سینه باغی است که گلشن شود از خاموشی

سینه باغی است که گلشن شود از خاموشی دل چراغی است که روشن شود از خاموشی بیشتر فتنه عالم ز سخن می زاید مادر فتنه…

ادامه مطلب

از یاد وصل، دیده من سیر می شود

از یاد وصل، دیده من سیر می شود مهتاب در پیاله من شیر می شود هرگز به سوی خویش نمی بینی از حجاب در خلوت…

ادامه مطلب

سیر از رخ تو دیده به دیدن نمی شود

سیر از رخ تو دیده به دیدن نمی شود گل زین چمن تمام به چیدن نمی شود در دل گره ز زلف تو داریم شکوه…

ادامه مطلب

از نوبهار روی زمین خشک و تر شکفت

از نوبهار روی زمین خشک و تر شکفت این باغ را ببین که چه در یکدگر شکفت شب زنده دار باش کز این باغ دلفریب…

ادامه مطلب

سوختم از شوق، یاران راه حرفی وا کنید

سوختم از شوق، یاران راه حرفی وا کنید نامه ای انشا کنید و قاصدی پیدا کنید از جدایی دست و کلک من نمی چسبد به…

ادامه مطلب

از نصیحت خامتر گردد دل خودکام ما

از نصیحت خامتر گردد دل خودکام ما از نمک سنگین شود خواب کباب خام ما هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما…

ادامه مطلب

سنبل او می خرامد دست بر دوش بهار

سنبل او می خرامد دست بر دوش بهار تاکند در وقت فرصت حلقه درگوش بهار از نگاه اولینم چشم او دیوانه کرد نشأه جام نخستین…

ادامه مطلب

از ملامت عاقبت مجنون بیابان گیر شد

از ملامت عاقبت مجنون بیابان گیر شد از زبان خلق پنهان در دهان شیر شد می فزاید هایهوی می پرستان را سرود شورش مجنون زیاد…

ادامه مطلب

سری که خالی از اندیشه محال شود

سری که خالی از اندیشه محال شود ز فیض عشق پریخانه خیال شود به حسن ساخته زنهار اعتماد مکن که در دو هفته مه چارده…

ادامه مطلب

از لب خشک مهیا لب نانم کردند

از لب خشک مهیا لب نانم کردند فارغ از نعمت الوان جهانم کردند پیچ و تابی که به دل داشتم از خاموشی عاقبت جوهر شمشیر…

ادامه مطلب

سرو اگر جلوه کند پیش قد رعنایش

سرو اگر جلوه کند پیش قد رعنایش قمری ازشهپر خود اره نهد برپایش جرعه اولش ازخون مسیحا باشد چون کشد تیغ ستم غمزه بی پروایش…

ادامه مطلب

از گرفتاری دلم فارغ زپیچ و تاب شد

از گرفتاری دلم فارغ زپیچ و تاب شد ناله زنجیر، خوابم را صدای آب شد کوته است از حرف خاموشان زبان اعتراض ایمن از تیغ…

ادامه مطلب

سرشک گرم در چشم تر من خواب می سوزد

سرشک گرم در چشم تر من خواب می سوزد به آب خود چراغ گوهر شب تاب می سوزد زتاب عارض او چون نسوزد آب در…

ادامه مطلب

از قناعت می رود بیرون ز سر سودای حرص

از قناعت می رود بیرون ز سر سودای حرص ره ندارد در دل خرسند استسقای حرص چین ابرو می شود سوهان دندان طمع از ترشرویی…

ادامه مطلب

سر گرانیهای او رااز من حیران مپرس

سر گرانیهای او رااز من حیران مپرس وزن کوه قاف را از پله میزان مپرس ذکر وحشت، داغ وحشت دیدگان راناخن است یوسف بی جرم…

ادامه مطلب

از غم زلف تو در دام بلا افتادیم

از غم زلف تو در دام بلا افتادیم چه هوا در سر ما بود و کجا افتادیم بوی پیراهن مصریم که از بی قیدی در…

ادامه مطلب

سر رشته امید ز رحمت گسسته نیست

سر رشته امید ز رحمت گسسته نیست تا لب گشاده است در توبه بسته نیست گر محتسب شکست خم میفروش را دست دعای باده پرستان…

