متصل گردد فلک را بر یک آیین آسیا

متصل گردد فلک را بر یک آیین آسیا از شکست دل نگردد سیر هیچ این آسیا می شود از دل شکستن تیزتر دندان او حیرتی…

ادامه مطلب

برد شبنم را برون از باغ، چشم روشنی

برد شبنم را برون از باغ، چشم روشنی با دل روشن تو محو آب و رنگ گلشنی طور از برق تجلی شهر پرواز یافت از…

ادامه مطلب

مباد از باده آن لبهای خون آشام تر گردد

مباد از باده آن لبهای خون آشام تر گردد که تیغ از آبداری تشنه خون بیشتر گردد زناز و سرگرانی آنقدر خون در دل من…

ادامه مطلب

بر مردم زمانه چه رحمت کند، کسی؟

بر مردم زمانه چه رحمت کند، کسی؟ با بی مروتان چه مروت کند کسی؟ گرداب را به گردش خود اختیار نیست از گردش فلک چه…

ادامه مطلب

مادام را ز دانه صیاد دیده ایم

مادام را ز دانه صیاد دیده ایم در صلب بیضه جوهر فولاد دیده ایم کفران نعمت است شکایت ز نیستی آنها که ما ز عالم…

ادامه مطلب

بر ز نخدان تو هرکس که نگاه اندازد

بر ز نخدان تو هرکس که نگاه اندازد گر بود خضر، دل خویش به چاه اندازد گرد بر دامن دریای کرم ننشیند ابر اگر سایه…

ادامه مطلب

ما گر چه در بلندی فطرت یگانه ایم

ما گر چه در بلندی فطرت یگانه ایم صد پله خاکسارتر از آستانه ایم دیدیم اگر چه سنگ در او بارها گداخت ما غافل از…

ادامه مطلب

بر دل بی آرزو زندان تن صحرا بود

بر دل بی آرزو زندان تن صحرا بود چشمه سوزن به تار بی گره دریا بود بر ندارد دانه در زیر زمین چشم از سحاب…

ادامه مطلب

ما ز فیض بیخودی از خودپرستی رسته ایم

ما ز فیض بیخودی از خودپرستی رسته ایم قطره خود را به دریای بقا پیوسته ایم سیل ما از خاکمال کوه و صحرا فارغ است…

ادامه مطلب

بحر هر چند به بر همچو حبابم دارد

بحر هر چند به بر همچو حبابم دارد شوق سرگشته تر از موج سرابم دارد می شود کوتهی راه ز تعجیل دراز دور ازان کعبه…

ادامه مطلب

ما دماغ خشک را از باده گلشن کرده ایم

ما دماغ خشک را از باده گلشن کرده ایم بارها این شمع را از آب روشن کرده ایم هرکه رادیدیم دارد حاصلی از عمر و…

ادامه مطلب

باید آهسته ز پیران جهان دیده گذشت

باید آهسته ز پیران جهان دیده گذشت نتوان تند به اوراق خزان دیده گذشت چشم شوخ که مرا در دل غم دیده گذشت؟ کز تپیدن،…

ادامه مطلب

ما توبه را به طاعت پیمانه برده ایم

ما توبه را به طاعت پیمانه برده ایم محراب را به سجده بتخانه برده ایم ابروی قبله در گره سبحه گم شده است تا رخت…

ادامه مطلب

باده گلگون نمی آید به کار عاشقان

باده گلگون نمی آید به کار عاشقان از لب میگون خود بشکن خمار عاشقان شعله نتواند لباس رنگ را تغییر داد چون برد زردی برون…

ادامه مطلب

ما به پیغامی از ان تنگ دهن ساخته ایم

ما به پیغامی از ان تنگ دهن ساخته ایم چو نی خامه ز شکر به سخن ساخته ایم چشم ما بر زر گل نیست ز…

ادامه مطلب

باد بهار مرهم دلهای خسته است

باد بهار مرهم دلهای خسته است گل مومیایی پر و بال شکسته است شاخ از شکوفه پنبه سرانجام می کند از بهر داغ لاله که…

