وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ

وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ بیرون کشیم گوهر خود را ز آب تلخ کوثر چو سرو جا دهدش در کنار خود هر…

ادامه مطلب

دل شود شاد از شکست آرزو آزاده را

دل شود شاد از شکست آرزو آزاده را این سبو از خود برآرد در شکستن باده را روی شرم آلود گل را باغبان در کار…

ادامه مطلب

یاد ایامم که در تن جان ما منزل نداشت

یاد ایامم که در تن جان ما منزل نداشت موجه مطلق عنان ما غم ساحل نداشت پرده بیگانگی در بحر وحدت محو بود رشته مو…

ادامه مطلب

دل سخت چو گردید نصیحت نپذیرد

دل سخت چو گردید نصیحت نپذیرد سنگ از قدم راهروان نقش نگیرد فریاد که جز عکس مراد آینه ما از ساده دلی صورت دیگر نپذیرد…

ادامه مطلب

یاسمینش لاله گون از تاب نظر

یاسمینش لاله گون از تاب نظر از تماشایش بود خون رزق ارباب نظر تا نپوشد جوشن داودی از خط روی او از لطافت نیست ممکن…

ادامه مطلب

دل رمیده ما را صدای پا سنگ است

دل رمیده ما را صدای پا سنگ است بر آبگینه ما نقش آشنا سنگ است به بوی سوختگان مغز ما می شود بیدار اگر چه…

ادامه مطلب

وحشی تر از آهوست نشان قدم تو

وحشی تر از آهوست نشان قدم تو کهسار شود سینه صحرا ز رم تو کوتاه نگردد به گره رشته عمرش چون زلف نهد هر که…

ادامه مطلب

دل را ز جوش گریه نگردید تاب کم

دل را ز جوش گریه نگردید تاب کم زور شراب عشق نگردد ز آب کم بی داغ عشق پختگی از دل طمع مدار خام است…

ادامه مطلب

یک نظر بازست نرگس چشم بیمار ترا

یک نظر بازست نرگس چشم بیمار ترا گل یکی از سینه چاکان است دستار ترا می کند شبنم گرانی بر عذار نازکت ابر می بوسد…

ادامه مطلب

دل خود به خود شکسته شود عشق پیشه را

دل خود به خود شکسته شود عشق پیشه را سنگ است در بغل می پر زور شیشه را چشم بد ستاره به عاشق چه می…

ادامه مطلب

دل چو کشتی، جان روشن عالم آب من است

دل چو کشتی، جان روشن عالم آب من است بادبان و لنگرش بیداری و خواب من است از فروغ عاریت پاک است وحدت خانه ام…

ادامه مطلب

دل پرخون کجا از جسم پا در گل خبر دارد؟

دل پرخون کجا از جسم پا در گل خبر دارد؟ کجا این دل به دریا کرده از ساحل خبر دارد؟ از سیر عالم بالا نگردد…

ادامه مطلب

دل به دست آن نگار شوخ و شنگ افتاده است

دل به دست آن نگار شوخ و شنگ افتاده است طفل بازیگوش را آتش به چنگ افتاده است یک جهان کام از دهان نوخطی دارم…

ادامه مطلب

دل ازان نخل به امید ثمر خرسندست

دل ازان نخل به امید ثمر خرسندست گره جبهه خوبان، گره پیوندست پرده خواب گران است سبک مغزان را سایه بال هما گر چه سعادتمندست…

ادامه مطلب

دل از خدا به صنع خدا بسته ایم ما

دل از خدا به صنع خدا بسته ایم ما در کعبه دل به قبله نما بسته ایم ما ما را به کعبه جاذبه شوق می…

ادامه مطلب

دشت بیرون نامده است از ماتم مجنون هنوز

دشت بیرون نامده است از ماتم مجنون هنوز داغها از لاله دارد سینه هامون هنوز دامن از خون شفق صبح قیامت پاک کرد می تراود…

ادامه مطلب

دست کوته کرد زلف یار از تسخیر من

دست کوته کرد زلف یار از تسخیر من ریخت از زور جنون شیرازه زنجیر من با خرابی های ظاهر دلنشین افتاده ام سیل نتوان گذشت…