ادامه مطلب

از عرق آتش به جانم آن گل سیراب زد

از عرق آتش به جانم آن گل سیراب زد باز آن آیینه رو نقشی عجب بر آب زد شمع من امشب کجا بودی، که بر…

ادامه مطلب

سخن عشق محال است مکرر گردد

سخن عشق محال است مکرر گردد بحر در هر نفسی عالم دیگر گردد سخن عشق به تکرار ندارد حاجت کی تهی حوصله بحر ز گوهر…

ادامه مطلب

از شفق هر چند شوید چهره در خون آفتاب

از شفق هر چند شوید چهره در خون آفتاب زردرویی می کشد زان روی گلگون آفتاب پیش آن رخسار آتشناک اندازد سپر گر چه می…

ادامه مطلب

سخن از لب فزون زان چشم چون بادام می بارد

سخن از لب فزون زان چشم چون بادام می بارد حیا بیش از عرق زان چهره گلفام می بارد به عاشق می کند خط مهربان…

ادامه مطلب

از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد

از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد تلخکامان جان شیرین را به رغبت می دهند خون…

ادامه مطلب

سبکروحی که چون پروانه بر گرد سخن گردد

سبکروحی که چون پروانه بر گرد سخن گردد نفس در سینه اش چون سوخت شمع انجمن گردد زخون تا شد تهی دل می خلد در…

ادامه مطلب

از سردی جهان لب گفتار بسته ام

از سردی جهان لب گفتار بسته ام چون بلبل خزان زده منقار بسته ام چوب قفس ز گریه صیاد کرد گل من دل بر آشیانه…

ادامه مطلب

سبزه زنگار در تیغ تو جوهر می شود

سبزه زنگار در تیغ تو جوهر می شود کف درین دریای گوهرخیز عنبر می شود در دیار اهل غیرت قاصد و پیغام نیست نامه مقراض…

ادامه مطلب

از سر خاک شهیدان یار خوش سنگین گذشت

از سر خاک شهیدان یار خوش سنگین گذشت از محیط آتشین نتوان به این تمکین گذشت مشک می جوشد به جای خون ز ناف لاله…

ادامه مطلب

سالکانی که قدم در ره جانانه زدند

سالکانی که قدم در ره جانانه زدند پشت پا بر فلک از همت مردانه زدند مستی از شیشه و پیمانه خالی کردند ساده لوحان که…

ادامه مطلب

از ریگ توان روغن بادام گرفتن

از ریگ توان روغن بادام گرفتن نتوان ز خسیسان جهان کام گرفتن از بس که فتاده است لطیف آن لب نازک ظلم است ازو بوسه…

ادامه مطلب

ساغر می کی بشوید گرد غم از سینه ام

ساغر می کی بشوید گرد غم از سینه ام همچو جوهر ریشه کرده زنگ درآیینه ام هرسرمویم چو سوزن رخنه ای دارد زغم مشرق آه…

ادامه مطلب

از دم تیغ است آن موی کمر خونریزتر

از دم تیغ است آن موی کمر خونریزتر هست از مژگان میان آن پسر خونریزتر گر چه شور و شر بود کم فتنه خوابیده را…

ادامه مطلب

زین گریه دروغ که ای پیر می کنی

زین گریه دروغ که ای پیر می کنی آبی به شیراز سر تزویر می کنی زان به بود که سیر کنی صد گرسنه را چشم…

ادامه مطلب

از دست و تیغ عشق فگارند لاله ها

از دست و تیغ عشق فگارند لاله ها در خاک و خون نشسته یارند لاله ها در دیده بصیرت پروانه طینتان فانوس شمع چهره یارند…

ادامه مطلب

زوعده های دروغش دل اضطراب ندارد

زوعده های دروغش دل اضطراب ندارد سرکمندفریب مرا سراب ندارد هلاک حسن خداداداوشوم که سراپا چوشعر حافظ شیراز انتخاب ندارد حدیث تنگ شکر بادهان یارمگویید…