ادامه مطلب

لعل تو خنده بر گهر آفتاب زد

لعل تو خنده بر گهر آفتاب زد زلف تو حلقه بر کمرآفتاب زد صد بار بیش حسن تو در مجلس شراب جام هلال را به…

ادامه مطلب

با کمند زلف، خوبان بر صف دل می زنند

با کمند زلف، خوبان بر صف دل می زنند آه ازین دزدان که ره را با سلاسل می زنند رهروان کعبه دل بی مروت نیستند…

ادامه مطلب

لبت به خون جگر شسته روی مرجان را

لبت به خون جگر شسته روی مرجان را خط تو ساخته خس پوش، آب حیوان را لب عقیق به دندان گرفته است سهیل ز دور…

ادامه مطلب

با طره او مشک ختا دود کبابی است

با طره او مشک ختا دود کبابی است با چهره او صورت چین موج سرابی است با شوخی آن چشم، رم چشم غزالان در دیده…

ادامه مطلب

لب خمیازه ما شد ز می ناب خموش

لب خمیازه ما شد ز می ناب خموش که صدف می شود ازگوهر سیراب خموش بحر از پنجه مرجان نپذیرد آرام نشد از دست نوازش…

ادامه مطلب

با روی تو آیینه روشن چه نماید

با روی تو آیینه روشن چه نماید بی چهره گلرنگ تو از گل چه گشاید در روز چسان جلوه کند کرم شب افروز با چهره…

ادامه مطلب

لاله است این که از جگر خاک سرزده؟

لاله است این که از جگر خاک سرزده؟ یا لیلی است سر ز سیه خانه برزده عنبر به جام باده گلگون فکنده اند؟ یا بخت…

ادامه مطلب

با تنگدلی از لب خندان چه گشاید

با تنگدلی از لب خندان چه گشاید از خنده سوفار ز پیکان چه گشاید تیغی است دو دم هر خوشیی کز ته دل نیست چون…

ادامه مطلب

گوشه گیران که ز ایام کناری دارند

گوشه گیران که ز ایام کناری دارند همچو صیاد کمینگاه شکاری دارند بوسه آن لب تیغ است و کنار از هستی عاشقان گر هوس بوس…

ادامه مطلب

این نه هاله است نمایان شده از دور قمر

این نه هاله است نمایان شده از دور قمر پیش رخسار منیر تو مه افکنده سپر دل به مضمون خط پشت لب او نرسید آه…

ادامه مطلب

گلی که طرح دهد رخ به نوبهار این است

گلی که طرح دهد رخ به نوبهار این است لبی که می شکند دیدنش خمار این است بلند بخت نهالی که از خجالت او الف…

ادامه مطلب

این جواب آن غزل صائب که راقم گفته است

این جواب آن غزل صائب که راقم گفته است تیغ دایم آب در جو دارد و خون می خورد خون عاشق را چو آب آن…

ادامه مطلب

گلبانگ به از زرست ای گل

گلبانگ به از زرست ای گل غافل نشوی ز حال بلبل با گوش تو نسبت در گوش سر گوشی شبنم است با گل کاری نگشود…

ادامه مطلب

ای که قصدت ز سفر یار صداقت کیش است

ای که قصدت ز سفر یار صداقت کیش است آه ازین راه درازی که ترا در پیش است پیش جمعی که ز باریک خیالان شده…

ادامه مطلب

گل اندامی که در پیراهن من خار می ریزد

گل اندامی که در پیراهن من خار می ریزد به خرمن گل به جیب و دامن اغیار می ریزد نه کم ظرفی است گر زیر…

ادامه مطلب

ای فتنه سایه پرور سرو روان تو

ای فتنه سایه پرور سرو روان تو مه در کمند کاکل عنبرفشان تو از خاک چون تو شاخ گلی برنخاسته است بر سرو، کج نگاه…

ادامه مطلب

گریه سوختگان اشک کباب است ترا

گریه سوختگان اشک کباب است ترا خون این بی گنهان باده ناب است ترا ناله ای کز جگر سنگ برون آرد آه از دل همچو…

ادامه مطلب

ای زلف تو شیرازه دیوان قیامت

ای زلف تو شیرازه دیوان قیامت هم سلسله، هم سلسله جنبان قیامت خاموشی و گفتار دهان تو دهد یاد از بست و گشاد در دکان…

