چه شد که یار خط آورد با صفاست هنوز

چه شد که یار خط آورد با صفاست هنوز فروغ صبح بنا گوش دلگشاست هنوز اگر چه خط رقم عزل خواند درگوشش درازدستی مژگان او…

ادامه مطلب

هرطرف صد راه پیما هست سر گردان خضر

هرطرف صد راه پیما هست سر گردان خضر تاکه راافتد درین وادی به کف دامان خضر بی رفیقان موافق آب خوردن سهل نیست می دهد…

ادامه مطلب

چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را

چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را کنم شیرازه اوراق دل، موی میانش را کیم من تا وصال گل به گرد خاطرم گردد؟…

ادامه مطلب

هر نخل مصیبت علم راهنمایی است

هر نخل مصیبت علم راهنمایی است هر نوحه ازین قافله آواز درایی است دست تو اگر نیست نگارین ز علایق این عقده هستی گره بند…

ادامه مطلب

چه بر این آتش هستی چو دخان می لرزی؟

چه بر این آتش هستی چو دخان می لرزی؟ چون شرر بر سر این خرده جان می لرزی؟ دانه قابل نه مزرع سبز فلکی نیستی…

ادامه مطلب

هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد

هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد سنگلاخ دهر را بر خویشتن هموار کرد خیره چشمان را اگر محجوب سازد دور نیست روی…

ادامه مطلب

چندین کتاب در گرو باده کرده ایم

چندین کتاب در گرو باده کرده ایم تا از غبار، صفحه دل ساده کرده ایم امروز نیست دست سبو زیر بار ما دایم مدد به…

ادامه مطلب

هر که در گلشن چو شبنم چشم عبرت باز کرد

هر که در گلشن چو شبنم چشم عبرت باز کرد بی توقف از جهان رنگ و بو پرواز کرد داشت بیدردی به زندان تن آسانی…

ادامه مطلب

چند دستم شانه زلف پریشانی بود؟

چند دستم شانه زلف پریشانی بود؟ آرزو در سینه من چند زندانی بود؟ می شود ز اشک ندامت دانه امید سبز سرخ رویی لاله باغ…

ادامه مطلب

هر که چون جوهر ز تیغ یار سر پیچیده است

هر که چون جوهر ز تیغ یار سر پیچیده است تاروپود عمر را بر یکدگر پیچیده است از نفس چون چشم می گردد دهان سرمه…

ادامه مطلب

چند چون خامان نظر بر ماهتاب انداختن؟

چند چون خامان نظر بر ماهتاب انداختن؟ تا کی این مشت نمک در چشم خواب انداختن؟ گر چه از من خامتر صیدی ندارد کوی عشق…

ادامه مطلب

هر که ایام خط از سیمبران غافل شد

هر که ایام خط از سیمبران غافل شد از شب قدر به ماه رمضان غافل شد بیخودی می کند اوضاع جهان را هموار وای بر…

ادامه مطلب

چند از بهار عشق قناعت به خس کنی؟

چند از بهار عشق قناعت به خس کنی؟ در آشیانه عیش به یاد قفس کنی از خون لعل، تیشه مردان بهار کرد زین کوهسار چند…

ادامه مطلب

هر که از حمد تو خاموش نگردد دم ازوست

هر که از حمد تو خاموش نگردد دم ازوست هر که در حلقه ذکر تو بود خاتم ازوست خط پیمانه محیط است به اسرار جهان…

ادامه مطلب

چگونه درد خود از مردمان نهان دارم

چگونه درد خود از مردمان نهان دارم که از شکستگی رنگ ترجمان دارم نمانده است مرا در بساط جز آهی هزار دشمن و یک تیر…

ادامه مطلب

هر کجا باشند رنگین فطرتان در گلشنند

هر کجا باشند رنگین فطرتان در گلشنند خوش خیالان با پری در زیر یک پیراهنند از ملک پهلو تهی سازند از خود رفتگان خودپرستان روز…

ادامه مطلب

چشم همیشه مستت خمار کرد ما را

چشم همیشه مستت خمار کرد ما را زلف سبک عنانت سیار کرد ما را در خواب عقل بودیم در زیر سایه گل باد بهار عشقت…

