یارب آشفتگی زلف به دستارش ده

یارب آشفتگی زلف به دستارش ده چشم بیمار بگیر و دل بیمارش ده تا به ما خسته دلان بهتر ازین پردازد دلی از سنگ خدایا…

ادامه مطلب

دل سیه سازد در و دیوار، سودا کرده را

دل سیه سازد در و دیوار، سودا کرده را شهر زندان است روی دل به صحرا کرده را کوس رحلت نغمه داود می آید به…

ادامه مطلب

وقت خط کام از لب چون نوش می باید گرفت

وقت خط کام از لب چون نوش می باید گرفت درد این میخانه را سرجوش می باید گرفت می شود جان تازه از آمیزش سیمین…

ادامه مطلب

دل ز پیکان در تن من بیضه فولاد شد

دل ز پیکان در تن من بیضه فولاد شد این خراب آباد آخر آهنین بنیاد شد غیرت عاشق ز کار سخت گردد بیشتر بیستون سنگ…

ادامه مطلب

یک نفس فارغ ز وسواس تمنا نیستی

یک نفس فارغ ز وسواس تمنا نیستی از پریشان خاطری یک لحظه یک جا نیستی فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال و تو پیر گشتی…

ادامه مطلب

دل راه اشک گرم به مژگان تر گرفت

دل راه اشک گرم به مژگان تر گرفت افسوس کاین گره سر راه گهر گرفت چشمم سفید ناشده، آمد نسیم وصل پیش از شکوفه نخل…

ادامه مطلب

یک دل هزار زخم نمایان نداشته است

یک دل هزار زخم نمایان نداشته است یک گل زمین هزار خیابان نداشته است کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب ابر سفید این همه…

ادامه مطلب

دل دیوانه من دوست از دشمن نمی داند

دل دیوانه من دوست از دشمن نمی داند چو آتش شعله ور شد آب از روغن نمی داند غریبی و وطن یکسان بود دلهای حیران…

ادامه مطلب

یوسفستان گشت دنیا از نظر پوشیدنم

یوسفستان گشت دنیا از نظر پوشیدنم یک گل بی خار شد عالم زدامن چیدنم گرد دل می گشت بر گرد جهان گردیدنی کرد مستغنی ز…

ادامه مطلب

دل چون تهی از دردوغم یار توان کرد

دل چون تهی از دردوغم یار توان کرد این ظلم چسان بر دل افگار توان کرد هر دل که پرازخون شود از داغ عزیزان از…

ادامه مطلب

دل پریشان از پریشان گردی نظاره شد

دل پریشان از پریشان گردی نظاره شد از ورق گردانی آخر مصحفم سی پاره شد روزی سختی کشان از سنگ می آید برون کی غم…

ادامه مطلب

دل به مطلب اگر از راه تپیدن نرسد

دل به مطلب اگر از راه تپیدن نرسد گو مکن سعی که هرگز به دویدن نرسد بهترین پایه صاحب نظران حیرانی است دیده هرگز به…

ادامه مطلب

دل آگاه ز تن فکر رهایی دارد

دل آگاه ز تن فکر رهایی دارد از رفیقی که گران است جدایی دارد زاهد ساده دل ما چه قدر مرحوم است جنت امید ز…

ادامه مطلب

دل از گناه پاک چو دارالسلام کن

دل از گناه پاک چو دارالسلام کن خاک سیاه بر سر مینا و جام کن چون برق، ذوق باده بود پای در رکاب عیش مدام…

ادامه مطلب

دگر هر ذره خاکم هوای کشوری دارد

دگر هر ذره خاکم هوای کشوری دارد سر آسوده مغزم با پریشانی سری دارد چسان مژگان آسایش به مژگان آشنا سازم؟ به قصد خون من…

ادامه مطلب

دستگاه شور من از دامن هامون فزود

دستگاه شور من از دامن هامون فزود چشم آهو پرده ها بر وحشت مجنون فزود می نماید گوهر شب تاب در شب خویش را از…

ادامه مطلب

دست چون عیسی زدنیا پاک می باید فشاند

دست چون عیسی زدنیا پاک می باید فشاند گرد ره در دامن افلاک می باید فشاند اتصال بحر بر بی دست و پایان مشکل است…

