نیست ممکن هر که تنها شد حضورش کم شود

نیست ممکن هر که تنها شد حضورش کم شود گوشه عزلت بهشتی نیست حورش کم شود رتبه آزادگی بالاترست از بندگی هر که فهمیده است،…

ادامه مطلب

چراغ عشق نمی گردد از لحد خاموش

چراغ عشق نمی گردد از لحد خاموش کی آتش جگر سنگ می شود خاموش؟ ز پند ناصح بی مغز ،عشق آسوده است که بحر را…

ادامه مطلب

نیست غم نان و آب، گوشه نشین را

نیست غم نان و آب، گوشه نشین را در رحم آماده است رزق، جنین را پستی دیوار را زوال نباشد سیل نسازد خراب خانه زین…

ادامه مطلب

چاره دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد

چاره دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد خضر این ویرانه را تعمیر نتوانست کرد در کنار خاک عمر ما به خون خوردن گذشت مادر بیمهر…

ادامه مطلب

نیست چون صبح ترا جز نفس معدودی

نیست چون صبح ترا جز نفس معدودی چه کنی چون دل شب تیره اش از هر دودی؟ نیست سرمایه عمر تو به جز یک دو…

ادامه مطلب

جواب نامه ما را صبا نمی آرد

جواب نامه ما را صبا نمی آرد به چشم، کاغذی از توتیا نمی آرد زمانه ای است که باد بهار با آن لطف به سبزه…

ادامه مطلب

نیست بی می باغ رانوری می روشن بیار

نیست بی می باغ رانوری می روشن بیار تیره می سوزد چراغ لاله ها روغن بیار صندلی شد آبها وتوبه درد سر نبرد وقت امدادست…

ادامه مطلب

جمعی که هوش خود به می ناب داده اند

جمعی که هوش خود به می ناب داده اند خرمن به برق وخانه به سیلاب داده اند در رابه روی دولت بیدار بسته اند آن…

ادامه مطلب

نیست از عزلت غباری بر دل دیوانه ام

نیست از عزلت غباری بر دل دیوانه ام دربهاران از زمین سر بر نیارد دانه ام بس که شد از گرد کلفت دلگران غمخانه ام…

ادامه مطلب

جلوه هر جا یار با پای نگارین کرده است

جلوه هر جا یار با پای نگارین کرده است نقش پایش خاک را دامان گلچین کرده است رشته سبحه است هر تاری ز زلف کافرش…

ادامه مطلب

نور معنی در جبین تاک می بینیم ما

نور معنی در جبین تاک می بینیم ما در قدح افشرده ادراک می بینیم ما کوری آلوده دامانان وسواس صلاح دختر رز را به چشم…

ادامه مطلب

جزرخش کز وی زمین و آسمان پر گل شود

جزرخش کز وی زمین و آسمان پر گل شود کس ندارد یاد کز یک گل جهان پر گل شود خارخار سیر جنت از دلش بیرون…

ادامه مطلب

نهال شمع ز سبزی ازان برومندست

نهال شمع ز سبزی ازان برومندست که دایم از پر پروانه برگ پیوندست شده است مرکز پرگار آهوان مجنون اسیر عشق به هر جا رود…

ادامه مطلب

جذبه ای کو که مرا جانب دلدار کشد؟

جذبه ای کو که مرا جانب دلدار کشد؟ دامن جان مرا زین ته دیوار کشد نظر پاک به خاک است برابر امروز ورنه آیینه چرا…

ادامه مطلب

نه می به جام و نه گل در کنار می خواهم

نه می به جام و نه گل در کنار می خواهم تبسمی ز لب لعل یار می خواهم نیم ز رفتن گلهای بوستان غمگین زمان…

ادامه مطلب

جان ما تاب زهر زلف پریشان نخورد

جان ما تاب زهر زلف پریشان نخورد دل ما آب ز هر چاه زنخدان نخورد می این بزم به خوناب جگر آغشته است طفل بی…

ادامه مطلب

نه خط ز خال لب یار سر برآورده است

نه خط ز خال لب یار سر برآورده است که در هوای شکر، مور پر برآورده است میان شبنم و گل، پرده حجاب شده است…

