

از هلاک ما سیه بختان کسی آزرده نیست مرده ما قابل ماتم چو خون مرده نیست هر که خود را باخت اینجا می زند نقش…

ادامه مطلب

سودا به کوه و دشت صلا می دهد مرا

سودا به کوه و دشت صلا می دهد مرا هر لاله ای پیاله جدا می دهد مرا مستانه جلوه های تو در هر نظاره ای…

ادامه مطلب

از نظر کرد نهان خط رخ آن مهوش را

از نظر کرد نهان خط رخ آن مهوش را پردگی ساخت شب دل سیه این آتش را چون برآید نفس از سوختگان در بزمی که…

ادامه مطلب

سنگ را در جذبه از دست فلاخن می کشی

سنگ را در جذبه از دست فلاخن می کشی جامه خاکستری از دوش گلخن می کشی در نظرها اعتبارت نیست چون موی زیاد تا چو…

ادامه مطلب

از ناکسان وفانشنیده است هیچ کس

از ناکسان وفانشنیده است هیچ کس بوی گل از گیانشنیده است هیچ کس از روزگار تلخ بودناله حزین از نیشکر نوانشنیده است هیچ کس بیگانه…

ادامه مطلب

سعی کن در عزت سی پاره ماه صیام

سعی کن در عزت سی پاره ماه صیام کز فلک از بهر تعظیمش فرود آمد کلام آدمی ممتاز شد از سایر حیوان به صوم نامه…

ادامه مطلب

از لعل و گهر گرچه گرانسنگ شود آب

از لعل و گهر گرچه گرانسنگ شود آب حیف است که آیینه نیرنگ شود آب در دیده روشن گهران رنگ ندارد هر چند ز گلزار…

ادامه مطلب

سرو گلزار بهشت است قد دلجویش

سرو گلزار بهشت است قد دلجویش لاله باغ تجلی است رخ نیکویش من که از رشک دل روشن خود می سوزم چون ببینم که شود…

ادامه مطلب

از گریه شبانه فزاید جلای چشم

از گریه شبانه فزاید جلای چشم باشد ز اشک گرم چراغ سرای چشم اجزای حسن زیر و زبر می شود ز خط جز پیشگاه جبهه…

ادامه مطلب

سرکشی بگذار پیش امر حق تسلیم کن

سرکشی بگذار پیش امر حق تسلیم کن آتش نمرود را گلزار ابراهیم کن بر تو دشوارست اگر یکجا وداع مال و جان پیشتر از رفتن…

ادامه مطلب

از کف عنان گذاشته منزل چه می کند

از کف عنان گذاشته منزل چه می کند موج رمیده دامن ساحل چه می کند دست ز کار رفته چه محتاج دامن است شمع گدازیافته…

ادامه مطلب

سرچشمه حیات لب می چکان اوست

سرچشمه حیات لب می چکان اوست عمر دوباره سایه سرو روان اوست خورشید اگر چه تاج سر آفرینش است گلمیخ آستان ثریا مکان اوست ماهی…

ادامه مطلب

از فروغ ماه می گردد به آب وتاب ابر

از فروغ ماه می گردد به آب وتاب ابر جلوه شکر کند باشیر، در مهتاب ابر گر چنین بندد به خشکی کشتی احسان محیط یکقلم…

ادامه مطلب

سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد

سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد دل پریشان نشود دیده چو حیران گردد از پریشانی دل خانه تن زندان است غنچه شو تا نفس…

ادامه مطلب

از عشق یار نوخط دل زود می گشاید

از عشق یار نوخط دل زود می گشاید فصل بهاراز دل زنگار می زداید حسن برهنه رویان بر یک قرار باشد هر روز خط کمالی…

ادامه مطلب

سخنوران که درین بوستان نوا سازند

سخنوران که درین بوستان نوا سازند کباب یکدگر از شعله های آوازند مبین به چشم حقارت شکسته بالان را که در گرفتن عبرت هزار شهبازند…

