حسن را با بی قراران گیر و دار دیگرست

حسن را با بی قراران گیر و دار دیگرست مهر را هر ذره ای آیینه دار دیگرست مستی چشم غزالان نشکند ما را خمار چشم…

ادامه مطلب

کوچکدلی است مایه تسخیر عالمی

کوچکدلی است مایه تسخیر عالمی آفاق را گرفت سلیمان به خاتمی دریا به سوز سینه عاشق چه می کند؟ خورشید سیر چشم نگردد به شبنمی…

ادامه مطلب

حسن اگر جلوه دهد بر سر بازار ترا

حسن اگر جلوه دهد بر سر بازار ترا مصر زندان شود از جوش خریدار ترا بوی گل می برد از کار تماشایی را حاجتی نیست…

ادامه مطلب

کو عشق که دودم ز دل تنگ برآرد

کو عشق که دودم ز دل تنگ برآرد این سوخته تخم از جگر سنگ برآرد دنباله رو محمل او را چه بود حال جایی که…

ادامه مطلب

حرف سبک نمی بردم ازقرار خویش

حرف سبک نمی بردم ازقرار خویش از هر صدا چو کوه نبازم وقار خویش گر بگذرد چو خوشه پروین سرم ز چرخ افتم چو سایه…

ادامه مطلب

که بر بالین من با قامت چالاک می آید؟

که بر بالین من با قامت چالاک می آید؟ که آه از سینه ام بیرون گریبان چاک می آید در آن محفل که دیوار و…

ادامه مطلب

حجت شور قیامت لب خندان تو بس

حجت شور قیامت لب خندان تو بس هم نبرد صف محشر صف مژگان تو بس قبله زنده دلان غنچه خندان تو بس زمزم سوختگان چاه…

ادامه مطلب

کم نسازد جام می زنگ دل افگار را

کم نسازد جام می زنگ دل افگار را داس صیقل ندرود این سبزه زنگار را در میان دارد دل تنگ مرا سرگشتگی بر سر این…

ادامه مطلب

چینی اگر ز سنبل زلف تو وا شود

چینی اگر ز سنبل زلف تو وا شود خون از دماغ مشک روان درختا شود صد پیرهن عرق کند از شرم، ماه مصر یک عقده…

ادامه مطلب

کشتی تن را شکستم یللی

کشتی تن را شکستم یللی از حجاب بحر رستم یللی از لباس خاک بیرون آمدم نقشها بر آب بستم یللی شبنم خود را به اقبال…

ادامه مطلب

چون گل رعنا در ایام بهاران سعی کن

چون گل رعنا در ایام بهاران سعی کن کز دل پرخون و از رنگ خزانی برخوری لذت باقی به دست آور درین پایان عمر تا…

ادامه مطلب

کسی از زلف پریشان خونبهای دل نمی گیرد

کسی از زلف پریشان خونبهای دل نمی گیرد صبا را کس به خون لاله بسمل نمی گیرد زبخششهای عشق (پاک) طینت سینه ای دارم که…

ادامه مطلب

چون غمزه تو بر سر بیداد می رود

چون غمزه تو بر سر بیداد می رود آسایش از قلمرو ایجاد می رود سرو از چمن برون به دل شاد می رود آزاده هر…

ادامه مطلب

کدامین برق جولان گوشه ابرو نمود اینجا؟

کدامین برق جولان گوشه ابرو نمود اینجا؟ که آتش زیر پا دارند دلها همچو عود اینجا مکش سر از خط فرمان که گردون بلند اختر…

ادامه مطلب

چون سکندر خانه عمر از اثر آباد کن

چون سکندر خانه عمر از اثر آباد کن این بنای سست پی را آهنین بنیاد کن می شود وقتی که فریادت شود فریادرس تا نفس…

ادامه مطلب

کجا روشن شود چشم زلیخا برتن یوسف؟

کجا روشن شود چشم زلیخا برتن یوسف؟ که عصمت سرزد ازیک جیب باپیراهن یوسف محبت کرد چون دستار چشم پیر کنعان را درآن ساعت که…

ادامه مطلب

چون رشته به همواری اگر نام برآری

چون رشته به همواری اگر نام برآری از گرد گریبان گهر سر بدر آری زان شهپر همت به تو کردند کرامت تا بیضه گردون به…

