ما پریشان حاصل خود را زمستی می کنیم

ما پریشان حاصل خود را زمستی می کنیم خرمن خود پاک ما از باد دستی می کنیم نیست ممکن خودشکن غالب نگردد برغنیم در شکست…

ادامه مطلب

باده بی لعل لب دلبر کشیدن مشکل است

باده بی لعل لب دلبر کشیدن مشکل است تلخی از دریای بی گوهر کشیدن مشکل است در حریم وصل، پاس شرم نتوان داشتن در بهاران…

ادامه مطلب

لفظ معنی شد، در آن تنگ دهن مأوا نیافت

لفظ معنی شد، در آن تنگ دهن مأوا نیافت خرده گل آب شد، در غنچه او جا نیافت خودنمایی شیوه ما نیست در راه طلب…

ادامه مطلب

با لباس عنبرین امروز جولان کرده ای

با لباس عنبرین امروز جولان کرده ای سرو را در جامه قمری خرامان کرده ای از دل شب پرده بر رخسار روز افکنده ای شعله…

ادامه مطلب

لشکر خط ملک حسنت را به هم خواهد زدن

لشکر خط ملک حسنت را به هم خواهد زدن صفحه رخساره ات را خط قلم خواهد زدن می شود همچشم ابرو عاقبت پشت لبت سبزه…

ادامه مطلب

با عشق او ز هر دو جهانیم پاکباز

با عشق او ز هر دو جهانیم پاکباز ما از دو خانه همچو کمانیم پاکباز از خاک منت گل بی خار می کشیم با آن…

ادامه مطلب

لب میگون تو خمار کند تقوی را

لب میگون تو خمار کند تقوی را چشم بیمار تو آرد به زمین عیسی را سرو بسیار به رعنایی خود می نازد جلوه ای سر…

ادامه مطلب

با زلف کار نیست رخ یار دیده را

با زلف کار نیست رخ یار دیده را ره می گزد چو مار، به منزل رسیده را بی حسن نیست خلوت آیینه مشربان معشوق در…

ادامه مطلب

لاله ها چشم غزالان می نماید در نظر

لاله ها چشم غزالان می نماید در نظر خارها صفهای مژگان می نماید در نظر هر غباری کز زمین خیزد در این آب و هوا…

ادامه مطلب

با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جدا

با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جدا هر که از خود شد جدا، شد از غم عالم جدا نان جو خور، در…

ادامه مطلب

گوهر فروز دیده بیدار خویش باش

گوهر فروز دیده بیدار خویش باش برق فنای خرمن پندار خویش باش پا از گلیم مرتبه خود مکن دراز چون نقطه پاشکسته پرگار خویش باش…

ادامه مطلب

آیینه دار روی تو شرم و حیا بس است

آیینه دار روی تو شرم و حیا بس است پهلونشین سرو تو بند قبا بس است خود را مزن بر آتش خونهای بیگناه دست ترا…

ادامه مطلب

گوش شو هر جا سخن را ساز نتوانی نمود

گوش شو هر جا سخن را ساز نتوانی نمود مهر بر لب زن دلی گرباز نتوانی نمود بر میاور سر ز جیب خامشی چون شمع…

ادامه مطلب

این سطرهای آه که هر جا نوشته ایم

این سطرهای آه که هر جا نوشته ایم از روی آن دو زلف چلیپا نوشته ایم بر زخم جوی شیر نمکها فشانده است سطری که…

ادامه مطلب

گلشن حسن از بهار عشق خرم می شود

گلشن حسن از بهار عشق خرم می شود اشک بلبل رنگ چون گرداند شبنم می شود پیش پا دیدن بلا گردان سنگ تفرقه است ایمن…

ادامه مطلب

ای هر ورق گل زتو آیینه دیگر

ای هر ورق گل زتو آیینه دیگر هرغنچه زاسرارتوگنجینه دیگر بی باده گلرنگ ،بود در نظرمن هر ابرسیاهی شب آدینه دیگر از سینه من گرچه…

ادامه مطلب

گل بی خار درین غمکده کم سبز شود

گل بی خار درین غمکده کم سبز شود دست در گردن هم شادی و غم سبز شود حاصل ما دل پاره است، چنین می باشد…