ادامه مطلب

درین حدیقه پر میوه تا جگر نخوری

درین حدیقه پر میوه تا جگر نخوری ز نخل زندگی خویشتن ثمر نخوری ترا به چشمه حیوان گذار خواهد بود جگر ز رفتن این عمر…

ادامه مطلب

درریاض آفرینش صد دل بی برگ را

درریاض آفرینش صد دل بی برگ را با تهیدستی رعایت چون صنوبر می کنم بر دل من کلفتی از درد وداغ عشق نیست بستر و…

ادامه مطلب

درآن محفل که از می برفروزد روی گلفامش

درآن محفل که از می برفروزد روی گلفامش می لعلی تراود چون لب جام ازلب بامش شراب صرف در پیمانه اش ممزوج می گردد فتاده…

ادامه مطلب

در نمود نقشها بی اختیار افتاده ام

در نمود نقشها بی اختیار افتاده ام مهره مومم به دست روزگار افتاده ام ز انقلاب چرخ می لرزم به آب روی خویش جام لبریزم…

ادامه مطلب

در محبت راز سر پوشیده نتوان یافتن

در محبت راز سر پوشیده نتوان یافتن در قیامت نامه پیچیده نتوان یافتن مور را ملک سلیمان درنمی آید به چشم در قیامت دیده نادیده…

ادامه مطلب

در گذر از گفتگو تا ساغر هوشت دهند

در گذر از گفتگو تا ساغر هوشت دهند جنت در بسته از لبهای خاموشت دهند سرمپیچ از گوشمال آن دو زلف عنبرین تا لبی خندانتر…

ادامه مطلب

در قلزم می همچو حباب است دل ما

در قلزم می همچو حباب است دل ما از خانه به دوشان شراب است دل ما موقوف نسیمی است ز هم ریختن ما چون برگ…

ادامه مطلب

در عالم بالاست تماشایی اگر هست

در عالم بالاست تماشایی اگر هست بیرون ز مکان است و زمان جایی اگر هست چیزی که بجا مانده همین ترک تمناست در خاطر عشاق…

ادامه مطلب

در سیر و دور می گذرد ماه و سال ما

در سیر و دور می گذرد ماه و سال ما چون گردباد ریشه ندارد نهال ما ذاتی است روشنایی ما همچو آفتاب نقصی نمی رسد…

ادامه مطلب

در زیر تیغ یار که سرها در او گم است

در زیر تیغ یار که سرها در او گم است داریم حیرتی که نظرها در او گم است زین آب زیر کاه، که چرخ است…

ادامه مطلب

در دل هرکس که ذوق جستجو پیدا شود

در دل هرکس که ذوق جستجو پیدا شود قطره اش در عین گوهر واصل دریا شود پرده بیگانگی باشد به قدر آشنا وقت آن کس…

ادامه مطلب

در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند

در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند از ثابت وسیارنیابی نظری چند از خانه زنبور حوادث نخوری شهد تا در رگ جانت ندود نیشتری…

ادامه مطلب

در جوش لاله و گل، دیوانه را عروسی است

در جوش لاله و گل، دیوانه را عروسی است چون تابه گرم گردد، این دانه را عروسی است از سینه های گرم است هنگامه جهان…

ادامه مطلب

در پیری ارتکاب می ناب می کنی

در پیری ارتکاب می ناب می کنی این صبح را تصور مهتاب می کنی مویت سفید گشت و همان از شراب تلخ در شیر زندگانی…

ادامه مطلب

در بهاران دل دیوانه نگیرد آرام

در بهاران دل دیوانه نگیرد آرام تا به چون گرم شود دانه نگیرد آرام مرکز از دایره غافل نتواند گردید شمع استاده که پروانه نگیرد…

ادامه مطلب

دخل و تحسین بجا باعث احیای من است

دخل و تحسین بجا باعث احیای من است هر که را درد سخن هست مسیحای من است گر چه صد پایه ز نقش قدم افتاده…

ادامه مطلب

دامن دولت دنیا نتوان سخت گرفت

دامن دولت دنیا نتوان سخت گرفت سایه بال هما را به قفس نتوان کرد اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است زندگانی به…

