غزلیات – صائب تبریزی
راز ما را ناله شبگیر بیرون می دهد
راز ما را ناله شبگیر بیرون می دهد شورش دیوانه را زنجیر بیرون می دهد نیست از سنگین دلیها گر نگریم در وداع زخم تیغ…
دین و دل در کار آن زلف دو تا خواهیم کرد
دین و دل در کار آن زلف دو تا خواهیم کرد عمر اگر باشد به عهد خود وفا خواهیم کرد قصه شبهای هجران نیست اینجا…
آمد بهار وخلق به گلزار می روند
آمد بهار وخلق به گلزار می روند دیوانگان به دامن کهسار می روند گلها که دوش رو ننمودندی از حجاب امروز دسته دسته به بازار…
دیده چون تاب صفای آن بناگوش آورد؟
دیده چون تاب صفای آن بناگوش آورد؟ شبنمی چون خرمن گل را در آغوش آورد؟ در گلستانی که شمشاد تو آید در خرام بهر سرو…
اگر وطن به مقام رضا توانی کرد
اگر وطن به مقام رضا توانی کرد غبار حادثه را توتیا توانی کرد جهان ناخوش اگر صد کدورت آرد پیش ز وقت خوش همه را…
دولت حسن ز خط زیر و زبر می گردد
دولت حسن ز خط زیر و زبر می گردد این ورق از نفس سوخته بر می گردد چشم خورشید که در خیره نگاهی مثل است…
اگر کسی متوسل به چاره ساز شود
اگر کسی متوسل به چاره ساز شود هم از طبیب و هم از چاره بی نیاز شود هلال سعی کند در کمال خود غافل که…
زلف تو نفس در جگر باد کند مشک
زلف تو نفس در جگر باد کند مشک آهوی تو خون در دل صیاد کند مشک در هیچ سری نیست که سودای ختن نیست تا…
اگر چون نرگس نادیده بر کف جام زر داری
اگر چون نرگس نادیده بر کف جام زر داری همان بر خرده گل از تهی چشمی نظر داری ترا چون سبزه زیر سنگ دارد کاهلی،…
زسوز عشق داغی بر دل افگار می باید
زسوز عشق داغی بر دل افگار می باید چراغی بر سر بالین این بیمار می باید زلعل آبدار او تمنایی که من دارم مرا در…
اگر چه در چمن روزگار خار و خسم
اگر چه در چمن روزگار خار و خسم چو لاله داغ بود گل ز گرمی نفسم درین ریاض من آن بلبلم که می آید صدای…
شکفتگی ز می ناب تازگی دارد
شکفتگی ز می ناب تازگی دارد نشاط در ره سیلاب تازگی دارد درین زمانه که خون خوردن است بیدردی شراب خوردن احباب تازگی دارد درین…
اگر به لاله شوی هم پیاله در صحرا
اگر به لاله شوی هم پیاله در صحرا شود دو آتشه رخسار لاله در صحرا خمار نرگس لیلی به چشم مجنون شد یکی هزار ز…
شرمی که بود ساخته مطلوب نباشد
شرمی که بود ساخته مطلوب نباشد شهباز نظر دوخته محجوب نباشد یوسف صفتی را که زلیخا برداز راه پروای نظربازی یعقوب نباشد از چهره بی…
اگر آن غمزه خونریز مصور می شد
اگر آن غمزه خونریز مصور می شد آب آیینه چو شمشیر بجوهر می شد بود شیرازه اش اندیشه آن موی میان پاره های دلم آن…
شده است هرسو برتنم فتیله داغ
شده است هرسو برتنم فتیله داغ که خانه زاد بود عشق را وسیله داغ دگر که دست گذارد مرا به دل، که شده است ز…
افسر سر گرمی مهر از فروغ جام اوست
افسر سر گرمی مهر از فروغ جام اوست خرده انجم سپند روی آتش فام اوست ذکر او دل زنده دارد چرخ مینا رنگ را جان…
شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد
شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد تر نشد هر که دلیرانه بر این دریا زد هرکسی حاجت خود را به دری…
اشکی که از ندامت ریزند باده خواران
اشکی که از ندامت ریزند باده خواران شیرازه نشاط است چون رشته های باران ایام خط مگردید غافل ز گلعذاران کاین سبزه همعنان است با…
شد چو گل از روی خندان، خرده زر رزق ما
شد چو گل از روی خندان، خرده زر رزق ما چون صدف گشت از دهان پاک، گوهر رزق ما باز کن چون پوست از سر…
اسیر جبه ودستار چند خواهی بود
اسیر جبه ودستار چند خواهی بود به هیچ وپوچ گرفتار چند خواهی بود ز آفتاب گذشتند گرم رفتاران چوسایه در ته دیوار چند خواهی بود…
شب هجران دلم از ناله حسرت شادست
شب هجران دلم از ناله حسرت شادست چه توان کرد که فریاد رسم فریادست رتبه عشق ز معشوق بلندی گیرد قمری از طعنه کوته نظران…
آسان چسان شود ز وطن دیده ور جدا؟
آسان چسان شود ز وطن دیده ور جدا؟ کز سنگ خاره گشت به سختی شرر جدا رنگین شود ز باده گلرنگ، بی طلب دستی که…
شانه زند چو کلک من طره مشکفام را
شانه زند چو کلک من طره مشکفام را سرمه خامشی دهد طوطی خوش کلام را فاخته کو، که بوسه بر کنج دهان من زند؟ سرو…
ازان زمان که ترا دیده در گلستان گل
ازان زمان که ترا دیده در گلستان گل ز شبنم است سراپای چشم حیران گل ز بیغمی دل ما پاره گردیده است ز هرزه خندی…