ادامه مطلب

ای فلکها ز فروغ رخ زیبای تو خوش

ای فلکها ز فروغ رخ زیبای تو خوش عالم خاک هم از سایه بالای تو خوش چه بهشتی تو که چون کنج لب و گوشه…

ادامه مطلب

گشاد دل به سخنهای آشنا بسته است

گشاد دل به سخنهای آشنا بسته است نشاط گل به سبکدستی صبا بسته است تو گم نگشته ای از خویشتن، چه می دانی که شمع…

ادامه مطلب

ای زلف و خط و خال تو از هم کشنده تر

ای زلف و خط و خال تو از هم کشنده تر مژگان ز چشم و چشم زابرو زننده تر ابرویی از کمان قضا راست خانه…

ادامه مطلب

گریه ابری است که از دامن دل می خیزد

گریه ابری است که از دامن دل می خیزد آه گردی است که از رفتن دل می خیزد دم جان بخش به هر تیره درونی…

ادامه مطلب

ای دل گشاد کار خود از آن و این مجو

ای دل گشاد کار خود از آن و این مجو این قفل را کلید ز هر آستین مجو روی دل از خسیس نهادان طلب مکن…

ادامه مطلب

گردنکشی به سرو سرافراز می رسد

گردنکشی به سرو سرافراز می رسد آزاده را به عالمیان ناز می رسد هر چند بی صداست چو آیینه آب عمر از رفتنش به گوش…

ادامه مطلب

ای در آتش از هوایت نعل هر سیاره ای

ای در آتش از هوایت نعل هر سیاره ای از بیابان تمنای تو خضر آواره ای می تواند مهربان کرد آن دل بی رحم را…

ادامه مطلب

گرانی می کند بر تن چو سربی جوش می گردد

گرانی می کند بر تن چو سربی جوش می گردد سبو چون خالی از می گشت بار دوش می گردد زنور عاریت بگذر که شمع…

ادامه مطلب

ای ترا در سینه هر ذره پنهان رازها

ای ترا در سینه هر ذره پنهان رازها در میان مهر خاموشی گره آوازها در تلاش جستجویت سر به هم آورده اند مقطع انجام ها…

ادامه مطلب

گر کنی پنهان گهر را زیر دامان صدف

گر کنی پنهان گهر را زیر دامان صدف سر برون آرد ز شوخی از گریبان صدف نیست ممکن پاک گوهر برزمین ماند مدام زیب گوش…

ادامه مطلب

ای آن که دل به ابروی پیوسته بسته ای

ای آن که دل به ابروی پیوسته بسته ای غافل مشو که در ته طاق شکسته ای ای زلف یار اینقدر از ما کناره چیست؟…

ادامه مطلب

گر سر دنیا نداری تاجدار عالمی

گر سر دنیا نداری تاجدار عالمی گر به دل بیرونی از عالم سوار عالمی از پریشان خاطری در راه سیل افتاده ای گر کنی گردآوری…

ادامه مطلب

اهل دل اوست که در وسعت خلق افزاید

اهل دل اوست که در وسعت خلق افزاید کعبه آن است که در ناف بیابان باشد حیف خود می کشد آخر ز فلک ناله من…

ادامه مطلب

گر چه ما را نیست بر روی زمین ویرانه ای

گر چه ما را نیست بر روی زمین ویرانه ای خانه ها چون گنج در زیر زمین داریم ما از گریبان گل بی خار اگر…

ادامه مطلب

آه باشد به ز زلف عنبرین عشاق را

آه باشد به ز زلف عنبرین عشاق را اشک باشد بهتر از در ثمین عشاق را آب حیوان است خوی آتشین عشاق را آیه رحمت…

ادامه مطلب

گر چه پیریم تمنای جوانی داریم

گر چه پیریم تمنای جوانی داریم نوبهاری به ته برگ خزانی داریم ما اگر هیچ نداریم درین عبرتگاه لله الحمد که چشم نگرانی داریم مست…

ادامه مطلب

اندکی کوتاه کن زلف بلند خویشتن

اندکی کوتاه کن زلف بلند خویشتن تا مبادا ناگه افتی در کمند خویشتن گر چه این تعلیم بهر من ندارد صرفه ای تا شوی واقف…