ادامه مطلب

از شکست ماست گردش، چرخ بی بنیاد را

از شکست ماست گردش، چرخ بی بنیاد را نیست غیر از دانه آب این آسیای باد را آب شد پیکان او تا از دل گرمم…

ادامه مطلب

سخن دارد به آب زندگی لعل گهر بارش

سخن دارد به آب زندگی لعل گهر بارش زبان بازی به کاکل می کند مژگان خونخوارش عرق را روی آتشناک او در پرده می سوزد…

ادامه مطلب

از شب نشین هند دل من سیاه شد

از شب نشین هند دل من سیاه شد عمرم چو شمع در قدم اشک وآه شد پنداشتم ز هند شود بخت تیره سبز این خاک…

ادامه مطلب

سپند از مردم چشم است حسن عالم آرا را

سپند از مردم چشم است حسن عالم آرا را که نیل چشم زخم از عنبر ساراست دریا را کند مژگان من هرگاه دست از آستین…

ادامه مطلب

از سری جوی سعادت که ز دولت گذرد

از سری جوی سعادت که ز دولت گذرد تن به خواری دهد از افسر عزت گذرد هر که دامن کشد از خار علایق اینجا سالم…

ادامه مطلب

سبک مغزی کز اسباب جهان بر خویش می بالد

سبک مغزی کز اسباب جهان بر خویش می بالد چو حمالی است کز بار گران بر خویش می بالد نشیند زود بر خاک سیه از…

ادامه مطلب

از سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت

از سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت آفرین باد به پروانه که مردانه گذشت در شبستان جان عمر گرانمایه دل هر چه در خواب نشد…

ادامه مطلب

سایه تا افتاد ازان شمشاد بالا بر زمین

سایه تا افتاد ازان شمشاد بالا بر زمین آسمان رنگ قیامت ریخت گویا بر زمین محو شد در روی او هر چشم بینایی که بود…

ادامه مطلب

از زلف پر از پیچ و خم یار حذر کن

از زلف پر از پیچ و خم یار حذر کن هر چند فسونسازی ازین مار حذر کن در حلقه گرداب ز دریاست خطر بیش از…

ادامه مطلب

ساقی دمید صبح قدح پر شراب کن

ساقی دمید صبح قدح پر شراب کن از روی گرم خود بط می را کباب کن زان پیشتر که یاسمن صبح بشکفد خود را به…

ادامه مطلب

از رشته جان تاب برد موی میانش

از رشته جان تاب برد موی میانش از رفتن دل آب خورد سرو روانش آن شاهسواری که منم دل نگرانش تیری است که از خانه…

ادامه مطلب

ساده است از نقش انجم آسمان عاشقان

ساده است از نقش انجم آسمان عاشقان این نشان از بی نشان دارد روان عاشقان در حقیقت دنیی و عقبی دو منزل بیش نیست این…

ادامه مطلب

از دل خونشده هرکس که شرابی نکشید

از دل خونشده هرکس که شرابی نکشید دامن گل به کف آورد و گلابی نکشید جای رحم است بر آن مغز که در بزم وجود…

ادامه مطلب

زیر تیغ از جبهه چین مردان می باید گشود

زیر تیغ از جبهه چین مردان می باید گشود بر رخ مهمان در کاشانه می باید گشود عقده از کار پریشان خاطران روزگار با تهیدستی…

ادامه مطلب

از خون چو داغ لاله حصار دل من است

از خون چو داغ لاله حصار دل من است هر که بوی خون شنوی منزل من است تخم محبتی که سویدای عالم است امروز در…

ادامه مطلب

زهی از شبنم رخساره ات چشم حیا روشن

زهی از شبنم رخساره ات چشم حیا روشن چراغ ماه را از شمع رویت پیش پا روشن اگر من از غبار خاطر خود پرده بردارم…

ادامه مطلب

از خط فروغ روی تو پنهان کجا شود

از خط فروغ روی تو پنهان کجا شود خامش چراغ ماه به دامان کجا شود از آب شور تشنه شود بیقرارتر سیراب بوسه از لب…

ادامه مطلب