رفتم ز راه دل خس و خار گناه را

رفتم ز راه دل خس و خار گناه را کردم به آه همچو کف دست راه را موج کرم به قیمت اکسیر می خرد در…

ادامه مطلب

رسید جان به لبم تا به لب شراب رسید

رسید جان به لبم تا به لب شراب رسید گسیخت ریشه این نخل تا به آب رسید به دوستان هوایی مبند دل زنهار که چشم…

ادامه مطلب

رخنه سیل اشک من در سد اسکندر کند

رخنه سیل اشک من در سد اسکندر کند خون گرمم ریشه در فولاد چون جوهر کند مهر خاموشی چه سازد با دل بیتاب من؟ سنگ…

ادامه مطلب

رخ بهبود کار خویش آن غافل چسان بیند؟

رخ بهبود کار خویش آن غافل چسان بیند؟ که بردارد زیوسف چشم و راه کاروان بیند چراغ پرده در را پیش پا تاریک می باشد…

ادامه مطلب

راست آزرده کی از زخم زبان می گردد؟

راست آزرده کی از زخم زبان می گردد؟ تیر کج باعث آرام نشان می گردد برق اگر پای درین وادی خونخوار نهد از نفس سوختگی…

ادامه مطلب

ذره ام چشم به خورشید لقایی دارد

ذره ام چشم به خورشید لقایی دارد استخوانم سر پیوند همایی دارد منزل ماست که چون ریگ روان ناپیداست ور نه هر قافله ای راه…

ادامه مطلب

دیده روشن می شود از خط عنبر یار او

دیده روشن می شود از خط عنبر یار او می برد زنگ از دل آیینه ها زنگار او جامه فانوس گردد پرده شرم و حیا…

ادامه مطلب

التفات زاهدان خشک، تر سازد مرا

التفات زاهدان خشک، تر سازد مرا گرمی افسردگان افسرده تر سازد مرا اشک نیسانم، گدایی دارم از بحر گهر چون صدف دامان پاکی، تا گهر…

ادامه مطلب

دیدن لعل لبش خاموش می سازد مرا

دیدن لعل لبش خاموش می سازد مرا تنگ ظرفم، رنگ می مدهوش می سازد مرا مهره گهواره ام اشک است چون طفل یتیم می خورد…

ادامه مطلب

اگر مقید کسب هوا نمی گردی

اگر مقید کسب هوا نمی گردی حباب وار ز دریا جدا نمی گردی لباس فقر بود پینه بر سراپایت اگر شکسته تر از بوریا نمی…

ادامه مطلب

دوش بر من سایه آن سرو روان افکنده بود

دوش بر من سایه آن سرو روان افکنده بود شاخ گل دستی به دوش باغبان افکنده بود شرم رویش از عرق صددیده بیدار داشت چشم…

ادامه مطلب

اگر دو هفته بود چهره گلستان سرخ

اگر دو هفته بود چهره گلستان سرخ مدام از می لعلی است روی جانان سرخ جهانیان همه گردن کشیده اند از دور شود به خون…

ادامه مطلب

زقید جسم جانهای عزیز آسان برون آید

زقید جسم جانهای عزیز آسان برون آید به خوابی یوسف بی جرم از زندان برون آید نگیرد رنگ دنیا هر که دارد جوهر مردی که…

ادامه مطلب

اگر چه زلف ترا دل ز کفر تاریک است

اگر چه زلف ترا دل ز کفر تاریک است ز خط، لب تو گناهی به توبه نزدیک است ز قرب سیمبران با نگاه دور بساز…

ادامه مطلب

شکوفه مغز شعور مرا پریشان کرد

شکوفه مغز شعور مرا پریشان کرد فروغ لاله سر توبه را چراغان کرد گسسته بود اگر عقد خوشدلی یک چند بهار، منتظم از رشته های…

ادامه مطلب

اگر چشم کافر فتد برلقایش

اگر چشم کافر فتد برلقایش نیاید به لب غیر نام خدایش شود گریه شمع یاقوت احمر به بزمی که افروزد از می لقایش زمین گیر…

