از مستی چشم تو چه تقریر توان کرد

از مستی چشم تو چه تقریر توان کرد این خواب نه خوابی است که تعبیر توان کرد با دل نگرانی چه قدر راه توان رفت…

ادامه مطلب

سری را که بالین شود آستانش

سری را که بالین شود آستانش بود بخت بیدار خواب گرانش فتاده است کارم به خونریز طفلی که گلگون شود اسب نی زیر رانش رسانده…

ادامه مطلب

از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست

از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست خشکی بحر ز سر پنجه مرجان پیداست نامه ای نیست که عنوان نشود غمازش کرم و بخل ز…

ادامه مطلب

سرنزد از بلبلم هر چند دستانی درست

سرنزد از بلبلم هر چند دستانی درست ناله ام نگذاشت در گلشن گریبانی درست گر چه دایم در شکستم بود چشم شور خلق شور من…

ادامه مطلب

از گرانخوابی ما عمر سبک جولان است

از گرانخوابی ما عمر سبک جولان است لنگر کشتی ما بال وپر طوفان است سادگی بین که همان فکر اقامت داریم گر چه گوی سر…

ادامه مطلب

سرشک گرم با مژگان و چشم تر نمی سازد

سرشک گرم با مژگان و چشم تر نمی سازد شراب تند ما با شیشه و ساغر نمی سازد نمی دانم به خونریز که شد آلوده…

ادامه مطلب

از فنای پیکر خاکی چرا خون می خوری؟

از فنای پیکر خاکی چرا خون می خوری؟ از شکست خم چرا غم ای فلاطون می خوری؟ در قفس روزی ز بیرون می خورد مرغ…

ادامه مطلب

سر فرو نارد به گردون اختر دیوانگی

سر فرو نارد به گردون اختر دیوانگی گرد خاکستر نگیرد اخگر دیوانگی می زند پر در فضای لامکان با آن که هست زیر سنگ کودکان…

ادامه مطلب

از غبار جسم حایل ها به هم پیوسته است

از غبار جسم حایل ها به هم پیوسته است ورنه آن جان جهان با ما به هم پیوسته است فیض بحر رحمت از خاکی نهادان…

ادامه مطلب

سر به جیب فکر بر تا از فلک بیرون شوی

سر به جیب فکر بر تا از فلک بیرون شوی بر کمی زن تا چو ماه عید روزافزون شوی لب ببند از گفتگو تا راه…

ادامه مطلب

از عزیزان با تو ما را هست پیوند دگر

از عزیزان با تو ما را هست پیوند دگر جای یوسف را نگیرد هیچ فرزند دگر خار دیوار تو از مژگان بود گیرنده تر هر…

ادامه مطلب

سخن سنجی سرآمد در فن گفتار می گردد

سخن سنجی سرآمد در فن گفتار می گردد که چون پرگار گرد نقطه ای صدبار می گردد ندارد همچو من دیوانه ای دامان این صحرا…

ادامه مطلب

از شش جهتم همچو شرر سنگ گرفته است

از شش جهتم همچو شرر سنگ گرفته است این بار جنون سخت به من تنگ گرفته است در پنجه شیرست رگ و ریشه جانم تا…

ادامه مطلب

سحر که چهره خورشید را به خون شستند

سحر که چهره خورشید را به خون شستند گلیم بخت من از آب نیلگون شستند رخ از غبار تعلق چو آفتاب بشوی که گرد پنبه…

ادامه مطلب

از سوختن زیاده شود برگ و بار دل

از سوختن زیاده شود برگ و بار دل چون داغ لاله است درآتش بهار دل ماهی ز آب بحر ندارد شکایتی چون باده است تلخی…

ادامه مطلب

سبکروان ترا نقش پا نمی باشد

سبکروان ترا نقش پا نمی باشد اثر ز پاک فروشان بجانمی باشد نگاه حسن شناسان همیشه در سفرست دل غریب خیالان بجا نمی باشد میان…

ادامه مطلب

از سرانجام سفر غافل نمی باید شدن

از سرانجام سفر غافل نمی باید شدن دل نهاد عمر مستعجل نمی باید شدن در طریق شوق می باید گذشت از برق و باد همسفر…

