غزلیات – صائب تبریزی
مرا که هست به دل کوه آهن از مردم
مرا که هست به دل کوه آهن از مردم سبک چگونه توانم گذشتن از مردم هزار رنگ گل از خار پای خود چینند جماعتی که…
به الزام پیاپی مدعی ملزم نمی گردد
به الزام پیاپی مدعی ملزم نمی گردد اگر صد سال اندامش دهی آدم نمی گردد دل معمور را سامان پیچ و تاب نمی باید به…
مرا ز باده گلگون دماغ می سوزد
مرا ز باده گلگون دماغ می سوزد چو لاله باده من در ایاغ می سوزد ز می چراغ دگرها اگر شود روشن مرا ز باده…
به آب و گل چه فرو رفته ای نظر وا کن
به آب و گل چه فرو رفته ای نظر وا کن ازین خرابه چو سیلاب رو به دریا کن مباش کم ز نسیم سحر درین…
مرا به زخم زبان روزگار می گذرد
مرا به زخم زبان روزگار می گذرد مدار آبله من به خار می گذرد به اعتبار عزیز جهان شدن سهل است عزیز اوست که از…
بغیر خط که ز رخسار یار برخیزد
بغیر خط که ز رخسار یار برخیزد که دیده است ز آتش غبار برخیزد؟ چنین که من شده ام پا شکسته، هیهات است که گرد…
مده به چشم و دل خویش راه، غفلت را
مده به چشم و دل خویش راه، غفلت را به خلوت لحدانداز خواب راحت را نگاه دار به دست دعای مظلومان عنان توسن چابک خرام…
بس که در زلف تو دلها آب شد
بس که در زلف تو دلها آب شد حلقه هایش سربسر گرداب شد دل شد از روی عرقناکش خراب گنج در ویرانه ام سیلاب شد…
مد احسان است بسم الله دیوان صبح را
مد احسان است بسم الله دیوان صبح را ره به مضمون می توان بردن ز عنوان صبح را صادقان را بهر روزی زحمتی در کار…
بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب
بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب خواب من بیداری و بیداریم گشته است خواب در سراپای وجودم ذره ای بی درد نیست یک…
محض حرف است که او را دهنی ساخته اند
محض حرف است که او را دهنی ساخته اند در میان نیست دهانی، سخنی ساخته اند دل روشن گهران فلکی آب شده است تا چو…
برگ کاهی نیست کشت نابسامان مرا
برگ کاهی نیست کشت نابسامان مرا خوشه از اشک پشیمانی است دهقان مرا هست از روز ازل با پیچ و تاب آمیزشی چون میان نازک…
مجنون عنان به مردم عاقل نمی دهد
مجنون عنان به مردم عاقل نمی دهد موج رمیده دست به ساحل نمی دهد آن دل رمیده ام که درین دشت آتشین پیکان آبدار، مرا…
برق آهی کو که رو در خرمن گردون کنم
برق آهی کو که رو در خرمن گردون کنم این گره را باز از پیشانی هامون کنم زان خوشم با دامن صحرا که از چشم…
مبتلای آرزوی نفس را عاقل مخوان
مبتلای آرزوی نفس را عاقل مخوان عنکبوت رشته طول امل را دل مخوان رهبری کز خویش نستاند ترا رهزن شمار منزلی کز خود فرو نارد…
برآن می داردم همت که از افغان دهن بندم
برآن می داردم همت که از افغان دهن بندم ز سنگ سرمه سدی پیش یأجوج سخن بندم گرفتم نیست در پیراهن من چاک رسوایی ز…
مال رفت از دست و چشم خواجه در دنبال ماند
مال رفت از دست و چشم خواجه در دنبال ماند از دو صد خرمن، تهی چشمی به این غربال ماند از حریصان نیست چیزی در…
بر سر آب است بنیاد جهان زندگی
بر سر آب است بنیاد جهان زندگی تا بشویی دست زود از خاکدان زندگی تا نفس را راست می سازی درین بستانسرا می رود بر…
ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم
ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم یا به بانگ جرس قافله بیدار شویم ما در آن صبح بنا گوش صبوحی زده ایم در قیامت…
بر خاک راه اگر گذری مشکبو کنی
بر خاک راه اگر گذری مشکبو کنی در سنگ اگر نظر کنی آیینه رو کنی استاده است تیشه به کف عشق بت شکن دل را…
ما صلح نمودیم ز گلزار به بویی
ما صلح نمودیم ز گلزار به بویی چشمی چو عرق آب ندادیم ز رویی چشمی نچراندیم درین باغ چو شبنم چون سرو فشردیم قدم بر…
بدن را در زمین هرگز روان پاک نگذارد
بدن را در زمین هرگز روان پاک نگذارد که دام خویش را صیاد زیر خاک نگذارد یکی صد شد زفیض صبح تأثیر سرشک من که…
ما رگ جان را به آن زلف پریشان بسته ایم
ما رگ جان را به آن زلف پریشان بسته ایم پیچ و تاب زلف او را بر رگ جان بسته ایم از دل پرخون که…
بالا نکرده ساعد او راحیا هنوز
بالا نکرده ساعد او راحیا هنوز بیعت نکرده است به دستش حنا هنوز آواز عندلیب به گوشش نخورده است برگرد او نگشته نسیم صبا هنوز…
ما چو موج خوش عنان در بحر و بر افتاده ایم
ما چو موج خوش عنان در بحر و بر افتاده ایم نیستیم آتش ولی در خشک و تر افتاده ایم بحر نتواند ز ما گرد…