ادامه مطلب

شعور از زاهد خشک آن لب می نوش می گیرد

شعور از زاهد خشک آن لب می نوش می گیرد زسنگ خاره دل آن چشم بازیگوش می گیرد توان از بندگی آزادگان را صید خود…

ادامه مطلب

اگر به روی تو بار دگر نظاره کنم

اگر به روی تو بار دگر نظاره کنم چو صبح زندگی خویش را دوباره کنم مرا به سوی تو بال و پر دگر گردد ز…

ادامه مطلب

شراب لعل به آن لعل جانفزا نرسد

شراب لعل به آن لعل جانفزا نرسد که آب تلخ به سرچشمه بقا نرسد اثر ز گرمروان بر زمین نمی ماند به گرد آتش این…

ادامه مطلب

اکسیر شادمانی است خاک دیار طفلی

اکسیر شادمانی است خاک دیار طفلی بازیچه ای است عشرت از رهگذار طفلی شیرافکنان غم را در چشم خاک ریزد بر هر طرف که تازد…

ادامه مطلب

شدند جمع دل و زلف از آشنایی هم

شدند جمع دل و زلف از آشنایی هم شکستگان جهانند مومیایی هم شود جهان لب پر خنده ای، اگر مردم کنند دست یکی در گرهگشایی…

ادامه مطلب

آفاق منور ز رخ انور صبح است

آفاق منور ز رخ انور صبح است این دایره را چشم و چراغ اختر صبح است انگیختن از خواب گران مرده دلان را فیضی است…

ادامه مطلب

شد در ایام کهنسالی گرانتر خواب من

شد در ایام کهنسالی گرانتر خواب من در کف آیینه لنگردار شد سیماب من صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید پرده دیگر شد از…

ادامه مطلب

اشک در چشم من بیتاب چون گیرد قرار؟

اشک در چشم من بیتاب چون گیرد قرار؟ درکف لرزنده این سیماب چون گیرد قرار؟ نیست ممکن راز عشق از دل نیاید برزبان در صدف…

ادامه مطلب

شبی صدبار برگرد دل افکار می گردم

شبی صدبار برگرد دل افکار می گردم به بوی یوسفی برگرد این بازار می گردم چنان افتاده از پرگار طاقت نقطه جانم که بر گرد…

ادامه مطلب

آسمان در چشم ما دود و بخاری بیش نیست

آسمان در چشم ما دود و بخاری بیش نیست سر به سر روی زمین مشت غباری بیش نیست پشت و روی باغ دنیا را مکرر…

ادامه مطلب

شاهی به نشاه می احمر نمی رسد

شاهی به نشاه می احمر نمی رسد تاج و نگین به شیشه وساغر نمی رسد دست از سبب مدار که بی ابر نوبهار یک قطره…

ادامه مطلب

ازین بساط کسی شادمانه برخیزد

ازین بساط کسی شادمانه برخیزد که از سر دو جهان عارفانه برخیزد مدار دست ز دامان آه نیمشبی که دل ز جای به این تازیانه…

ادامه مطلب

سیه مست جنونم وادی و منزل نمی دانم

سیه مست جنونم وادی و منزل نمی دانم کنار دشت را از دامن محمل نمی دانم خدنگ دور گردم، با هدف خون در میان دارم…

ادامه مطلب

آزادگان کجا غم دستار می خورند

آزادگان کجا غم دستار می خورند این پر دلان قسم به سر دارمی خورند حیرانیان عشق چو شبنم در این چمن روزی ز راه دیده…

ادامه مطلب

سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است

سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است توبه را آتش به جان از لاله زار افتاده است تا ز سیر گلشن آن سرو خرامان…

ادامه مطلب

از هلاک ما سیه بختان کسی آزرده نیست

از هلاک ما سیه بختان کسی آزرده نیست مرده ما قابل ماتم چو خون مرده نیست هر که خود را باخت اینجا می زند نقش…

ادامه مطلب

سودا به کوه و دشت صلا می دهد مرا

سودا به کوه و دشت صلا می دهد مرا هر لاله ای پیاله جدا می دهد مرا مستانه جلوه های تو در هر نظاره ای…