ادامه مطلب

سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت

سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت طوطی خوش حرف از آیینه میدان را گرفت بوسه را بر عارضش جا از هجوم خط نماند سبزه…

ادامه مطلب

از زیر خاک ناله مامی توان شنید

از زیر خاک ناله مامی توان شنید بیرون باغ نیز نوا می توان شنید برگ خزان رسیده بود ترجمان باغ از رنگ چهره حال مرا…

ادامه مطلب

ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن

ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن حشر خواب آلودگان از نعره مستانه کن مجلس از دود چراغ کشته ماتمخانه ای است این…

ادامه مطلب

از روی نرم سرزنش خار می کشم

از روی نرم سرزنش خار می کشم چون گل ز حسن خلق خود آزار می کشم آزاده ام، مرا سرو برگ لباس نیست از مغز…

ادامه مطلب

ساده لوحانی که درد خود به درمان داده اند

ساده لوحانی که درد خود به درمان داده اند دامن یوسف زدست از مکر اخوان داده اند محرمان کعبه مقصود، از تار نفس جامه احرام…

ادامه مطلب

از دل مپرس، خانه به سیلاب داده ای

از دل مپرس، خانه به سیلاب داده ای تعلیم بی قراری سیماب داده ای در زیر تیغ، بستر راحت فکنده ای در چشم فتنه داد…

ادامه مطلب

زین نقطه بود گردش پرگار فلکها

زین نقطه بود گردش پرگار فلکها هر چند که ما را ز سویدا خبری نیست این خواب پریشان گل پوشیدن چشم است بیدار دلان را…

ادامه مطلب

از دستبرد ناله آتش زبان من

از دستبرد ناله آتش زبان من چون جوی شیر، آب شده است استخوان من تا دست می زنی به هم، از دست رفته ام بر…

ادامه مطلب

زهی نقاب جمالت برهنه رویی ها

زهی نقاب جمالت برهنه رویی ها خموشی تو زبان بند کامجویی ها ز سرو قد تو یک جلوه، عالم آشوبی ز نوبهار تو یک برق،…

ادامه مطلب

از خلق خبر نیست ز خود بی خبران را

از خلق خبر نیست ز خود بی خبران را با قافله کاری نبود فرد روان را آسودگی و درد طلب آتش و آب است منزل…

ادامه مطلب

زنوبهار خط یار ناامید مباش

زنوبهار خط یار ناامید مباش ز حسن عاقبت کار نا امید مباش به نوش جاده نیش منتهی گردد به زخم خار ز گلزار ناامید مباش…

ادامه مطلب

از خرام ناز منت بر زمین داردبهار

از خرام ناز منت بر زمین داردبهار هر طرف صد خرمن گل خوشه چین داردبهار تختش از بادست وچتراز ابرولشکر ازپری اسم اعظم چون سلیمان…

ادامه مطلب

زمین از دامن تر عالم آب است پنداری

زمین از دامن تر عالم آب است پنداری ز غفلت آسمان ها پرده خواب است پنداری ز شوخی گر چه آسایش نفهمیده است مژگانش نظر…

ادامه مطلب

از حریم ما سخن چین چون سخن بیرون برد؟

از حریم ما سخن چین چون سخن بیرون برد؟ باد نتوانست نکهت زین چمن بیرون برد شمع را خاکستر پروانه اینجا سرمه داد کیست راز…

ادامه مطلب

زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند

زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند سرمه خاموش را چشمت زبان آور کند آن که می گوید قیامت بر نمی خیزد، کجاست؟ تا در…

ادامه مطلب

از جنون این عالم بیگانه را گم کرده ام

از جنون این عالم بیگانه را گم کرده ام آسمان سیرم زمین خانه را گم کرده ام نه من از خود نه کسی از حال…

ادامه مطلب

کام دل ازان غنچه مستور گرفتیم

کام دل ازان غنچه مستور گرفتیم صد تنگ شکر از دهن مور گرفتیم آخر ز بیابان جنون سر بدر آورد هر چند عنان دل پرشور…

