بعد عمری گر وصال او میسر می شود

بعد عمری گر وصال او میسر می شود شرم پیش چشم من سد سکندر می شود تیره بختی کار خود را می کند هرجا که…

ادامه مطلب

مدام چشم تو مست شراب می باید

مدام چشم تو مست شراب می باید همیشه خانه ظالم خراب می باید ازین قلمرو ظلمت گذشتن آسان نیست دلی به روشنی آفتاب می باید…

ادامه مطلب

بس که تندی کرد با پهلونشینان خوی تو

بس که تندی کرد با پهلونشینان خوی تو تیغ می لرزد چو برگ بید در پهلوی تو! نسخه حسن تو ز حرف مکرر ساده است…

ادامه مطلب

محو رخسار تو دلگیر نگردد هرگز

محو رخسار تو دلگیر نگردد هرگز چشم و دل آینه را سیر نگردد هرگز پرده صبح امیدست شب نومیدی تا غذا خون نشود شیر نگردد…

ادامه مطلب

برهان واصلان فنا آرمیدگی است

برهان واصلان فنا آرمیدگی است بر مرگ رفتگان جزع از نارسیدگی است سیلاب از شتاب به صد رنگ می شود بر یک قرار، آب گهر…

ادامه مطلب

محبت تو ز دل داد پیچ و تاب عوض

محبت تو ز دل داد پیچ و تاب عوض گرفت خاک سیه،داد مشک ناب عوض ستاره ای به دل از داغ عشق او دارم که…

ادامه مطلب

برقم ز خرمن از دل بیتاب می جهد

برقم ز خرمن از دل بیتاب می جهد نبضم ز تاب دردچو سیماب می جهد آرام رابه خواب نبیند، به مرگ هم طفلی که از…

ادامه مطلب

مبین گستاخ در رویش چو مشک اندود می گردد

مبین گستاخ در رویش چو مشک اندود می گردد که خال او زخط زنبور خاک آلود می گردد زسودا در دماغم نکهت گل دود می…

ادامه مطلب

برخوری زان لب میگون که ز اندیشه او

برخوری زان لب میگون که ز اندیشه او مست شد عالم و مهرست همان شیشه او بیستون خانه زنبور شود از فرهاد کند اگر از…

ادامه مطلب

ماییم و خیال دهن یار و دگر هیچ

ماییم و خیال دهن یار و دگر هیچ قانع شده با نقطه ز پرگار و دگر هیچ از هر سخن نازک و هر نکته باریک…

ادامه مطلب

بر گلشن آنچه زان گل خودرو گذشته است

بر گلشن آنچه زان گل خودرو گذشته است بر زخم های تازه کی از بو گذشته است؟ امروز هیچ فاخته کوکو نمی زند گویا به…

ادامه مطلب

ما وفاداری به اسباب جهان نسپرده ایم

ما وفاداری به اسباب جهان نسپرده ایم لنگر تمکین به این ریگ روان نسپرده ایم از ورق گردانی باد خزان آسوده ایم دل به رنگ…

ادامه مطلب

بر رخ ممکن بود پیوسته گرد احتیاج

بر رخ ممکن بود پیوسته گرد احتیاج لازم این نشأه افتاده است درد احتیاج در گذر از عالم امکان که این وحشت سرا بستر بیمار…

ادامه مطلب

ما که سطر کهکشان از لوح گردون خوانده ایم

ما که سطر کهکشان از لوح گردون خوانده ایم در خط دیوانی زنجیر، عاجز مانده ایم در سر بازار محشر دست ما خواهد گرفت در…

ادامه مطلب

بر این مباش که خون در دل نیاز کنی

بر این مباش که خون در دل نیاز کنی به قدر مرتبه حسن خویش ناز کنی خوش است غارت دل ها، ولی نه چندانی که…

ادامه مطلب

ما زهر را به جبهه بگشاده چون کشیم؟

ما زهر را به جبهه بگشاده چون کشیم؟ خمیازه را به چاشنی باده چون کشیم؟ از کوه قاف بال پریزاد عاجزست بار جهان به خاطر…

