اگر درد مرا زان بی مروت چاره می آید

اگر درد مرا زان بی مروت چاره می آید نه آخر چشمه هم بیرون زسنگ خاره می آید؟ کلیدی نیست غیر از سخت رویی قفل…

ادامه مطلب

زکات صحت جسم است خسته پرسیدن

زکات صحت جسم است خسته پرسیدن نگاهبانی عمرست پیش پا دیدن اگر چه خواب ترا نیست بخت بیداری مدار دست ز تمهید چشم مالیدن به…

ادامه مطلب

اگر چه گریه سرشار من، تر کرد دریا را

اگر چه گریه سرشار من، تر کرد دریا را غنی بی منت نیسان ز گوهر کرد دریا را ز حرف پوچ ناصح شورش سودا نگردد…

ادامه مطلب

شکوه اهل دل از خلق نهان می باشد

شکوه اهل دل از خلق نهان می باشد این عقیقی است که در زیر زبان می باشد صحبت راست روان راست نیاید با چرخ تیر…

ادامه مطلب

اگر چه چون دعا از دست خود یک کف زمین دارم

اگر چه چون دعا از دست خود یک کف زمین دارم ز محتاجان به گرد خویش چندین خوشه چین دارم مرا بی همدمی مهرلب و…

ادامه مطلب

شکست رنگ می از ترک میگساری ما

شکست رنگ می از ترک میگساری ما نمک به چشم قدح ریخت هوشیاری ما کم است اشک برای سیاهکاری ما مگر کند عرق انفعال یاری…

ادامه مطلب

اگر بر زخم کافر نعمتان باشد گران پیکان

اگر بر زخم کافر نعمتان باشد گران پیکان زبان شکر گردد زخم ما را در دهان پیکان دل از دل برگرفتن سخت دشوارست یاران را…

ادامه مطلب

شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس

شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس می شوی دیوانه، ازدامان آن صحرا مپرس تیغ سیراب است موج قلزم خونخوارعشق غوطه در خون می…

ادامه مطلب

اگر اشک پشیمانی نگردد عذرخواه من

اگر اشک پشیمانی نگردد عذرخواه من بپوشد چشمه خورشید را گرد گناه من ز تسخیر نگاه سرکش او عاجزم، ورنه عنان برق را در دست…

ادامه مطلب

شد یوسف آنکه رشته حب الوطن گسیخت

شد یوسف آنکه رشته حب الوطن گسیخت آمد برون ز چاه، کسی کاین رسن گسیخت چشم مرا به ابر بهاران چه نسبت است؟ کز زور…

ادامه مطلب

افتاده کار ما را با یار شوخ و شنگی

افتاده کار ما را با یار شوخ و شنگی در جنگ دیر صلحی در صلح زود جنگی عقل مرا سبک کرد درد مرا گران ساخت…

ادامه مطلب

شد ز بیقدری غبار دیده ها شعر ترم

شد ز بیقدری غبار دیده ها شعر ترم مهره گل گشت از گرد کسادی گوهرم بس که کشتی را به خشکی بست پیر میفروش دست…

ادامه مطلب

اشک لعلی است روان بر رخ چون زر که مراست

اشک لعلی است روان بر رخ چون زر که مراست بحر و کان را نبود این زر و گوهر که مراست حرف حق گر چه…

ادامه مطلب

شد آب و هنوز در حجاب است

شد آب و هنوز در حجاب است این آبله در دل حباب است در دیده پاک، پرتو حسن در خانه کعبه ماهتاب است عشق تو…

ادامه مطلب

آسمان سفله بی برگ و نوایی بیش نیست

آسمان سفله بی برگ و نوایی بیش نیست آفتاب روشنش شبنم گدایی بیش نیست در محیط آفرینش چون حباب شوخ چشم شغل ما سرگشتگان کسب…

ادامه مطلب

شب که آن آیینه رو را در برابر داشتم

شب که آن آیینه رو را در برابر داشتم طالع فغفور و اقبال سکندر داشتم شرح می دادم به آن لب تلخکامیهای خویش راه حرفی…

ادامه مطلب

ازخدنگ آه پیران ای جوان غافل مباش

ازخدنگ آه پیران ای جوان غافل مباش چون دم شمشیر از پشت کمان غافل مباش از فریب صبح دولت ای جوان غافل مباش خنده شیرست…