ادامه مطلب

جان چرا عاشق ازان گل پیرهن دارد دریغ؟

جان چرا عاشق ازان گل پیرهن دارد دریغ؟ کس چرا آب روان را از چمن دارد دریغ قطره باران گهر می گردد از گوش صدف…

ادامه مطلب

نه بهر آب از سوز دل بیتاب می گردم

نه بهر آب از سوز دل بیتاب می گردم که چون تبخال من از تشنگی سیراب می گردم سفیدی کرد چشمم را کف دریای نومیدی…

ادامه مطلب

جام می غم ز دل تنگ نیارد بیرون

جام می غم ز دل تنگ نیارد بیرون صیقل این آینه از زنگ نیارد بیرون پیش ما سوختگان خام بود سوخته ای که شرار از…

ادامه مطلب

نمی گردد به خاموشی نهان درد

نمی گردد به خاموشی نهان درد ز رنگ چهره دارد ترجمان درد اگر دل ز آهن وفولاد باشد کند چون موم نرمش در زمان درد…

ادامه مطلب

تیغ بر خورشید خواباند خم ابروی دوست

تیغ بر خورشید خواباند خم ابروی دوست در کمند آرد صبا را زلف عنبر بوی دوست بس که با تردامنان زانو به زانو می کشید…

ادامه مطلب

نمی آید ز دل با جلوه مستانه خودداری

نمی آید ز دل با جلوه مستانه خودداری کند با ترکتاز سیل چون ویرانه خودداری؟ ز خط سبز افزون می شود بی تابی عاشق کجا…

ادامه مطلب

تو سعی کن که دلت ساده از رقم گردد

تو سعی کن که دلت ساده از رقم گردد که دل چو پاک شد از نقش، جام جم گردد قضا چو تیغ برآرد گشاده ابرو…

ادامه مطلب

نم به دل نگذاشت خونم خنجر قصاب را

نم به دل نگذاشت خونم خنجر قصاب را جذبه من می کشد از صلب آهن آب را ابر چشم من چنین گر گوهر افشانی کند…

ادامه مطلب

تندخویی با خلایق، مهر را کین کردن است

تندخویی با خلایق، مهر را کین کردن است آفرین را در دهان خلق نفرین کردن است شادی ما غافلان در زیر چرخ سنگدل خنده کبک…

ادامه مطلب

نکند باده شب، سوختگان را سیراب

نکند باده شب، سوختگان را سیراب تشنه در خواب شود تشنه تر از خوردن آب پیش از آن دم که کند خون شفق را شب…

ادامه مطلب

تن بر دل خوش مشرب ما خانه تنگی است

تن بر دل خوش مشرب ما خانه تنگی است بر گوهر شهوار، صدف کام نهنگی است در چشم تو گر خوش بود این سقف زراندود…

ادامه مطلب

نقد روشن گهران در گره غم باشد

نقد روشن گهران در گره غم باشد سور این طایفه در حلقه ماتم باشد تلخی عیش بود لازم ارباب صفا کعبه را آب ز شورابه…

ادامه مطلب

تشنه خون کرد مستی چشم فتان ترا

تشنه خون کرد مستی چشم فتان ترا خواب سنگین شد فسانی تیغ مژگان ترا این لطافت نیست هرگز میوه فردوس را می توان خوردن به…

ادامه مطلب

نغمه ها گر چه مخالف بود، آواز یکی است

نغمه ها گر چه مخالف بود، آواز یکی است پرده هر چند که بسیار شود، ساز یکی است کثرت موج ترا در غلط انداخته است…

ادامه مطلب

ترک چشم مخمورش مست ناتوانیهاست

ترک چشم مخمورش مست ناتوانیهاست فتنه با نگاه او گرم همعنانیهاست ای هلاک خوبت من این همه تغافل چیست ای خراب چشمت من این چه…

ادامه مطلب

نظر بپوش ز خود تا نظر توانی یافت

نظر بپوش ز خود تا نظر توانی یافت بشوی دست ز جان تا گهر توانی یافت ترا که چشم ز نور ستاره خیره شود ز…

