جویبار شیشه با دریای خم پیوسته است

جویبار شیشه با دریای خم پیوسته است کشتی می را چرا ساقی به خشکی بسته است؟ مشکل است از روی آتشناک دل برداشتن ورنه آتش…

ادامه مطلب

نیست چون بال و پری تا گرد سر گردم ترا

نیست چون بال و پری تا گرد سر گردم ترا از ته دل گرد سر در هر نظر گردم ترا می کند بی دست و…

ادامه مطلب

جهان فروز چنان گشت باده گلرنگ

جهان فروز چنان گشت باده گلرنگ که از شمار شرر می دهد خبر دل سنگ چکیده جگر شعله است نغمه عود کمند عشرت رم کرده…

ادامه مطلب

نیست بر سبزان گلشن، دیده پر خون ما

نیست بر سبزان گلشن، دیده پر خون ما تیغ خونخوار تو باشد سبز ته گلگون ما دور گردی می کند نزدیک، راه دور را ناز…

ادامه مطلب

جمعی که دل به طره طرار بسته اند

جمعی که دل به طره طرار بسته اند اول کمر به رشته زنار بسته اند در بحر تلخ آب گهر نوش می کنند جمعی که…

ادامه مطلب

نیست از زخم زبان غم عاشق بی باک را

نیست از زخم زبان غم عاشق بی باک را سیل می روبد ز راه خود خس و خاشاک را پیش خورشید قیامت ابر نتواند گرفت…

ادامه مطلب

جلوه مستانه آن سرو قامت را ببین

جلوه مستانه آن سرو قامت را ببین چشم بگشا موجه دریای رحمت را ببین سر به جای ذره می رقصد درین نخجیرگاه تیغ بازی های…

ادامه مطلب

نور شمع طور کی گردد زهر محفل بلند؟

نور شمع طور کی گردد زهر محفل بلند؟ کی شود این شعله جانسوز از هر دل بلند؟ دوری راه طلب از همت کوتاه ماست چون…

ادامه مطلب

جز آن لبهای میگون دل راچاره دیگر

جز آن لبهای میگون دل راچاره دیگر نمی چسبد کباب من به آتشپاره دیگر به تسلیم از محیط بیکران جان می توان بردن بجز بیچارگی…

ادامه مطلب

نه همین سرگشته ما را دور گردون کرده است

نه همین سرگشته ما را دور گردون کرده است خضر را خون در جگر این نعل وارون کرده است مهره مومی است در سر پنجه…

ادامه مطلب

جذبه شوق اگر از جانب کنعان نرسد

جذبه شوق اگر از جانب کنعان نرسد بوی پیراهن یوسف به گریبان نرسد کعبه در دامن شبگیر بلند افتاده است سیل پر زور محال است…

ادامه مطلب

نه گل نه لاله درین خارزار می ماند

نه گل نه لاله درین خارزار می ماند دویدنی به نسیم بهار می ماند مآل خنده بودگریه پشیمانی گلاب تلخ ز گل یادگار می ماند…

ادامه مطلب

جان و دل را رایگان آن دشمن جان برنداشت

جان و دل را رایگان آن دشمن جان برنداشت دین و ایمان را به هیچ آن نامسلمان برنداشت در رسایی حلقه های زلف کوتاهی نداشت…

ادامه مطلب

نه خط است این که دمید از لب جان پرور تو

نه خط است این که دمید از لب جان پرور تو که به دل بردن ما بست کمر شکر تو دل دو نیم است ز…

ادامه مطلب

جان بی مغزان به خاک تیره واصل می شود

جان بی مغزان به خاک تیره واصل می شود کاروان کف بیابان مرگ ساحل می شود می شودتن، روح تن پرور به اندک فرصتی قطره…

ادامه مطلب

نه امروزست گرم از داغ سودای تو نان من

نه امروزست گرم از داغ سودای تو نان من نمک پرورده عشق است مغز استخوان من زمین تنگ میدان نیست جای گرم جولانان وگرنه توسن…

ادامه مطلب

جام در دور به اندازه مخمور بیار

جام در دور به اندازه مخمور بیار پیش آشفته دماغان سرپرشور بیار نشد از مرهم کافور خنک سینه ما کف خاکستری از انجمن طور بیار…