ادامه مطلب

بجز چشمش که چشم از دیدن من از حیا بندد

بجز چشمش که چشم از دیدن من از حیا بندد کدامین آشنا دیدی که در بر آشنا بندد؟ نبندد دسته گل در گلستانها کمر دیگر…

ادامه مطلب

ما را بس است سلسله جنبان اشاره ای

ما را بس است سلسله جنبان اشاره ای کافی است بزم سوختگان را شراره ای تا پای بر فلک نگذاری ز مهد خاک مویت اگر…

ادامه مطلب

باطلان را گفتگوی حق اثر در دل کند

باطلان را گفتگوی حق اثر در دل کند آب شیرین گر زمین شور را قابل کند چون جواب تلخ از احسان خود باشد خجل بحر…

ادامه مطلب

ما تلخی جهان به رخ تازه می کشیم

ما تلخی جهان به رخ تازه می کشیم این زهر را زیاده ز اندازه می کشیم محتاج اشک ما نبود آب و رنگ حسن از…

ادامه مطلب

باده کو تا به من آن تلخ زبان رام شود؟

باده کو تا به من آن تلخ زبان رام شود؟ تلخی می نمک تلخی بادام شود بوسه در ذائقه اش باده لب شیرین است تلخکامی…

ادامه مطلب

ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم

ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم سر بر خط پیاله چو مینا گذاشتیم آمد چو موج دامن ساحل به دست ما تا اختیار خویش به…

ادامه مطلب

باتن خاکی، نظر زان عالم روشن بپوش

باتن خاکی، نظر زان عالم روشن بپوش پای در زنجیر داری، چشم ازروزن بپوش پوست چون کرباس برتن می درد زور جنون ناصح بی درد…

ادامه مطلب

لطیفه ای عجب است این که لعل سیرابش

لطیفه ای عجب است این که لعل سیرابش مدام می چکد وکم نمی شود آبش کسی که راه به بحر محیط وحدت برد غریب نیست…

ادامه مطلب

با کمند زلف تسخیر دل افگار کن

با کمند زلف تسخیر دل افگار کن این کهن اوراق را شیرازه از زنار کن نیست جرمی در جهان بالاتر از هستی تو تا نفس…

ادامه مطلب

لبش از خنده دندان نما جان تازه می سازد

لبش از خنده دندان نما جان تازه می سازد شراب صبح جان می پرستان تازه می سازد اگرچه صفحه روی تو از خط کافرستان شد…

ادامه مطلب

با شوخ دیدگان هوس آشنا نیم

با شوخ دیدگان هوس آشنا نیم چون عقده حباب اسیر هوا نیم دنبال بیقراری دل سر نهاده ام چون کاروان ریگ پی رهنما نیم دارم…

ادامه مطلب

لب خاموش نمودار دل پر سخن است

لب خاموش نمودار دل پر سخن است جبهه بی گره آیینه خلق حسن است چون خدنگی که کند دست در آغوش کمان به میان رفتن…

ادامه مطلب

با دهان خشک هر کس خنده تر می زند

با دهان خشک هر کس خنده تر می زند ساغر تبخاله اش پهلو به کوثر می زند سیر چشمان را نسازد تنگدستی دربدر حلقه خود…

ادامه مطلب

لاله از رشک رخت خون جگر می گرید

لاله از رشک رخت خون جگر می گرید آتش از گرمی خوی تو شرر می گرید حلقه زد تا خط شبرنگ به گرد رخ او…

ادامه مطلب

با تجرد چون مسیح آزار سوزن می کشم

با تجرد چون مسیح آزار سوزن می کشم می کشد سرازگریبان زآنچه دامن می کشم کوه آهن پیش ازین بر من سبک چون سایه بود…

ادامه مطلب

گوشه آن نقاب را بشکن

گوشه آن نقاب را بشکن ورق انتخاب را بشکن دل ظالم شکسته می باید زلف پر پیچ و تاب را بشکن در دل شب به…

ادامه مطلب

این گردباد نیست که بالا گرفته است

این گردباد نیست که بالا گرفته است از خود رمیده ای است که صحرا گرفته است از کاسه سرنگونی فرهاد نسخه ای است این ساغری…