ادامه مطلب

از خود برون نرفته هوای سفر مکن

از خود برون نرفته هوای سفر مکن این راه را به پای زمین گیر سر مکن در قلزمی که ابر کرم موج می زند اندیشه…

ادامه مطلب

زهر در ساغر مرا از سیر ماه و انجم است

زهر در ساغر مرا از سیر ماه و انجم است آسمان پر کواکب شیشه پر کژدم است چرخ معذورست در افشردن دلهای خلق نخل ماتم…

ادامه مطلب

از خط دل سیه ز رخش آب و تاب رفت

از خط دل سیه ز رخش آب و تاب رفت مظلوم ظالمی که به پای حساب رفت مشت زری که غنچه ز بلبل دریغ داشت…

ادامه مطلب

زمین ز جلوه قربانیان گلستان است

زمین ز جلوه قربانیان گلستان است بریز خون صراحی که عید قربان است غبار هستی خود را بشو به زمزم اشک که محرم است، ازین…

ادامه مطلب

از حسن خلق رتبه همت زیاده نیست

از حسن خلق رتبه همت زیاده نیست دست و دل گشاده چو روی گشاده نیست فیض فتادگان بود از ایستاده بیش سنگ نشان به راهنمایی…

ادامه مطلب

زلف مشکینت که خون در ساغر ایمان کند

زلف مشکینت که خون در ساغر ایمان کند شانه را در یک سراسر پنجه مرجان کند همچو نرگس دیده خورشید عالمتاب را پرتو آن روی…

ادامه مطلب

از جلوه تو سنگ سبکبال می شود

از جلوه تو سنگ سبکبال می شود آتش ز خوی گرم تو پامال می شود فال نگاه گرم زدن بی مروتی است بر چهره ای…

ادامه مطلب

کاوش مژگان او دل را قیامت زار کرد

کاوش مژگان او دل را قیامت زار کرد خون گرم این مست خواب آلود را بیدار کرد صفحه آیینه از زنگ کدورت ساده بود عکس…

ادامه مطلب

از تماشای پریشان جهان دلگیر باش

از تماشای پریشان جهان دلگیر باش واله یک نقش چو آیینه تصویر باش چو تو بیرون آمدی از بند و زندان لباس سر به سر…

ادامه مطلب

کار سرجوش کند درد ایاغی که مراست

کار سرجوش کند درد ایاغی که مراست پر طاوس بود پای چراغی که مراست نکند شبنم گل ریگ روان را سیراب تر نگردد ز می…

ادامه مطلب

از تحمل خصم را هموار می سازیم ما

از تحمل خصم را هموار می سازیم ما خار بی گل را گل بی خار می سازیم ما نیست چون آیینه در پیشانی ما چین…

ادامه مطلب

قسمتی در خور هرکس چو ز اول دادند

قسمتی در خور هرکس چو ز اول دادند بیقراری به من و خواب به مخمل دادند چون سر از کوچه زنجیر نیارم بیرون؟ که عنانم…

ادامه مطلب

از بوسه ظلم بر رخ جانان روا مدار

از بوسه ظلم بر رخ جانان روا مدار سیلی به روی یوسف کنعان روا مدار جان چیست تا نثار کنی در طریق عشق ؟ این…

ادامه مطلب

قدم از صدق درین مرحله می باید زد

قدم از صدق درین مرحله می باید زد می لعل از قدح آبله می باید زد می شود دانه انگور به مهلت می ناب مهر…

ادامه مطلب

از برای کام دنیا خویش را غمگین مکن

از برای کام دنیا خویش را غمگین مکن پشت پا زن بر دو عالم، دست را بالین مکن نخل نوخیز تو بهر بوستان دیگرست ریشه…

ادامه مطلب

قامتت خم گشت و پشتت بار طاعت برنداشت

قامتت خم گشت و پشتت بار طاعت برنداشت چهره بی شرمیت رنگ خجالت برنداشت شد بناگوشت سفید و بخت خواب آلود تو در چنین صبحی…

ادامه مطلب

از ان در خلوت معشوق بر من حال می گردد

از ان در خلوت معشوق بر من حال می گردد که از چشم سخنگو صحبت من قال می گردد زجوش لاله محضرهاست گرد تربت مجنون…

ادامه مطلب