ادامه مطلب

نمی دانند اهل غفلت انجام شراب آخر

نمی دانند اهل غفلت انجام شراب آخر به آتش می رود این غفلان از راه آب آخر هواجویی که کشتی در محیط باده اندازد سرخود…

ادامه مطلب

تووآوازه خوبی و من و زاری دل

تووآوازه خوبی و من و زاری دل تو و بیماری چشم و من و بیماری دل شکن بی سرو پا حلقه بیرون درست درسواد سرزلف…

ادامه مطلب

نمی آییم چون یوسف به چشم هر خریداری

نمی آییم چون یوسف به چشم هر خریداری بحمدالله متاع ما ندارد روی بازاری متاع آشنایی روی گردان گشته از دلها همین از آشنارویان بجا…

ادامه مطلب

تو که بی پرده رخ خود ننمایی در خواب

تو که بی پرده رخ خود ننمایی در خواب چه خیال است به آغوش من آیی در خواب؟ شمع بالین خود از دیده بیدار کنی…

ادامه مطلب

نگه دار از لب پیمانه آن لبهای میگون را

نگه دار از لب پیمانه آن لبهای میگون را که با خون شسته است ای خونی شرم و حیا خون را؟ مشو غافل ز مکر…

ادامه مطلب

تن را اگر گذاری در عشق ما چه باشد

تن را اگر گذاری در عشق ما چه باشد گراستخوان نگیری باز از هما چه باشد عشق است مصر اعظم عقل است روستایش زین بیش…

ادامه مطلب

نقطه خال لبت خط بر سویدا می کشد

نقطه خال لبت خط بر سویدا می کشد در گوشت حلقه در گوش ثریا می کشد حسن را در عشق می جوید دل بینای ما…

ادامه مطلب

تمتع با کمال قرب از آن رعنا نمی بینم

تمتع با کمال قرب از آن رعنا نمی بینم که زیر پا نبیند یار و من بالا نمی بینم مگر از دور گرد محمل لیلی…

ادامه مطلب

نقاب چهره چو آن زلف مشکفام کند

نقاب چهره چو آن زلف مشکفام کند صباح آینه را تیره تر ز شام کند مرا ز دام رهاکن که آن شکسته پرم که کار…

ادامه مطلب

تشنگان حال جگر سوختگان می دانند

تشنگان حال جگر سوختگان می دانند خبر از تشنه ما ریگ بیابان دارد شورش عشق و جنون را ز دل صائب پرس روی دریا خبر…

ادامه مطلب

نعمت الوان دنیا مایه دردسرست

نعمت الوان دنیا مایه دردسرست خون فاسد در بدن آهن ربای نشترست شکرستان با وجود حرص باشد شوره زار با قناعت چشم تنگ مور، تنگ…

ادامه مطلب

ترجیح می دهد به پدر اوستاد را

ترجیح می دهد به پدر اوستاد را هر کس شناخته است بیاض و سواد را با نیک و بد چو شیر و شکر جوش می…

ادامه مطلب

نظاره خط توام از خال برآورد

نظاره خط توام از خال برآورد تفصیل مرا از غم اجمال برآورد شوری که کند زیر و زبر هر دو جهان را مژگان تو بازیچه…

ادامه مطلب

ترا چون صبح خندان آفریدند

ترا چون صبح خندان آفریدند مرا چون ابر گریان آفریدند من آن روز از سلامت دست شستم که آن چاه زنخدان آفریدند بلاهای سیه را…

ادامه مطلب

نشاط زنده دلان پایدار می باشد

نشاط زنده دلان پایدار می باشد درین پیاله می بی خمار می باشد در آفتاب جهانتاب محوگردیدن نصیب شبنم شب زنده دار می باشد دل…

ادامه مطلب

تازه دارد دل من خار و خس مژگان را

تازه دارد دل من خار و خس مژگان را این سفالی است که سیراب کند ریحان را پاس دل دار که تا دانه نگردد سرسبز…