ادامه مطلب

گرفتم این که نظر باز می توان کردن

گرفتم این که نظر باز می توان کردن به بال چشم چه پرواز می توان کردن؟ کلاه گوشه همت اگر بلند افتد به مطلب دو…

ادامه مطلب

ای دل ز اوضاع جهان بیگانه شو بیگانه شو

ای دل ز اوضاع جهان بیگانه شو بیگانه شو با آن نگار خانگی همخانه شو همخانه شو از اهل دنیا نیستی در فکر عقبی نیستی…

ادامه مطلب

گرچه ماه مصر را دامن زلیخا چاک کرد

گرچه ماه مصر را دامن زلیخا چاک کرد گرد تهمت چاک پیراهن زرویش پاک کرد شد ز آب تیغ گرد خط از آن عارض بلند…

ادامه مطلب

ای خار و خس بحر ثنای تو سخن ها

ای خار و خس بحر ثنای تو سخن ها گنجینه گوهر ز مدیح تو دهن ها یک بار بر این نه چمن سبز گذشتی سر…

ادامه مطلب

گر نگردد بر مرادم چرخ در غم نیستم

گر نگردد بر مرادم چرخ در غم نیستم جوهر تیغم ز پیچ و تاب درهم نیستم جنگ دارد طرز من با مردم این روزگار در…

ادامه مطلب

ای آه جگرسوز ز شست تو خدنگی

ای آه جگرسوز ز شست تو خدنگی کوه الم از دامن صحرای تو سنگی در دشت خطرناک تو هر خار سنانی از بحر پرآشوب تو…

ادامه مطلب

گر غیر مرا از تو به نیرنگ برآورد

گر غیر مرا از تو به نیرنگ برآورد نتوان در دل را به گل وسنگ برآورد خورشید نفس سوخته آمد به تماشا تا آن رخ…

ادامه مطلب

اهل همت خرده خود پیش درویشان نهند

اهل همت خرده خود پیش درویشان نهند مایه داران مروت گنج در ویران نهند با جگر خوردن قناعت کن که این دون همتان کفش پیش…

ادامه مطلب

گر در اقلیم رضا کاشانه ای می داشتم

گر در اقلیم رضا کاشانه ای می داشتم در بهشت نقد اینجا خانه ای می داشتم کرد تنهایی به من این خاکدان را دلنشین می…

ادامه مطلب

آه عالمسوز را در سینه دزدیدن چرا؟

آه عالمسوز را در سینه دزدیدن چرا؟ برق را پیراهن فانوس پوشیدن چرا در میان رفته و آینده داری یک نفس اینقدر هنگامه بر یک…

ادامه مطلب

گر چه سیمای خزان دارد رخ چون زر مرا

گر چه سیمای خزان دارد رخ چون زر مرا در سواد دل بهاری هست چون عنبر مرا آرزویی هر زمان در دل بر آتش می…

ادامه مطلب

اندیشه نبود عشق را از موجه شمشیرها

اندیشه نبود عشق را از موجه شمشیرها سیر چراغان می کند مجنون ز چشم شیرها چون موجه ریگ روان در دشت جولان می زند از…

ادامه مطلب

گر چه از مشق جنون خواب پریشان شده ام

گر چه از مشق جنون خواب پریشان شده ام خط آزادی اطفال دبستان شده ام خود فروشی است گران بر دل آزاده من راضی از…

ادامه مطلب

آنچنان بلبل من واله و حیران گل است

آنچنان بلبل من واله و حیران گل است که شکاف قفسم چاک گریبان گل است هر طرف می نگری نعمت الوان گل است قاف تا…

ادامه مطلب

گر تشنه اسراری پیش آر شراب اول

گر تشنه اسراری پیش آر شراب اول گر گنج خواهی می گرد خراب اول ان نقطه خاموشی درحرف نمی گنجد بر طاق فراموشی بگذار کتاب…

ادامه مطلب

آن که سوز جگر و دیده تر داد مرا

آن که سوز جگر و دیده تر داد مرا همچو شمع از تن خود زاد سفر داد مرا قطع پیوند ازین سبز چمن مشکل بود…

ادامه مطلب