ادامه مطلب

ترا چه غم که شب ما دراز می گذرد؟

ترا چه غم که شب ما دراز می گذرد؟ که روزگار تو در خواب ناز می گذرد غرض ز سنگدلی داغ کردن شهداست به لاله…

ادامه مطلب

نشاط لازم نقص عقول می باشد

نشاط لازم نقص عقول می باشد به قدر هوش وخرد دل ملول می باشد ز زلف چون به خط افتادکارخوشدل باش که این برات قریب…

ادامه مطلب

تامنزل من بادیه بیخبری بود

تامنزل من بادیه بیخبری بود هر موج سرابم به نظر بال پری بود چون سرو درین باغ ز آزادگی خویش باری که به دل بودمرابی…

ادامه مطلب

نریزد اگر آب لطف از جمالش

نریزد اگر آب لطف از جمالش بسوزد دو عالم ز برق جلالش مه نو به ناخن زمین می خراشد ز شرم دوابروی همچون هلالش کشیده…

ادامه مطلب

تا نظر از گل رخسار تو برداشته ام

تا نظر از گل رخسار تو برداشته ام مژه دستی است که در پیش نظر داشته ام بس که رخسار تو در مد نظر داشته…

ادامه مطلب

ندارد حاجت مشاطه روی گلعذار ما

ندارد حاجت مشاطه روی گلعذار ما پر طاوس مستغنی است از نقش و نگار ما زمین از سایه ما گر شود نیلی، عجب نبود که…

ادامه مطلب

تا کی ز دود غلیان دل را تباه سازی؟

تا کی ز دود غلیان دل را تباه سازی؟ این خانه خدا را تا کی سیاه سازی؟ تا کی برای دودی آتش پرست باشی؟ تا…

ادامه مطلب

نتوان به دستگیری اخوان ز راه یافت

نتوان به دستگیری اخوان ز راه یافت یوسف به ریسمان برادر به چاه رفت من بودم و دلی که مرا غمگسار بود آن نیز رفته…

ادامه مطلب

تا عرق از چهره جانان تراویدن گرفت

تا عرق از چهره جانان تراویدن گرفت اشک گرم از دیده خورشید غلطیدن گرفت گریه در دنبال دارد شادی بی عاقبت برق تا گردید خندان،…

ادامه مطلب

نباشد چون تن آسانان ز خورد و خواب عیش ما

نباشد چون تن آسانان ز خورد و خواب عیش ما ز اشک و آه می گردد به آب و تاب عیش ما سر ما گرم…

ادامه مطلب

تا ز می قانع به خوناب جگر گردیده ام

تا ز می قانع به خوناب جگر گردیده ام سرخ رو از باده بی درد سر گردیده ام تا مگر داغی به دست آرم درین…

ادامه مطلب

ناله آتش عنانم رخنه در گردون کند

ناله آتش عنانم رخنه در گردون کند گریه پا در رکابم شهر را هامون کند دامن فکر بلند آسان نمی آید به دست سرو می…

ادامه مطلب

تا دل از یاد تو می در ساغر اندیشه داشت

تا دل از یاد تو می در ساغر اندیشه داشت هر حبابی را که می دیدم پری در شیشه داشت چون نگردد صولت عشق از…

ادامه مطلب

میوه و تخم و گل عالم امکان پوچ است

میوه و تخم و گل عالم امکان پوچ است سر به سر دانه این مزرع ویران پوچ است هر سری کز می گلرنگ نباشد لبریز…

ادامه مطلب

تا چون درویشان توان با گاه گاهی ساختن

تا چون درویشان توان با گاه گاهی ساختن از سبک مغزی است با زرین کلاهی ساختن خاک در چشمش، اگر گردد به ظاهر گوشه گیر…

ادامه مطلب

می می کند خیال تنک ظرف آب را

می می کند خیال تنک ظرف آب را ویرانه سیل می شمرد ماهتاب را دل می تپد به خون ز تمنای خویشتن بر سیخ می…

ادامه مطلب

تا جنون انجمن افروز دل خونین است

تا جنون انجمن افروز دل خونین است دیده شیر مرا شمع سر بالین است خون خور و مهر به لب زن که درین عبرتگاه نفس…

ادامه مطلب