ادامه مطلب

نرگس از دور به آن چشم نگاهی دارد

نرگس از دور به آن چشم نگاهی دارد وقت گل خوش که عجب طرف کلاهی دارد سر سودازدگان را سبک از جای مگیر کاین کدو…

ادامه مطلب

تا نسازد پای خود از سر طلبکارگهر

تا نسازد پای خود از سر طلبکارگهر همچو غواصان نمی گردد گرانبار گهر هر که راچون رشته دور چرخ پیچ وتاب داد سربه آسانی برآرد…

ادامه مطلب

نداد عشق گریبان به دست کس ما را

نداد عشق گریبان به دست کس ما را گرفت این می پر زور، چون عسس ما را اگر چه سگ به مرس می کشند صیادان…

ادامه مطلب

تا کی درین جهان مکرر به سر کنید

تا کی درین جهان مکرر به سر کنید خود را به یک پیاله جهان دگر کنید چون تاک سر ز کوچه مستی برآورید تا دست…

ادامه مطلب

نتوان به خواب کرد مسخر خیال را

نتوان به خواب کرد مسخر خیال را جز پیچ و تاب نیست کمند این غزال را در عالم خیال، بهارست چار فصل بلبل به چتر…

ادامه مطلب

تا شد از نیسان رهین منت احسان صدف

تا شد از نیسان رهین منت احسان صدف شد ز خجلت زیر دامن بحر را پنهان صدف از قناعت گرد اگر می کرد آب روی…

ادامه مطلب

نامه از قاصد دل مغرور ما نگرفته است

نامه از قاصد دل مغرور ما نگرفته است غیرت ما بوی یوسف از صبا نگرفته است سرکشی از ترکتاز عشق بر ما تهمت است گرد…

ادامه مطلب

تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام ها

تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام ها چون رم آهو بیابانی شدند آرام ها دلبری را زلف او در دور خط از…

ادامه مطلب

نافه چین را گریبان پاره سازد موی تو

نافه چین را گریبان پاره سازد موی تو بوی پیراهن گره بندد به دامن بوی تو گر چه از رخسار گلگون نوبهار عالمی می زند…

ادامه مطلب

تا در خم این کارگه شیشه گرانیم

تا در خم این کارگه شیشه گرانیم چون طفل در آیینه به حیرت نگرانیم از رهگذر گوش، صدف کان گهر شد ما هرزه در ایان…

ادامه مطلب

میگون لبی که مست و خرابم

میگون لبی که مست و خرابم سرچشمه ای که سیر ز آبم کند کجاست؟ دریادلی که از قدح بی شمار می فارغ ز فکر روز…

ادامه مطلب

تا چهره تو از می گلرنگ آل شد

تا چهره تو از می گلرنگ آل شد شبنم به روی گل عرق انفعال شد در هر نظاره یک سروگردن شود بلند هر کس که…

ادامه مطلب

می می چکد از چشمش جانانه چنین باید

می می چکد از چشمش جانانه چنین باید از گردش خودمست است پیمانه چنین باید افسوس نمی داند انصاف نمی فهمد از رحم دل جانان…

ادامه مطلب

تا تو رفتی عالم روشن به چشمم تار شد

تا تو رفتی عالم روشن به چشمم تار شد باده بی غش به جامم شربت بیمار شد از دهان باز بودم حلقه بیرون در تا…

ادامه مطلب

می کند تن هم دل بی تاب را گردآوری

می کند تن هم دل بی تاب را گردآوری مشت خاکی گر کند سیلاب را گردآوری عشق هم در پرده ناموس می ماند نهان از…

ادامه مطلب

تا به کی در خواب سنگین روزگارم بگذرد

تا به کی در خواب سنگین روزگارم بگذرد زندگی در سنگ خارا چون شرارم بگذرد چند اوقات گرامی همچو طفل نوسواد در ورق گردانی لیل…

ادامه مطلب

می کشد در خاک و خون مژگان دلجویی مرا

می کشد در خاک و خون مژگان دلجویی مرا تیغ زهرآلود باشد چین ابرویی مرا هر سخنسازی سخن نتواند از من واکشید بر سر حرف…

ادامه مطلب