سینه باغی است که گلشن شود از خاموشی
سینه باغی است که گلشن شود از خاموشی دل چراغی است که روشن شود از خاموشی بیشتر فتنه عالم ز سخن می زاید مادر فتنه…
از یاد وصل، دیده من سیر می شود
از یاد وصل، دیده من سیر می شود مهتاب در پیاله من شیر می شود هرگز به سوی خویش نمی بینی از حجاب در خلوت…
سیر از رخ تو دیده به دیدن نمی شود
سیر از رخ تو دیده به دیدن نمی شود گل زین چمن تمام به چیدن نمی شود در دل گره ز زلف تو داریم شکوه…
از نوبهار روی زمین خشک و تر شکفت
از نوبهار روی زمین خشک و تر شکفت این باغ را ببین که چه در یکدگر شکفت شب زنده دار باش کز این باغ دلفریب…
سوختم از شوق، یاران راه حرفی وا کنید
سوختم از شوق، یاران راه حرفی وا کنید نامه ای انشا کنید و قاصدی پیدا کنید از جدایی دست و کلک من نمی چسبد به…
از نصیحت خامتر گردد دل خودکام ما
از نصیحت خامتر گردد دل خودکام ما از نمک سنگین شود خواب کباب خام ما هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما…
سنبل او می خرامد دست بر دوش بهار
سنبل او می خرامد دست بر دوش بهار تاکند در وقت فرصت حلقه درگوش بهار از نگاه اولینم چشم او دیوانه کرد نشأه جام نخستین…
از ملامت عاقبت مجنون بیابان گیر شد
از ملامت عاقبت مجنون بیابان گیر شد از زبان خلق پنهان در دهان شیر شد می فزاید هایهوی می پرستان را سرود شورش مجنون زیاد…
سری که خالی از اندیشه محال شود
سری که خالی از اندیشه محال شود ز فیض عشق پریخانه خیال شود به حسن ساخته زنهار اعتماد مکن که در دو هفته مه چارده…
از لب خشک مهیا لب نانم کردند
از لب خشک مهیا لب نانم کردند فارغ از نعمت الوان جهانم کردند پیچ و تابی که به دل داشتم از خاموشی عاقبت جوهر شمشیر…
سرو اگر جلوه کند پیش قد رعنایش
سرو اگر جلوه کند پیش قد رعنایش قمری ازشهپر خود اره نهد برپایش جرعه اولش ازخون مسیحا باشد چون کشد تیغ ستم غمزه بی پروایش…
از گرفتاری دلم فارغ زپیچ و تاب شد
از گرفتاری دلم فارغ زپیچ و تاب شد ناله زنجیر، خوابم را صدای آب شد کوته است از حرف خاموشان زبان اعتراض ایمن از تیغ…
سرشک گرم در چشم تر من خواب می سوزد
سرشک گرم در چشم تر من خواب می سوزد به آب خود چراغ گوهر شب تاب می سوزد زتاب عارض او چون نسوزد آب در…
از قناعت می رود بیرون ز سر سودای حرص
از قناعت می رود بیرون ز سر سودای حرص ره ندارد در دل خرسند استسقای حرص چین ابرو می شود سوهان دندان طمع از ترشرویی…
سر گرانیهای او رااز من حیران مپرس
سر گرانیهای او رااز من حیران مپرس وزن کوه قاف را از پله میزان مپرس ذکر وحشت، داغ وحشت دیدگان راناخن است یوسف بی جرم…
از غم زلف تو در دام بلا افتادیم
از غم زلف تو در دام بلا افتادیم چه هوا در سر ما بود و کجا افتادیم بوی پیراهن مصریم که از بی قیدی در…
سر رشته امید ز رحمت گسسته نیست
سر رشته امید ز رحمت گسسته نیست تا لب گشاده است در توبه بسته نیست گر محتسب شکست خم میفروش را دست دعای باده پرستان…
از عرق آتش به جانم آن گل سیراب زد
از عرق آتش به جانم آن گل سیراب زد باز آن آیینه رو نقشی عجب بر آب زد شمع من امشب کجا بودی، که بر…
سخن عشق محال است مکرر گردد
سخن عشق محال است مکرر گردد بحر در هر نفسی عالم دیگر گردد سخن عشق به تکرار ندارد حاجت کی تهی حوصله بحر ز گوهر…
از شفق هر چند شوید چهره در خون آفتاب
از شفق هر چند شوید چهره در خون آفتاب زردرویی می کشد زان روی گلگون آفتاب پیش آن رخسار آتشناک اندازد سپر گر چه می…
سخن از لب فزون زان چشم چون بادام می بارد
سخن از لب فزون زان چشم چون بادام می بارد حیا بیش از عرق زان چهره گلفام می بارد به عاشق می کند خط مهربان…
از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد
از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد تلخکامان جان شیرین را به رغبت می دهند خون…
سبکروحی که چون پروانه بر گرد سخن گردد
سبکروحی که چون پروانه بر گرد سخن گردد نفس در سینه اش چون سوخت شمع انجمن گردد زخون تا شد تهی دل می خلد در…
از سردی جهان لب گفتار بسته ام
از سردی جهان لب گفتار بسته ام چون بلبل خزان زده منقار بسته ام چوب قفس ز گریه صیاد کرد گل من دل بر آشیانه…
سبزه زنگار در تیغ تو جوهر می شود
سبزه زنگار در تیغ تو جوهر می شود کف درین دریای گوهرخیز عنبر می شود در دیار اهل غیرت قاصد و پیغام نیست نامه مقراض…