ادامه مطلب

هر دو عالم یک قدم باشد به پای بیخودی

هر دو عالم یک قدم باشد به پای بیخودی ای هزاران خضر فرخ پی فدای بیخودی بلبل هر بوستان و جغد هر ویرانه نیست در…

ادامه مطلب

چشم عاشق خاک کوی دلستان بیند به خواب

چشم عاشق خاک کوی دلستان بیند به خواب هر چه هر کس در نظر دارد، همان بیند به خواب گل که در بیداری دولت غم…

ادامه مطلب

هر چند همچو ذره محقر فتاده ایم

هر چند همچو ذره محقر فتاده ایم با آفتاب عشق برابر فتاده ایم هر دامنی که بود گرفتیم در جهان اکنون به فکر دامن محشر…

ادامه مطلب

چشم خواب آلودگان در انتظار منزل است

چشم خواب آلودگان در انتظار منزل است دیده بیدار دل آیینه دار منزل است در بیابانی که نعل شوق ما در آتش است کعبه چون…

ادامه مطلب

هر بلبلی که بوی گل از خار نشنود

هر بلبلی که بوی گل از خار نشنود در بر گریز نکهت گلزار نشنود آگه ز شیوه غلط انداز حسن نیست از منع هر که…

ادامه مطلب

چشم بیمار بلایی است که من می دانم

چشم بیمار بلایی است که من می دانم زیر این درد دوایی است که من می دانم جلوه سرو برآورده بالای کسی است خوبی گل…

ادامه مطلب

نیستم آتش که هر خاری به زنجیرم کند

نیستم آتش که هر خاری به زنجیرم کند آفتاب بی نیازم تا که تسخیرم کند؟ تا دغل از دوستداران دیده ام رنجیده ام پاکبازم، بد…

ادامه مطلب

چسان در بر کشم گستاخ چون پیراهن اندامش؟

چسان در بر کشم گستاخ چون پیراهن اندامش؟ که رنگ ازبوسه خورشید می بازد لب بامش چه آگاهی ز حال ما خمار آلودگان دارد؟ می…

ادامه مطلب

نیست ممکن برگرفتن دیده از دیدار تو

نیست ممکن برگرفتن دیده از دیدار تو ختم شد گیرندگی بر مصحف رخسار تو رحم کن بر تلخکامان پیش ازان کز زهرخط سبزتر از پسته…

ادامه مطلب

چراغ راه ندارد به بزم روشن ما

چراغ راه ندارد به بزم روشن ما ز ماهتاب گل افتد به چشم روزن ما به شوربختی ما نیست چشمه زمزم چو کعبه بخت سیه،…

ادامه مطلب

نیست رزقم تیر تخشی چون کمان ازتیر خویش

نیست رزقم تیر تخشی چون کمان ازتیر خویش قسمتم خمیازه خشکی است از نخجیر خویش گرچه صید لاغر من لایق فتراک نیست می توان کردن…

ادامه مطلب

جوهر می ز رگ ابر مثنی گردد

جوهر می ز رگ ابر مثنی گردد از شفق رنگ می لعل دو بالا گردد یک زمان پرده ازان روی دل آرا بردار تا سیه…

ادامه مطلب

نیست جز لخت جگر چیزی دگر بر خوان من

نیست جز لخت جگر چیزی دگر بر خوان من از پشیمانی دل خود می خورد مهمان من در مصیبت خانه ام گرد تعلق فرش نیست…

ادامه مطلب

جهان و هر چه در او هست رونمای دل است

جهان و هر چه در او هست رونمای دل است به هیچ جا نرود هر که آشنای دل است هوای نفس ترا کوچه گرد ساخته…

ادامه مطلب

نیست با دیده ظاهر دل روشن محتاج

نیست با دیده ظاهر دل روشن محتاج نبود خانه آیینه به روزن محتاج کرده ام غنچه صفت باغ خود از خانه خویش نیستم با دل…

ادامه مطلب

جمعی که زیر تیغ فنا دست وپا زنند

جمعی که زیر تیغ فنا دست وپا زنند چون موج پشت دست به آب بقا زنند دور قدح به مرکز ما می شود تمام در…