ادامه مطلب

مژه ام جلوه گاه پروین است

مژه ام جلوه گاه پروین است گل خورشید طلعتان این است سیب غبغب اگر به دست افتد بهتر از صد انار یاسین است کی توانی…

ادامه مطلب

چون ترا مسکن میسر شد تزیین مباش

چون ترا مسکن میسر شد تزیین مباش تخته کز دریا ترا بیرون برد رنگین مباش دیده بد می کشد رنگین لباسان رابه خون شمع مارا…

ادامه مطلب

هویی که مرا از دل دیوانه برآید

هویی که مرا از دل دیوانه برآید دودی است که از خرمن پروانه برآید داغ من سودازده از زیر سیاهی چون چهره لیلی ز سیه…

ادامه مطلب

چون آب در لباس گل و خار بوده ای

چون آب در لباس گل و خار بوده ای ای یار ساده رو تو چه پرکار بوده ای چون لاابالیان همه جا جلوه کرده ای…

ادامه مطلب

همین نه در نظر ای سیمبر نمی آیی

همین نه در نظر ای سیمبر نمی آیی ز سرکشی تو به اندیشه درنمی آیی ز چشم شور تو چون ایمنی ز غلطانی چرا برون…

ادامه مطلب

چو خواهی عاقبت شد رزق موران

چو خواهی عاقبت شد رزق موران به دولت گر سلیمانی چه حاصل چو آخر می شود تابوت تختت اگر جمشید و خاقانی چه حاصل چو…

ادامه مطلب

همتی یاران که جوشی از ته دل می زنم

همتی یاران که جوشی از ته دل می زنم می شوم طوفان، به قلب عالم گل می زنم موج بیتابم عنانداری نمی آید زمن بی…

ادامه مطلب

چهره صاف تو آیینه اندیشه نماست

چهره صاف تو آیینه اندیشه نماست جان ز سیمای تو چون آب ز گوهر پیداست دیده ای نیست که حیران تماشای تو نیست قامت همچو…

ادامه مطلب

هست یک نسبت به نیک و بد دل بی کینه را

هست یک نسبت به نیک و بد دل بی کینه را نیست صدر و آستانی خانه آیینه را راز عشق از دل تراوش می کند…

ادامه مطلب

چها تا با هوسناکان کند رخسار گلرنگش

چها تا با هوسناکان کند رخسار گلرنگش که بویش فتنه خوابیده را بیدار می سازد به اندک روی گرمی از خجالت آب می گردم مرا…

ادامه مطلب

هزار حیف که دوران خط یار گذشت

هزار حیف که دوران خط یار گذشت شکست رنگ گل و حسن نوبهار گذشت چنان سیاهی خط تنگ کرد دایره را که حسن، همچو نسیم…

ادامه مطلب

چه غم ازکار فرو بسته ما دارد عشق؟

چه غم ازکار فرو بسته ما دارد عشق؟ چون فلک در دل خود آبله ها دارد عشق نیست چون غنچه پیکان دل ماناخن گیر ورنه…

ادامه مطلب

هرکه تسلیم به فرمان قضا می گردد

هرکه تسلیم به فرمان قضا می گردد بر سرش ابر بلا بال هما می گردد چه ضرورست کشیدن ز مسیحا منت؟ کامرانی چو کند درد،…

ادامه مطلب

چه شبی بود که آن نرگس خواب آلوده

چه شبی بود که آن نرگس خواب آلوده دست در گردنم انداخت شراب آلوده نکند طالع نامرد اگر کوتاهی می کشم پرده ازان روی حجاب…

ادامه مطلب

هردل که داغدار شود از نظاره اش

هردل که داغدار شود از نظاره اش پهلو به آفتاب زند هر ستاره اش باشد ستاره درشب تاریک رهنما شد زیر زلف رهزن من گوشواره…

ادامه مطلب

چه حاجت است به گلگونه، روی گلگون را؟

چه حاجت است به گلگونه، روی گلگون را؟ نشسته است به خون هیچ ساده دل خون را به می چه سرخ کنی چشم های میگون…