ادامه مطلب

گر چنین خوبان صلای جام الفت می دهند

گر چنین خوبان صلای جام الفت می دهند بلبل محجوب ما را بال جرأت می دهند حیرتی دارم که کافر نعمتان درد و داغ چون…

ادامه مطلب

آن لاله عذاری که منم داغ و کبابش

آن لاله عذاری که منم داغ و کبابش از خون جگر سوختگان است شرابش بیهوشیش از کاوش دل باز ندارد چشمی که بود شوخ چو…

ادامه مطلب

گر به ظاهر بادپیماییم ما همچون حباب

گر به ظاهر بادپیماییم ما همچون حباب از هواداران دریاییم ما همچون حباب گر چه هیچ و پوچ می دانند ما را غافلان در حقیقت…

ادامه مطلب

آن کس که نشان داد برون از دو جهانش

آن کس که نشان داد برون از دو جهانش سرگشته تر از تیر هوایی است نشانش مادر چه شماریم، که سر پنجه خورشید در خون…

ادامه مطلب

گذشت از نظرم یار سرگران فریاد

گذشت از نظرم یار سرگران فریاد نظر نکرد به این چشم خونفشان فریاد به یک دهن چه فغان سر کنم، که سینه من تهی ز…

ادامه مطلب

آن راکه چشم مست تو بی اختیارکرد

آن راکه چشم مست تو بی اختیارکرد آسوده اش ز پرسش روز شمار کرد رحمی نکرد بر جگر آتشین ما مشاطه ای که لعل ترا…

ادامه مطلب

کی یاد زلفش از دل بی کینه می رود

کی یاد زلفش از دل بی کینه می رود از یاد طفل کی شب آدینه می رود دارد هنوز شرم حضور مرا نگاه پنهان ز…

ادامه مطلب

آن خانه برانداز که در خانه زین است

آن خانه برانداز که در خانه زین است معمار تمنای من خاک نشین است از شوخی حسن است که آن سرو خرامان بر روی زمین…

ادامه مطلب

کی ز تن کار دل خسته به آرام کشد؟

کی ز تن کار دل خسته به آرام کشد؟ مرغ وحشی چه نفس در قفس و دم کشد؟ سخت گستاخ شد از وصل دلم، می…

ادامه مطلب

حسنش از خط عالمی زیرو زبر دارد هنوز

حسنش از خط عالمی زیرو زبر دارد هنوز سینه چاکان چون قلم درهرگذر داردهنوز گرچه شددر ابرخط خورشید رخسارش نهان تیغها چون برق در زیرسپر…

ادامه مطلب

کی بخت خفته وا کند از کار ما گره؟

کی بخت خفته وا کند از کار ما گره؟ از رشته هیچ کس نگشاید به پا گره از ناخن هلال طرب وا نمی شود عهدی…

ادامه مطلب

حسن در خانه زین جلوه دیگر دارد

حسن در خانه زین جلوه دیگر دارد در نگین خانه، نگین جلوه دیگر دارد عالم آشوب بود شور قیامت، لیکن خنده های نمکین جلوه دیگر…

ادامه مطلب

کوثر بیداربختی دیده گریان ماست

کوثر بیداربختی دیده گریان ماست گرده صحرای محشر سینه سوزان ماست هر که دارد قطره اشکی، ز ما دارد نظر هر که دارد آه گرمی،…

ادامه مطلب

حسن آن روز که تشریف حیا می پوشید

حسن آن روز که تشریف حیا می پوشید عشق پیراهن یکرنگ وفا می پوشید بال پروانه اگر پاس ادب را می داشت شمع پیراهن فانوس…

ادامه مطلب

که یابد رهایی ز دام نگاهش ؟

که یابد رهایی ز دام نگاهش ؟ که یک حلقه اوست چشم سیاهش دل تنگ با جلوه اش چون برآید؟ گه گردون غباری است از…

ادامه مطلب

حرف درشت بردل بی کینه می خورد

حرف درشت بردل بی کینه می خورد گر سنگ گوهرست به آیینه می خورد از من علاج خصمی ایام یادگیر یک شیشه می سر شب…

ادامه مطلب