ادامه مطلب

دست اگر در کمر راهبر دل زده ای

دست اگر در کمر راهبر دل زده ای بی تردد به میان دامن منزل زده ای دامن خضر رها کن که دلیل تو بس است…

ادامه مطلب

دریا سواد سینه بی کینه من است

دریا سواد سینه بی کینه من است موج شکست، جوهر آیینه من است از سادگی به شیشه خود سنگ می زند سنگین دلی که دشمن…

ادامه مطلب

درد می را به من خاک نشین بگذارید

درد می را به من خاک نشین بگذارید از پی خیر بنایی به زمین بگذارید نقش امید در آیینه نماید خود را هرکجا پای نهد…

ادامه مطلب

در و دیوار در وجد از نسیم نوبهار آمد

در و دیوار در وجد از نسیم نوبهار آمد زمین مرده دل را خون به جوش از لاله زار آمد زمین یک دسته گل شد،…

ادامه مطلب

در نبندد چون کمان برروی مهمان خانه ام

در نبندد چون کمان برروی مهمان خانه ام می ستاند چوب منع از دست دربان خانه ام در پناه نیستی آزادم از تشویق خلق همچو…

ادامه مطلب

در مجمع ما نیست کسی را غم خانه

در مجمع ما نیست کسی را غم خانه چون ریگ روان قافله ماست روانه از هر دو جهان حاصل من ناوک آهی است مانند کمان…

ادامه مطلب

در کنار دایه حسن او جهان افروز بود

در کنار دایه حسن او جهان افروز بود در دل سنگ این شرار شوخ عالمسوز بود رشته پیوند من با گلرخان امروز نیست مرغ من…

ادامه مطلب

در غبار خط صفای آن پری طلعت بجاست

در غبار خط صفای آن پری طلعت بجاست گر چه شد درد این شراب صاف، کیفیت بجاست رفتن فصل بهار، از خواب سنگینی نبرد طی…

ادامه مطلب

در شکایت ریختی دندان نعمت خواره را

در شکایت ریختی دندان نعمت خواره را کهنه کردی در ورق گردانی این سی پاره را جوهر دل شد عیان از گرم و سرد روزگار…

ادامه مطلب

در سخن بر نیاید آوازم

در سخن بر نیاید آوازم نیست اندیشه ای ز غمازم در کمانخانه فلک چون تیر به پر عاریه است پروازم نیست ناخن به دل زنی…

ادامه مطلب

در ره عشق که در هر قدمش صد خطرست

در ره عشق که در هر قدمش صد خطرست دیده آبله را هر مژه از نیشترست همچو خورشید به یک چشم ببین عالم را که…

ادامه مطلب

در دل شب هر که جامی از می احمر زند

در دل شب هر که جامی از می احمر زند صبحدم با آفتاب از یک گریبان سرزند وقت رفتن زردرویی می برد با خود به…

ادامه مطلب

در خاک وطن چند توان ره به عصا رفت؟

در خاک وطن چند توان ره به عصا رفت؟ کو وادی غربت که توان رو به قفا رفت از بس قدح تلخ مکافات کشیدم از…

ادامه مطلب

در جهان دل مبند و اسبابش

در جهان دل مبند و اسبابش می جهد برق از ابر سنجابش گل سیراب ازین چمن مطلب العطش می زند لب آبش هر که پهلو…

ادامه مطلب

در بیابانی که خارش تشنه خون خوردن است

در بیابانی که خارش تشنه خون خوردن است پای در دامن کشیدن گل به دامن کردن است رزق ما چون شبنم از رنگین عذاران چمن…

ادامه مطلب

در ایام تهیدستی فغان صاحب اثر گردد

در ایام تهیدستی فغان صاحب اثر گردد ندارد ناله جانسوز چون نی پر شکر گردد اگر یوسف چنین از پیر کنعان باخبر گردد زکنعان بوی…

ادامه مطلب

دایم از فکر سفر پیر مشوش باشد

دایم از فکر سفر پیر مشوش باشد قامت خم شده را نعل در آتش باشد دامن سوختگی را مده از کف زنهار که به قدر…