ادامه مطلب

داغ من ممنون شکرخند پنهان تو نیست

داغ من ممنون شکرخند پنهان تو نیست زیر بار منت گرد نمکدان تو نیست دست گستاخ نسیم از گلستانت کوته است هرزه خندی شیوه چاک…

ادامه مطلب

دارند اگر سر رشته ای در کف به ظاهر چنگ ها

دارند اگر سر رشته ای در کف به ظاهر چنگ ها در پنجه مطرب بود سر رشته آهنگ ها از من مدان چون باغ اگر…

ادامه مطلب

خیال تیغ سیرابش مرا جان تازه می دارد

خیال تیغ سیرابش مرا جان تازه می دارد زمین تشنه را امید باران تازه می دارد چه باشد قسمت ما نامرادان از وطن یارب چو…

ادامه مطلب

خون دل است باده گلفام عاشقان

خون دل است باده گلفام عاشقان چون لاله داغدار بود کام عاشقان گلبانگ عاشقان ز ثریا گذشته است گردون چگونه حلقه کند نام عاشقان؟ موجی…

ادامه مطلب

خوشا قزوین و باغ شاه و گلگشت خیابانش

خوشا قزوین و باغ شاه و گلگشت خیابانش که از آیینه پیشانی صبح است میدانش گلش بار نسیم صبحگاهی برنمی تابد نفس دزدیده عیسی می…

ادامه مطلب

خوش وقت قطره ای که زدریا سفر نکرد

خوش وقت قطره ای که زدریا سفر نکرد آواره خویش را به هوای گهر نکرد موجی ازین محیط سیه کاسه برنخاست کز جلوه فریب مرا…

ادامه مطلب

خوش آن کسان که به منت نظر جلا ندهند

خوش آن کسان که به منت نظر جلا ندهند غبار دیده خودرا به توتیا ندهند عطا ومنع جهان را ز هم جدایی نیست به هر…

ادامه مطلب

خواب وقت فیض در محراب می گیرد مرا

خواب وقت فیض در محراب می گیرد مرا چون سگان در صبح دام خواب می گیرد مرا در مسبب گر چه از اسباب رو آورده…

ادامه مطلب

خنده بر حال گرانباران دنیا می زنم

خنده بر حال گرانباران دنیا می زنم از سبکباری چو کف بر قلب دریا می زنم بادبان کشتی من شهپر پروانه است سینه بر دریای…

ادامه مطلب

خلوت ز گفتگوی دو تن انجمن شود

خلوت ز گفتگوی دو تن انجمن شود از خامشی هزار زبان یک سخن شود در دیده ای که سرمه وحدت کشید عشق داغ پلنگ، چشم…

ادامه مطلب

خط نمی سازد طراوت زان سمن رخسار کم

خط نمی سازد طراوت زان سمن رخسار کم آبروی گل نمی گردد ز قرب خارکم شمع را از پرده شب گشت رعنایی فزون نخوت جانان…

ادامه مطلب

خط شبرنگ را خوشتر ز زلف و خال می دانم

خط شبرنگ را خوشتر ز زلف و خال می دانم من این تقویم پارین را به از امسال می دانم تو کز کیفیت حسن چمن…

ادامه مطلب

خط را به دور عارض او شان دیگرست

خط را به دور عارض او شان دیگرست هر مور ازین سپاه سلیمان دیگرست از نوشخند گل دل من وا نمی شود صبح امید من…

ادامه مطلب

خط به گرد رخ آن سیم ذقن آمده است

خط به گرد رخ آن سیم ذقن آمده است مور در دست سلیمان به سخن آمده است در هوای لب یاقوت فروغ تو، سهیل اشک…

ادامه مطلب

خشک شد کشت امیدم ابر احسانی کجاست؟

خشک شد کشت امیدم ابر احسانی کجاست؟ آب را گر پا به گل رفته است بارانی کجاست؟ چند لرزد شمع من بر خود ز بیداد…

ادامه مطلب

زدل کاری که آید از لب خندان نمی آید

زدل کاری که آید از لب خندان نمی آید گشاد تیر از سوفار چون پیکان نمی آید ندارد اختیاری چشم من در محو گردیدن نظر…

ادامه مطلب