ادامه مطلب

از تن خاکی به جد و جهد رستن مشکل است

از تن خاکی به جد و جهد رستن مشکل است رشته جان را به زور خود گسستن مشکل است رستمی باید که بیژن را برون…

ادامه مطلب

قیمت خاک ندارد به نمکزار نمک

قیمت خاک ندارد به نمکزار نمک شور محشر نفروشد به لب یار نمک پسته شور به شکر نگرفته است کسی چه غریب است درآن لعل…

ادامه مطلب

از پیر گوشه گیری وسیر از جوان خوش است

از پیر گوشه گیری وسیر از جوان خوش است از تیر راستی و کجی از کمان خوش است تغییر رنگ خوش بود از روی شرمگین…

ادامه مطلب

قسم به ساقی کوثر که از شراب گذشتم

قسم به ساقی کوثر که از شراب گذشتم زباده شفقی همچو آفتاب گذشتم حجاب چهره مقصود بود شیشه و ساغر نظر بلند شد، ازعالم حجاب…

ادامه مطلب

از بلندی مانع گردش شود افلاک را

از بلندی مانع گردش شود افلاک را گر زمین بیرون دهد آسودگان خاک را نیست از زخم زبان پروا دل بی باک را می کند…

ادامه مطلب

قدح لبریز چون شد از شراب ناب می لرزد

قدح لبریز چون شد از شراب ناب می لرزد به قدر آب بر خود گوهر سیراب می لرزد چنان از شور چشمان بر صفای وقت…

ادامه مطلب

از بخت تیره اهل سخن را گزیر نیست

از بخت تیره اهل سخن را گزیر نیست روی نگین ساده سیاهی پذیر نیست بر هر چه آستین نفشانی رود ز دست بر هر چه…

ادامه مطلب

فیض دم صبح از لب خندان تو یابند

فیض دم صبح از لب خندان تو یابند شهدی است شکرخند که در شان تو یابند هر دل که شودآب درین باغ چو شبنم زیر…

ادامه مطلب

از آفتاب عشق نگردید رنگ من

از آفتاب عشق نگردید رنگ من آتش چه پختگی به ثمر می دهد مرا؟ نیرنگ چرخ، چون گل رعنا درین چمن خون دل از پیاله…

ادامه مطلب

فکر جمعیت عبث دل را پریشان می کند

فکر جمعیت عبث دل را پریشان می کند آن که سر داده است ما را فکر سامان می کند نرم کن دل را به آه…

ادامه مطلب

آدم نه ای و روضه رضوانت آرزوست

آدم نه ای و روضه رضوانت آرزوست خاتم نه ای و دست سلیمانت آرزوست زنهار سر مپیچ ز چوگان حکم او چون گوی اگر سراسر…

ادامه مطلب

فسردگان که طلسم وجود نشکستند

فسردگان که طلسم وجود نشکستند ازین چه سود که چون کف به بحر پیوستند ز جوش بیخبری کرده ایم خود را گم و گرنه توشه…

ادامه مطلب

آتش عشق تو چون زبانه برآرد

آتش عشق تو چون زبانه برآرد از دل سنگ آه عاشقانه برآرد تا به یکی بوسه خوش کند دل عاشق زان دهن تنگ صد بهانه…

ادامه مطلب

فروغ دل مرا از نور مهر و مه غنی دارد

فروغ دل مرا از نور مهر و مه غنی دارد نخواهد شمع دیگر هر که را دل روشنی دارد مکن دور از حریم خود دل…

ادامه مطلب

آب کن در شیشه ساقی گر شراب صاف نیست

آب کن در شیشه ساقی گر شراب صاف نیست کشتی ما را به خشکی بستن از انصاف نیست می توانست از زر گل کرد ما…

ادامه مطلب

فارغند از قید چرخ نیلگون دیوانگان

فارغند از قید چرخ نیلگون دیوانگان رفته اند از حلقه ماتم برون دیوانگان هر دم از بی اختیاری صورتی بر می کنند مهره مومند در…

ادامه مطلب