زیر سپهر خواب فراغت چه می کنی؟

زیر سپهر خواب فراغت چه می کنی؟ در خانه شکسته اقامت چه می کنی؟ در کاسه کبود فلک نقش جود نیست خواری به آبروی قناعت…

ادامه مطلب

از خویش برآورد تمنای تو ما را

از خویش برآورد تمنای تو ما را سر داد به فردوس تماشای تو ما را خوشتر ز تماشای خیابان بهشت است هر جلوه ای از…

ادامه مطلب

زهر را صبر جوانمرد شکر می سازد

زهر را صبر جوانمرد شکر می سازد خار را نخل برومند ثمر می سازد سر ما گرد سر دار فنا می گردد میوه چون پخته…

ادامه مطلب

از خصم کجروست چه غم راست خانه را؟

از خصم کجروست چه غم راست خانه را؟ تیر کج است آیه رحمت نشانه را اشک از دل دو نیم شود با اثر که خاک…

ادامه مطلب

زمین کان نمک گردیده است از شور سودایم

زمین کان نمک گردیده است از شور سودایم به جای گرد مجنون خیزداز دامان صحرایم ریاض دردمندی را من آن نخل برومندم که می ریزد…

ادامه مطلب

از حسن غریب تو جهان صبح وطن شد

از حسن غریب تو جهان صبح وطن شد این شوره زمین از گل روی تو چمن شد کامت شکرین باد که هر رخنه ای از…

ادامه مطلب

زلف یار از جلوه خط پریشانی شکست

زلف یار از جلوه خط پریشانی شکست از غبار لشکر موران سلیمانی شکست کشتی ما گر چه از موج خطر صد پاره شد تخته ای…

ادامه مطلب

از جوانی داغ ها بر سینه ما مانده است

از جوانی داغ ها بر سینه ما مانده است نقش پایی چند از آن طاوس بر جا مانده است در بساط من ز عنقای سبک…

ادامه مطلب

کام خود را کلک مشکین از سخن آخر گرفت

کام خود را کلک مشکین از سخن آخر گرفت نافه از ناف غزالان ختن آخر گرفت گر چه عمری کرد کلک تر زبان استادگی گوش…

ادامه مطلب

از تنک رویی شود همصحبت هر خار گل

از تنک رویی شود همصحبت هر خار گل می کشد دایم ز حسن خلق خود آزار گل نوبهاران را اگر میخانه در پرده نیست از…

ادامه مطلب

کاری مکن که رو به در آسمان نهم

کاری مکن که رو به در آسمان نهم هر تیر ناله ای که بود در کمان نهم کاری مکن که پا کشم از آستان تو…

ادامه مطلب

از تحمل خصم را چین از جبین وا می کنم

از تحمل خصم را چین از جبین وا می کنم با کلید موم قفل آهنین وامی کنم بر گشاد عقده دل نیست دستم ورنه من…

ادامه مطلب

قطره آن کس که پی آب به ظلمت می زد

قطره آن کس که پی آب به ظلمت می زد کاش خود را به دم تیغ شهادت می زد دید تا روی تو، چون گل…

ادامه مطلب

از بیخودی نمانده است پروای جسم، جان را

از بیخودی نمانده است پروای جسم، جان را مستی ز یاد بلبل برده است آشیان را از خویش رفتگان را حاجت به راهبر نیست یک…

ادامه مطلب

قدم برون مگذار از حصار خاموشی

قدم برون مگذار از حصار خاموشی که خواب امن بود در دیار خاموشی ز خامشی دهن غنچه مشکبو گردید خوشا لبی که بود مهردار خاموشی…

ادامه مطلب

از بدگهری می شکند گوهر رز را

از بدگهری می شکند گوهر رز را در دل چه گره هاست ز زاهد بر رز را حاشا که گذارد کرم ساقی کوثر در گلشن…

ادامه مطلب

قبله را تغییر ازان محراب ابرو می کنم

قبله را تغییر ازان محراب ابرو می کنم می روم با آستانش کار یکرو می کنم می نویسم خط بیزاری به طرف عارضش باطل السحری…

ادامه مطلب

از ان گلشن دل گستاخ من گل چیده می آید

از ان گلشن دل گستاخ من گل چیده می آید که چشم باغبان آنجا زخود پوشیده می آید دل از گستاخی من جمع کن کز…

ادامه مطلب

فکنده شور محبت مرا به صحرایی

فکنده شور محبت مرا به صحرایی که موج می زند از هر کنار دریایی ندانم آن خط سحرآفرین چه مضمون است که در قلمرو دلهاست…

ادامه مطلب

آرزو چند به هر سوی کشاند ما را؟

آرزو چند به هر سوی کشاند ما را؟ این سگ هرزه مرس چند دواند ما را؟ نخل ما را ثمری نیست به جز گرد ملال…

ادامه مطلب

فصل بهار کرد مصور بهشت را

فصل بهار کرد مصور بهشت را پر حور ساخت عالم خاکی سرشت را هر موج سبزه صیقل زنگ کدورت است از کف درین دو هفته…

ادامه مطلب