ادامه مطلب

سیه مست غرور از گفتگو هشیار کی گردد؟

سیه مست غرور از گفتگو هشیار کی گردد؟ ره خوابیده از آواز پا بیدار کی گردد؟ به آب زر نوشتن شعر بد نیکو نمی گردد…

ادامه مطلب

ازان دو سلسله عنبرین گره بگشا

ازان دو سلسله عنبرین گره بگشا ز کار شهپر روح الامین گره بگشا میان اگر نکنی باز، اختیار از توست به حق خنده گل کز…

ادامه مطلب

سیل اشکم گوهر راز آشکار می کند

سیل اشکم گوهر راز آشکار می کند آنچه پنهان کرده ام سیما هویدا می کند لعل نوشین خنده ات کار مسیحا می کند یعنی از…

ادامه مطلب

از هوسناکی گران برخاطر دوران مباش

از هوسناکی گران برخاطر دوران مباش از فضولی بارصاحبخانه چون مهمان مباش تا درایام خزان برگ و نوایی با شدت در بهاران غافل ازاحوال بی…

ادامه مطلب

سوز دل برداشت آخر پرده از کارم چو شمع

سوز دل برداشت آخر پرده از کارم چو شمع از گریبان سر برون آورد زنارم چو شمع از گلاب من داغ اهل دردی تر نشد…

ادامه مطلب

از نظربازان کمال حسن افزون می شود

از نظربازان کمال حسن افزون می شود از فشار طوق قمری سرو موزون می شود نشکند هرگز خمار آتش از اشک کباب عشق کی سیراب…

ادامه مطلب

سواد شب دل شب زنده دار می خواهد

سواد شب دل شب زنده دار می خواهد زمین سوخته تخم شرار می خواهد مگر به داغ عزیزان نسوخته است دلش کسی که زندگی پایدار…

ادامه مطلب

از ناله نی هر کس هشیار نمی گردد

از ناله نی هر کس هشیار نمی گردد از صور قیامت هم بیدارنمی گردد در غمکده هستی بر کوچه مستی زن کاین راه به هشیاری…

ادامه مطلب

سفر نزدیک شد، فکر اقامت را ز سر وا کن

سفر نزدیک شد، فکر اقامت را ز سر وا کن مهیای وداع آشیان شو، بال و پر وا کن ندارد سیل بی زنهار رحمت بر…

ادامه مطلب

از مزار اهل حق جز دولت عقبی مخواه

از مزار اهل حق جز دولت عقبی مخواه زینهار از ترک دنیا کردگان دنیا مخواه آبرو چون جمع شد دریای گوهر می شود حفظ آب…

ادامه مطلب

سرو را سرکشی از بار ز بی پروایی است

سرو را سرکشی از بار ز بی پروایی است حاصل دست فشاندن به ثمر رعنایی است فرد شو فرد ز مردم که فتوحات جهان یک…

ادامه مطلب

از گرمروان خار مغیلان گله دارد

از گرمروان خار مغیلان گله دارد اینجاست که نشتر خطر از آبله دارد از درد شکایت دل بی حوصله دارد این خار ز پیراهن یوسف…

ادامه مطلب

سرگشته ساخت خال دلارای او مرا

سرگشته ساخت خال دلارای او مرا پرگار کرد نقطه سودای او مرا هر پاره داشت از دل من عالم دگر شیرازه کرد زلف دلارای او…

ادامه مطلب

از کواکب آسمان روی حجاب آلوده است

از کواکب آسمان روی حجاب آلوده است از شفق آفاق لبهای شراب آلوده است باده ممزوج می باید دل بیمار را سازگار عاشقان لطف عتاب…

ادامه مطلب

سرد شد دست و دعا صبح به یک خندیدن

سرد شد دست و دعا صبح به یک خندیدن روح را گرم کند خنده به دل دزدیدن خاطر جمع و پریشان نظری هیهات است شانه…

ادامه مطلب

از فکر خلق عشق خدا کرد فارغم

از فکر خلق عشق خدا کرد فارغم این درد از هزار دوا کرد فارغم هر چند سوخت تخم مرا عشق، خوشدلم کز خار نشو و…