ادامه مطلب

دامن آنها کز گرانجانان دنیا می کشند

دامن آنها کز گرانجانان دنیا می کشند بار کوه قاف آسان همچو عنقا می کشند همچو بار طرح می باشند بر دلها گران شوره پشتانی…

ادامه مطلب

داغ بر دل شدم از انجمن یار برون

داغ بر دل شدم از انجمن یار برون دست خالی نتوان رفت ز گلزار بیرون باد زنجیری این راه پر از پیچ و خم است…

ادامه مطلب

دار ازان چوب به پیش ره منصور گذاشت

دار ازان چوب به پیش ره منصور گذاشت که قدم از ره باریک ادب دور گذاشت این همان جلوه حسن است که چون ساقی شد…

ادامه مطلب

خون من نیست به تشریف شهادت قابل

خون من نیست به تشریف شهادت قابل ورنه اندیشه ازان غمزه خونخوارم نیست من که آب از جگر لعل برآرم به فسون بوسه ای رنگ…

ادامه مطلب

خوشم به درد که در پرده شکیبایی است

خوشم به درد که در پرده شکیبایی است بدم به داغ که آیینه دار رسوایی است به فکر زینت باطن کسی نمی افتد مدار مردم…

ادامه مطلب

خوشا دلی که نمکسود از ملاحت اوست

خوشا دلی که نمکسود از ملاحت اوست کباب آتش بی زینهار طلعت اوست به سر دهند عزیزان گلستانش جای چو سایه هر که گرفتار نخل…

ادامه مطلب

خوش آن که ز آتش تب شعله اثر برود

خوش آن که ز آتش تب شعله اثر برود رخ تو در عرق سرد و گرم وتر برود رگ تو جاده خون معتدل گردد زبان…

ادامه مطلب

خوبان دلم به زلف گرهگیر بسته اند

خوبان دلم به زلف گرهگیر بسته اند دیوانه مرا به دو زنجیر بسته اند جمعی که زیر چرخ نفس راست کرده اند از بیم جان…

ادامه مطلب

خواب و بیداری آن نرگس مخمور خوش است

خواب و بیداری آن نرگس مخمور خوش است این سرایی است که در بسته و معمور خوش است نه همین روی زمین از تو شکر…

ادامه مطلب

خندان به زیر تیغ تغافل نشسته ایم

خندان به زیر تیغ تغافل نشسته ایم در خارزار بر ورق گل نشسته ایم از انفعال،خار بیابان وحشتیم چون خار اگر چه در قدم گل…

ادامه مطلب

خطش عنان تصرف ز دست خال گرفت

خطش عنان تصرف ز دست خال گرفت به خوش سیاه دلی ملک انتقال گرفت چه حسن بود که از پرده تا برون آمد جهان به…

ادامه مطلب

خط گل روی عرقناک ترا در بر گرفت

خط گل روی عرقناک ترا در بر گرفت روی این دریای گوهرخیز را عنبر گرفت تا چه با پروانه بی دست و پای ما کند…

ادامه مطلب

خط سبزی که ز پشت لب جانان برخاست

خط سبزی که ز پشت لب جانان برخاست رگ ابری است که از چشمه حیوان برخاست می کند بس دل پر آبله را شق چو…

ادامه مطلب

خط تو چهره گشای بهار آینه است

خط تو چهره گشای بهار آینه است تبسمت گل جیب و کنار آینه است ز اشتیاق تماشای خود چه خواهی کرد؟ که آه غیرت من…

ادامه مطلب

خط از بیباکی آن حسن عالمگیر می پیچد

خط از بیباکی آن حسن عالمگیر می پیچد که جوهر بر خود از خونریزی شمشیر می پیچد حنون را هست در غافل حریفی دست گیرایی…

ادامه مطلب

زدیدار تو از یوسف زلیخا مهر برگیرد

زدیدار تو از یوسف زلیخا مهر برگیرد چراغ دیده یعقوب از روی تو درگیرد نه زاهد ماند نه میخواره از حسن جهانسوزش که چون گردید…

ادامه مطلب