ادامه مطلب

گمراه شد ز غفلت من رهنمای من

گمراه شد ز غفلت من رهنمای من گردید میل چشم عصاکش عصای من پیدا نشد کسی که به فریاد من رسد در شیشه ماند باده…

ادامه مطلب

این آهوی رمیده ز مردم، نگاه کیست؟

این آهوی رمیده ز مردم، نگاه کیست؟ این فتنه پیشخدمت چشم سیاه کیست؟ با شمع آفتاب چه می جوید آسمان؟ شب تا به روز، دیده…

ادامه مطلب

گل مرتبه عارض جانانه نگیرد

گل مرتبه عارض جانانه نگیرد جای لب ساقی لب پیمانه نگیرد سیلاب بود کاسه همسایه این قوم کافر به سرکوی بتان خانه نگیرد در سینه…

ادامه مطلب

ای لب لعل ترا خون یمن در آستین

ای لب لعل ترا خون یمن در آستین هر سر موی ترا چین و ختن در آستین گر چه دلگیرست چون شام غریبان طره اش…

ادامه مطلب

گفتار صدق، مایه آزار می شود

گفتار صدق، مایه آزار می شود چون حرف حق بلند شود دار می شود پای به خواب رفته شمارد دلیل را آن را که شوق…

ادامه مطلب

ای شمع طور از آتش حسنت زبانه ای

ای شمع طور از آتش حسنت زبانه ای عالم به دور زلف تو زنجیرخانه ای شد سبز و خوشه کرد و به خرمن کشید رخت…

ادامه مطلب

گریه بسیار بود نو به وجود آمده را

گریه بسیار بود نو به وجود آمده را خاک زندان بود از چرخ فرود آمده را نیست چون ماتمیان کار به جز گریه و آه…

ادامه مطلب

ای ز تو شور در جگر کلک شکر نوای را

ای ز تو شور در جگر کلک شکر نوای را رشته آه در گره فکر گرهگشای را سرو ریاض مغفرت آه ندامت است و بس…

ادامه مطلب

گرفت خط تو دلهای بی قراران را

گرفت خط تو دلهای بی قراران را غبار، جامه فتح است خاکساران را ز خوان عالم بالاست رزق خاموشان سحاب آب دهد تیغ کوهساران را…

ادامه مطلب

ای دل تصور کمر یار نازک است

ای دل تصور کمر یار نازک است باریک شو که رشته این کار نازک است دل شاخ شاخ گشت درین کار شانه را پرداز زلف…

ادامه مطلب

گرد باد دامن صحرای بی سامانیم

گرد باد دامن صحرای بی سامانیم هیچ کس را دل نمی سوزد به سرگردانیم چون فلاخن سنگ باشد شهپر پرواز من هست در وقت گرانیها…

ادامه مطلب

ای چشمت از غزال ختن خوش نگاه تر

ای چشمت از غزال ختن خوش نگاه تر از روز عاشقان شب زلفت سیاه تر از خط سبز اگر چه شد حسن مهربان حسن توشد…

ادامه مطلب

گر نظربازی به بال خود کند طاوس ما

گر نظربازی به بال خود کند طاوس ما جوید از بهر رهایی روزنی محبوس ما غربت ما دردمندان، پله آزادگی است نیست جز دام و…

ادامه مطلب

ای آن که دل به دولت بیدار بسته ای

ای آن که دل به دولت بیدار بسته ای در راه برق، سد خس و خار بسته ای ای بی خبر که تقویت نفس می…

ادامه مطلب

گر صافدلی هست شراب است در اینجا

گر صافدلی هست شراب است در اینجا ور سوخته ای هست کباب است در اینجا بیدار دلی نیست کز او دل بگشاید تا چشم نمکسود…

ادامه مطلب

اهل معنی گر چه خاموشند از تحسین من

اهل معنی گر چه خاموشند از تحسین من غوطه در خون می زنند از معنی رنگین من سکته بی دردی از خواب عدم سنگین ترست…

ادامه مطلب

گر چه نی زرد و ضعیف و لاغر و بی دست و پاست

گر چه نی زرد و ضعیف و لاغر و بی دست و پاست چون عصای موسوی در خوردن غم اژدهاست چون رگ ابر بهاران فیض…

ادامه مطلب