ادامه مطلب

نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را

نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را مانع از گردش نگردد خار و خس گرداب را تیغ را نتوان برآوردن ز زخم ما…

ادامه مطلب

جلوه برقی است در میخانه هشیاری مرا

جلوه برقی است در میخانه هشیاری مرا از پی تغییر بالین است بیداری مرا چون فلاخن کز وصال سنگ دست افشان شود می دهد رطل…

ادامه مطلب

نوخطی سلسله جنبان جنون است مرا

نوخطی سلسله جنبان جنون است مرا سبزه نیمرسی تشنه خون است مرا چشم بدبین به خط پشت لب او مرساد! که به آن تنگ دهن…

ادامه مطلب

جرم یوسف به چه تقریب عزیزان بخشند؟

جرم یوسف به چه تقریب عزیزان بخشند؟ بیگناهی گنهی نیست که آسان بخشند نیست در طینت بیرحم تو چون بخشایش کاش صبری به من بی…

ادامه مطلب

نه همین فکر مرا روز به من نگذارد

نه همین فکر مرا روز به من نگذارد که به خوابم گل شب بوی سخن نگذارد هر عقیقی که دلش در گرو نام بود پشت…

ادامه مطلب

جدا شو از دو عالم تا توانی با خدا بودن

جدا شو از دو عالم تا توانی با خدا بودن که دارد دردسر بسیار، با خلق آشنا بودن بکش در زندگی مردانه جام نیستی بر…

ادامه مطلب

نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را

نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را از نقش چپ و راست خبر نیست نگین را هر چند حجاب تو زبان بند هوسهاست…

ادامه مطلب

جان عاشق قدر داغ و درد می داند که چیست

جان عاشق قدر داغ و درد می داند که چیست سکه کامل عیاران مرد می داند که چیست پایکوبان رفت ازین صحرای وحشت گردباد قدر…

ادامه مطلب

نه چهره اش عرق از گرمی هوا کرده است

نه چهره اش عرق از گرمی هوا کرده است نگاه را رخ او آب از حیا کرده است شده است پرده بیگانگی ز غیرت عشق…

ادامه مطلب

جان از وداع سبکتاز می شود

جان از وداع سبکتاز می شود لوح مزار، شهپر پرواز می شود در کام کش زبان که زبان نفس دراز چون شمع روزی دهن گاز…

ادامه مطلب

نه آسان است بر گردن گرفتن کار عالم را

نه آسان است بر گردن گرفتن کار عالم را سلیمان بار دیگر چون گرفت از دیو خاتم را؟ دل روشن اسیر رنگ و بو هرگز…

ادامه مطلب

جا در سیاه خانه سودا گرفته ایم

جا در سیاه خانه سودا گرفته ایم از دست لاله دامن صحرا گرفته ایم آسان به چنگ ما نفتاده است شمع طور صد دست، پنجه…

ادامه مطلب

نمی خواهیم روی تلخ ابر نوبهاران را

نمی خواهیم روی تلخ ابر نوبهاران را به مشت خار ما سرگرم کن آتش عذاران را ز چشم شور زاهد جام در دستم نمکدان شد…

ادامه مطلب

تیشه را از خون خود فرهاد رنگین می کند

تیشه را از خون خود فرهاد رنگین می کند زهر غیرت مرگ را در کام شیرین می کند در چراغ گرمخونی رحم چون روغن کند…

ادامه مطلب

نمک خال بود داغ تمنای ترا

نمک خال بود داغ تمنای ترا شور لیلی است سیه خانه سودای ترا بر جبین همچو گهر گرد یتیمی دارد دید تا شبنم گل، چهره…

ادامه مطلب

تو پنداری دل خوش در جهان بسیار می باشد

تو پنداری دل خوش در جهان بسیار می باشد زصد گوهر درین دریا یکی شهوار می باشد زغیرت پیر کنعان چشم بندی می کند، ورنه…

ادامه مطلب

نگردید آتشین رخساره ای فریادرس ما را

نگردید آتشین رخساره ای فریادرس ما را مگر از شعله آواز درگیرد قفس ما را ز بی دردی به درد ما نپردازند غمخواران همین آیینه…

ادامه مطلب