ادامه مطلب

هر گروهی به دلیل دگر آویخته اند

هر گروهی به دلیل دگر آویخته اند بوشناسان به نسیم سحر آویخته اند بهر فردوس گروهی که ز دنیا گذرند از هوایی به هوای دگر…

ادامه مطلب

چه بهشتی است که یارم ز سفر برگردد

چه بهشتی است که یارم ز سفر برگردد از نظر ناشده چون نور نظر برگردد قدرت عجز اگر این است که من یافته ام تیغ…

ادامه مطلب

هر که رنگ شکسته ای دارد

هر که رنگ شکسته ای دارد دل در خون نشسته ای دارد حرف عشق از کسی درست آید که زبان شکسته ای دارد در سرایی…

ادامه مطلب

چنین از خون اگر دامان آن گل لاله گون گردد

چنین از خون اگر دامان آن گل لاله گون گردد زدامنگیری او آستینها جوی خون گردد زهم پاشید دلها تا بریدی زلف مشکین را پریشان…

ادامه مطلب

هر که دارد نظری واله زیبایی توست

هر که دارد نظری واله زیبایی توست حلقه دام تو از چشم تماشایی توست نیست هر چند در این سرو قدان کوتاهی علم این صف…

ادامه مطلب

چند در دایره مردم عاقل باشم؟

چند در دایره مردم عاقل باشم؟ تخته مشق صد اندیشه باطل باشم فتح بابی نشد از کعبه و بتخانه مرا بعد ازین گوش برآواز در…

ادامه مطلب

هر که چون آب روان آیینه خود ساده کرد

هر که چون آب روان آیینه خود ساده کرد سرو را چون بندگان در پیش خود استاده کرد کی به گرد من رسد مجنون، که…

ادامه مطلب

چند بر کوردلان جلوه دهم معنی را؟

چند بر کوردلان جلوه دهم معنی را؟ پیش دجال کشم مایده عیسی را در دیاری که ز ارباب تمیزست ز کام غنچه آن به که…

ادامه مطلب

هر که اوقات گرامی صرف خودسازی کند

هر که اوقات گرامی صرف خودسازی کند خانه اش سازست چون جان خانه پردازی کند همچو اخگر زود خاکسترنشین خواهد شدن هر سبک مغزی که…

ادامه مطلب

چنان سرگرمیی از شوق آن گلگون قبا دارم

چنان سرگرمیی از شوق آن گلگون قبا دارم که بر گل می خرامم خاراگر در زیر پا دارم کنار شوق من چون موج آسایش نمی…

ادامه مطلب

هر کس سخن به دشمن انصاف می دهد

هر کس سخن به دشمن انصاف می دهد در دست زنگی آینه صاف می دهد همت نه بی دریغ زر وسیم دادن است اهل کرم…

ادامه مطلب

چگونه توبه ز می موسوم بهار کنم

چگونه توبه ز می موسوم بهار کنم من آن نیم که پشیمانی اختیار کنم خوش آن که روز شب خود ز روی یار کنم شبی…

ادامه مطلب

هر عاشق از رهی به حریم وصال رفت

هر عاشق از رهی به حریم وصال رفت مجنون پی سیاهی چشم غزال رفت چشم و دهان یار تلافی کند مگر عمر عزیز را که…

ادامه مطلب

چشم می پوشی ازان رخسار جان پرور چرا؟

چشم می پوشی ازان رخسار جان پرور چرا؟ می کنی آیینه را پنهان ز روشنگر چرا غیرتی کن چون گهر جیب صدف را چاک کن…

ادامه مطلب

هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت

هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت از تیغ، فیض سایه بال هما گرفت شد وحشتم ز عالم صورت زیادتر چندان که بیش…

ادامه مطلب

چشم طمع ندوخته حرصم به مال هند

چشم طمع ندوخته حرصم به مال هند پایم به گل فرو شده از برشکال هند چون موج می پرد دلم از بهر زنده رود آبی…

ادامه مطلب

هر چند یار ما همه جا جلوه می کند

هر چند یار ما همه جا جلوه می کند نتوان دلیر گفت کجا جلوه می کند احول مشو که سرو قبا پوش او یکی است…

ادامه مطلب