ادامه مطلب

سر سبز آن که سعی کنددر هلاک خویش

سر سبز آن که سعی کنددر هلاک خویش چیندچو سرو دامن همت ز خاک خویش هرکس نداشت زنده شبی رابرای دوست درزندگی نبرد چراغی به…

ادامه مطلب

از غبار خط رخ آن ماه می بالد به خویش

از غبار خط رخ آن ماه می بالد به خویش آنچنان کز گرد لشکر شاه می بالد به خویش تامبدل شد به خط زلفش دلم…

ادامه مطلب

سر آشفته ز دستار بسامان نشود

سر آشفته ز دستار بسامان نشود جمع گردیدن کف لنگر طوفان نشود گل چو خندید محال است دگر غنچه شود سر چو آشفته شد از…

ادامه مطلب

از صبر عنان دل خود کام گرفتیم

از صبر عنان دل خود کام گرفتیم آن طایر وحشی به همین دام گرفتیم بردانه نا پخته دویدیم چو آدم ما کار خود از روز…

ادامه مطلب

سخن را از خموشی پرده بر رو گر دهن پوشد

سخن را از خموشی پرده بر رو گر دهن پوشد دهان تنگ آن شیرین تکلم را سخن پوشد شهید عشق هیهات است غیر از خون…

ادامه مطلب

از شرم عشق بود مرا در نقاب چشم

از شرم عشق بود مرا در نقاب چشم شد زان رخ گشاده مرا بی حجاب چشم سوزد به هر کجا که فتد اشک گرم من…

ادامه مطلب

ستاره سوخته پروای اعتبار ندارد

ستاره سوخته پروای اعتبار ندارد که تخم سوخته حاجت به نوبهار ندارد توان ز بیخودی ایمن شد از حوادث دوران خطر سفینه ز دریای بیکنار…

ادامه مطلب

از سفره قسمت لب نانش لب گورست

از سفره قسمت لب نانش لب گورست دندان حریصی که به صد سال برآید تا دخل نباشد نتوان خرج نمودن کز بستگی گوش زبان لال…

ادامه مطلب

سبک جولان کند شوق سبکروحش گرانها را

سبک جولان کند شوق سبکروحش گرانها را به دنبال افکند منزل درین ره کاروان ها را ز حیرانی خرد شد خشک، تا تردستی صنعش به…

ادامه مطلب

از سر زانوی خود آیینه دارت داده اند

از سر زانوی خود آیینه دارت داده اند بنگر این آیینه از بهر چه کارت داده اند توشه ای چون پاره دل بر میانت بسته…

ادامه مطلب

سایه تا بر گلستان آن قامت رعنا فکند

سایه تا بر گلستان آن قامت رعنا فکند شاخ گل را رعشه از کف ساغر صهبا فکند آنچنان کز خط کشیدن صفحه باطل می شود…

ادامه مطلب

از زمین آرامش و از آسمان جولان خوش است

از زمین آرامش و از آسمان جولان خوش است نقطه پا بر جا خوش و پرگار سرگردان خوش است یوسف بی عیب را پیراهنی در…

ادامه مطلب

ساقی دمید صبح، علاج خمار کن

ساقی دمید صبح، علاج خمار کن خورشید را ز پرده شب آشکار کن رنگ شکسته می شکند شیشه در جگر از می خزان چهره ما…

ادامه مطلب

از روی آتشین تو دل آب می شود

از روی آتشین تو دل آب می شود کوه شکیب چشمه سیماب می شود موج سراب سلسله جنبان تشنگی است پروانه بیقرار ز مهتاب می…

ادامه مطلب

ساغر می دور از آن لبها اگر یک دم شود

ساغر می دور از آن لبها اگر یک دم شود خط به گرد ساغر می حلقه ماتم شود دست ارباب مروت در حنای غفلت است…

ادامه مطلب

از دل سنگین لیلی کعبه جان ساختند

از دل سنگین لیلی کعبه جان ساختند از غبار خاطر مجنون بیابان ساختند زلف کافر کیش او گردی که از دامان فشاند خاکبازان عمارت کافرستان…

ادامه مطلب

زیر یک پیراهن از یکرنگیم بایار خویش

زیر یک پیراهن از یکرنگیم بایار خویش بوی یوسف می کشم ازچشم چون دستار خویش بیم افتادن نمی باشد ز پا افتاده را در حصار…

ادامه مطلب