بارست خنده بر دل کلفت پرست من
بارست خنده بر دل کلفت پرست من پر خون بود دهان گل از پشت دست من مینا زبان مار شود در شکستگی رحم است بر…
ما پرده های گوش خود از هوش کرده ایم
ما پرده های گوش خود از هوش کرده ایم پندی که داده اند به ما گوش کرده ایم در آبگینه خانه بینش نشسته ایم لب…
باده با حوصله ما چه تواند کردن؟
باده با حوصله ما چه تواند کردن؟ تندی سیل به دریا چه تواند کردن؟ حمله شعله کجا و سپر موم کجا توبه با ساغر و…
لعلت به خنده پرده گل را دریده است
لعلت به خنده پرده گل را دریده است آیینه از رخت گل خورشید چیده است نظاره تو تازه کند داغ کهنه را این لاله گویی…
با مردم آنچه شعله ادراک می کند
با مردم آنچه شعله ادراک می کند کی برق خانه سوز به خاشاک می کند ای عشق غافلی که جدا از حضور تو آسودگی چه…
لطافت رخ ازین بیشتر نمی باشد
لطافت رخ ازین بیشتر نمی باشد که بی نقاب ترا آشکار نتوان دید عیار خوی تو پیداست از دل سنگین اگر چه در دل خارا…
با فقیری در سخاوت بی نظیر عالمم
با فقیری در سخاوت بی نظیر عالمم چون دعا با دست خالی دستگیر عالمم چون هما هر چند بی منت دهم دولت به خلق بهر…
لب ساقی شکربارست امروز
لب ساقی شکربارست امروز شراب و نقل بسیارست امروز سپهر نیلگون یک شیشه می زمین یک جام سرشارست امروز هوا از ابر و باغ از…
با زلف پر شکن دل نادیده کام ساخت
با زلف پر شکن دل نادیده کام ساخت از دانه مرغ ما به گرههای دام ساخت خورشید در دو هفته کند ماه را تمام حسن…
لاله ها از پرتو رخسار او گلگون شدند
لاله ها از پرتو رخسار او گلگون شدند سروها از نسبت بالای او موزون شدند خنده بر خمیازه صبح قیامت می زنند می پرستانی که…
با داغ عشق، شعله غیرت نمانده است
با داغ عشق، شعله غیرت نمانده است گرمی در آفتاب قیامت نمانده است از هیچ سینه رایت آهی بلند نیست یک سرو در سراسر جنت…
گوشه گیرانی که رو در خلوت دل کرده اند
گوشه گیرانی که رو در خلوت دل کرده اند رشته جان را خلاص از مهره گل کرده اند اهل دنیا در نظر بازی به اسباب…
آیینه خورشید دل بی هوس ماست
آیینه خورشید دل بی هوس ماست بیداری آفاق چو صبح از نفس ماست هر چند نفس آینه را تار نماید روشنگر آیینه دلها نفس ماست…
گهر نشمرده می ریزند بر کوته زبان اینجا
گهر نشمرده می ریزند بر کوته زبان اینجا سخن بی پرده می گویند باگوش گران اینجا سبکروحانه خود را بر دم تیغ شهادت زن به…
این ز همت خالی و آن از طبع پر می شود
این ز همت خالی و آن از طبع پر می شود دست عالی زین سبب بهتر ز دست سافل است چون بود انگور شیرین، باده…
گلعذار من برون از پرده بوی خود میار
گلعذار من برون از پرده بوی خود میار بیقراران رابجان از آرزوی خود میار نیست ممکن چون رسیدن درتوای جان جهان عالم آسوده رادرجستجوی خود…
ای هر دل از خیال تو میخانه دگر
ای هر دل از خیال تو میخانه دگر هر گردشی ز چشم تو پیمانه دگر هرمرغ پرشکسته ز فکر و خیال تو دارد بزیر بال…
گل به صد دیده شبنم نگران است او را
گل به صد دیده شبنم نگران است او را لاله از جمله خونین جگران است او را نیست حاجت به نقاب آن رخ چون آینه…
ای فدای چشم مخمور تو خواب عاشقان
ای فدای چشم مخمور تو خواب عاشقان وی بلاگردان زلفت پیچ و تاب عاشقان گر به بیداری غرور حسن مانع می شود می توان دلهای…
گشتم غبار و غیرت ناورد من همان
گشتم غبار و غیرت ناورد من همان در چشم خصم خاک زند گرد من همان میخانه را به آب رسانید ساغرم گل می کند خزان…
ای زلف سرکش تو ز بالا کشید ه تر
ای زلف سرکش تو ز بالا کشید ه تر مژگان و چشم شوخ تو از هم رمیده تر از من مپوش چهره که فردوس تازه…
گره در سینه هر کس که باشد گوهر رازی
گره در سینه هر کس که باشد گوهر رازی بود هر تاری از پیراهن او خار ناسازی مکن در دل گره راز محبت را که…
ای دل غافل زمانی از گریبان سر برآر
ای دل غافل زمانی از گریبان سر برآر نیستی از مورکم، از شوق شکر پر برآر نبض هر خاری که می جنبددرین صحرابگیر از گریبان…
گردش سال است، می در ساغر عشرت کنید
گردش سال است، می در ساغر عشرت کنید گوش مینا را تهی از پنبه غفلت کنید سوره یاسین چه می خوانید چل نوبت به نار؟…
ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب
ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب شبنم گدای گلشن حسن تو آفتاب در محفل تو ناله فرامش کند سپند در آتش تو گریه…