ادامه مطلب

از نظر کرد نهان خط رخ آن مهوش را

از نظر کرد نهان خط رخ آن مهوش را پردگی ساخت شب دل سیه این آتش را چون برآید نفس از سوختگان در بزمی که…

ادامه مطلب

سنگ را در جذبه از دست فلاخن می کشی

سنگ را در جذبه از دست فلاخن می کشی جامه خاکستری از دوش گلخن می کشی در نظرها اعتبارت نیست چون موی زیاد تا چو…

ادامه مطلب

از ناکسان وفانشنیده است هیچ کس

از ناکسان وفانشنیده است هیچ کس بوی گل از گیانشنیده است هیچ کس از روزگار تلخ بودناله حزین از نیشکر نوانشنیده است هیچ کس بیگانه…

ادامه مطلب

سعی کن در عزت سی پاره ماه صیام

سعی کن در عزت سی پاره ماه صیام کز فلک از بهر تعظیمش فرود آمد کلام آدمی ممتاز شد از سایر حیوان به صوم نامه…

ادامه مطلب

از لعل و گهر گرچه گرانسنگ شود آب

از لعل و گهر گرچه گرانسنگ شود آب حیف است که آیینه نیرنگ شود آب در دیده روشن گهران رنگ ندارد هر چند ز گلزار…

ادامه مطلب

سرو گلزار بهشت است قد دلجویش

سرو گلزار بهشت است قد دلجویش لاله باغ تجلی است رخ نیکویش من که از رشک دل روشن خود می سوزم چون ببینم که شود…

ادامه مطلب

از گریه شبانه فزاید جلای چشم

از گریه شبانه فزاید جلای چشم باشد ز اشک گرم چراغ سرای چشم اجزای حسن زیر و زبر می شود ز خط جز پیشگاه جبهه…

ادامه مطلب

سرکشی بگذار پیش امر حق تسلیم کن

سرکشی بگذار پیش امر حق تسلیم کن آتش نمرود را گلزار ابراهیم کن بر تو دشوارست اگر یکجا وداع مال و جان پیشتر از رفتن…

ادامه مطلب

از کف عنان گذاشته منزل چه می کند

از کف عنان گذاشته منزل چه می کند موج رمیده دامن ساحل چه می کند دست ز کار رفته چه محتاج دامن است شمع گدازیافته…

ادامه مطلب

سرچشمه حیات لب می چکان اوست

سرچشمه حیات لب می چکان اوست عمر دوباره سایه سرو روان اوست خورشید اگر چه تاج سر آفرینش است گلمیخ آستان ثریا مکان اوست ماهی…

ادامه مطلب

از فروغ ماه می گردد به آب وتاب ابر

از فروغ ماه می گردد به آب وتاب ابر جلوه شکر کند باشیر، در مهتاب ابر گر چنین بندد به خشکی کشتی احسان محیط یکقلم…

ادامه مطلب

سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد

سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد دل پریشان نشود دیده چو حیران گردد از پریشانی دل خانه تن زندان است غنچه شو تا نفس…

ادامه مطلب

از عشق یار نوخط دل زود می گشاید

از عشق یار نوخط دل زود می گشاید فصل بهاراز دل زنگار می زداید حسن برهنه رویان بر یک قرار باشد هر روز خط کمالی…

ادامه مطلب

سخنوران که درین بوستان نوا سازند

سخنوران که درین بوستان نوا سازند کباب یکدگر از شعله های آوازند مبین به چشم حقارت شکسته بالان را که در گرفتن عبرت هزار شهبازند…

ادامه مطلب

از شکست ماست گردش، چرخ بی بنیاد را

از شکست ماست گردش، چرخ بی بنیاد را نیست غیر از دانه آب این آسیای باد را آب شد پیکان او تا از دل گرمم…

ادامه مطلب

سخن دارد به آب زندگی لعل گهر بارش

سخن دارد به آب زندگی لعل گهر بارش زبان بازی به کاکل می کند مژگان خونخوارش عرق را روی آتشناک او در پرده می سوزد…

ادامه مطلب

از شب نشین هند دل من سیاه شد

از شب نشین هند دل من سیاه شد عمرم چو شمع در قدم اشک وآه شد پنداشتم ز هند شود بخت تیره سبز این خاک…

ادامه مطلب