غزلیات – صائب تبریزی
از شب نشین هند دل من سیاه شد
از شب نشین هند دل من سیاه شد عمرم چو شمع در قدم اشک وآه شد پنداشتم ز هند شود بخت تیره سبز این خاک…
سپند از مردم چشم است حسن عالم آرا را
سپند از مردم چشم است حسن عالم آرا را که نیل چشم زخم از عنبر ساراست دریا را کند مژگان من هرگاه دست از آستین…
از سری جوی سعادت که ز دولت گذرد
از سری جوی سعادت که ز دولت گذرد تن به خواری دهد از افسر عزت گذرد هر که دامن کشد از خار علایق اینجا سالم…
سبک مغزی کز اسباب جهان بر خویش می بالد
سبک مغزی کز اسباب جهان بر خویش می بالد چو حمالی است کز بار گران بر خویش می بالد نشیند زود بر خاک سیه از…
از سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت
از سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت آفرین باد به پروانه که مردانه گذشت در شبستان جان عمر گرانمایه دل هر چه در خواب نشد…
سایه تا افتاد ازان شمشاد بالا بر زمین
سایه تا افتاد ازان شمشاد بالا بر زمین آسمان رنگ قیامت ریخت گویا بر زمین محو شد در روی او هر چشم بینایی که بود…
از زلف پر از پیچ و خم یار حذر کن
از زلف پر از پیچ و خم یار حذر کن هر چند فسونسازی ازین مار حذر کن در حلقه گرداب ز دریاست خطر بیش از…
ساقی دمید صبح قدح پر شراب کن
ساقی دمید صبح قدح پر شراب کن از روی گرم خود بط می را کباب کن زان پیشتر که یاسمن صبح بشکفد خود را به…
از رشته جان تاب برد موی میانش
از رشته جان تاب برد موی میانش از رفتن دل آب خورد سرو روانش آن شاهسواری که منم دل نگرانش تیری است که از خانه…
ساده است از نقش انجم آسمان عاشقان
ساده است از نقش انجم آسمان عاشقان این نشان از بی نشان دارد روان عاشقان در حقیقت دنیی و عقبی دو منزل بیش نیست این…
از دل خونشده هرکس که شرابی نکشید
از دل خونشده هرکس که شرابی نکشید دامن گل به کف آورد و گلابی نکشید جای رحم است بر آن مغز که در بزم وجود…
زیر تیغ از جبهه چین مردان می باید گشود
زیر تیغ از جبهه چین مردان می باید گشود بر رخ مهمان در کاشانه می باید گشود عقده از کار پریشان خاطران روزگار با تهیدستی…
از خون چو داغ لاله حصار دل من است
از خون چو داغ لاله حصار دل من است هر که بوی خون شنوی منزل من است تخم محبتی که سویدای عالم است امروز در…
زهی از شبنم رخساره ات چشم حیا روشن
زهی از شبنم رخساره ات چشم حیا روشن چراغ ماه را از شمع رویت پیش پا روشن اگر من از غبار خاطر خود پرده بردارم…
از خط فروغ روی تو پنهان کجا شود
از خط فروغ روی تو پنهان کجا شود خامش چراغ ماه به دامان کجا شود از آب شور تشنه شود بیقرارتر سیراب بوسه از لب…
زند پهلو به گردون کوه عصیانی که من دارم
زند پهلو به گردون کوه عصیانی که من دارم به صد دریا نگردد پاک دامانی که من دارم ز وحشت سایه برگرد من مجنون نمی…
از حیات بی وفا یاری طمع داریم ما
از حیات بی وفا یاری طمع داریم ما در نشیب از سیل خودداری طمع داریم ما در گلستانی که خاک از باد سبقت می برد…
زمژگان که ناخن در فضای سینه می بارد؟
زمژگان که ناخن در فضای سینه می بارد؟ که خون چون نافه ام از خرقه پشمینه می بارد بود یک شمه از ناسازی گردون به…
از حب جاه خواری دنیا شود لذیذ
از حب جاه خواری دنیا شود لذیذ از ذوق نشائه تلخی صهبا شود لذیذ از طفل مشربی است که در کام ناقصان این میوه های…
کجا به حال مرا چاره ساز می آرد؟
کجا به حال مرا چاره ساز می آرد؟ ز خویش هرکه مرا برده، باز می آرد اگر نه عشق حقیقی درین جهان باشد که روی…
از توبه شود سرکشی نفس زیاده
از توبه شود سرکشی نفس زیاده گیرندگی سگ شود افزون ز قلاده چون خضر میفشار درین خاک سیه پای کز طول زمان سبز شود آب…
کاسه زانوست جام جم دل آگاه را
کاسه زانوست جام جم دل آگاه را یوسف از روی زمین خوش تر شمارد چاه را از غبار خط مشکین حسن می بالد به خود…
از ترک مدعاست دل من به جای خویش
از ترک مدعاست دل من به جای خویش آسوده ام ز خاطر بی مدعای خویش غافل ز سیر عالم بالا نمی شوم افتد چوشمع اگر…
قطره بیجگری کز نظر ما افتد
قطره بیجگری کز نظر ما افتد شور حشری شود و در دل دریا افتد خون فرهاد سر از خواب عدم بردارد آتش لاله چو در…
از پر سیمرغ اگر دست حمایت زال داشت
از پر سیمرغ اگر دست حمایت زال داشت از غم عالم مرا هم عشق فارغبال داشت داشت تا اندیشه او بر سر زانو سرم ساق…
قدم به چشم من خاکسار نگذارد
قدم به چشم من خاکسار نگذارد ز ناز پا به زمین آن نگار نگذارد امیدوار چنانم که جذب عشق مرا میان اهل هوس شرمسار نگذارد…
از بس مکدرست درین روزگار صبح
از بس مکدرست درین روزگار صبح از دل نمی کشد نفس بی غبار صبح رخسار نو خط تو خوش آمد به دیده اش از شب…
قبول عشق سرکش را دل دیوانه می باید
قبول عشق سرکش را دل دیوانه می باید که تاج خسروان را گوهر یکدانه می باید کنم در سینه و دل درد و داغ عشق…
از آه، حسن را خطر بی نهایت است
از آه، حسن را خطر بی نهایت است خط بر چراغ حسن تو دست حمایت است بیدار از نسیم قیامت نمی شود در هر دلی…
فلک ز لنگر من باوقار می گردد
فلک ز لنگر من باوقار می گردد زمین ز سایه من بیقرار می گردد جنون ز سنگ ملامت نمی کند پروا چو کبک مست درین…
ارگ چه سیل فنا برد هر چه بود مرا
ارگ چه سیل فنا برد هر چه بود مرا ز بحر کرد کرم خلعت وجود مرا ز بند وصل لباسی مرا برون آورد اگر چه…
فغان که گرد سر او نمی توانم گشت
فغان که گرد سر او نمی توانم گشت چو زلف بر کمر او نمی توانم گشت همیشه گرد دلش بی حجاب می گردم اگر چه…
اثر آه و فغان را در دل خرم نمی باشد
اثر آه و فغان را در دل خرم نمی باشد نپیچد ناله در هر دل که کوه غم نمی باشد فریب عشرت دنیا مخور کز…
فروغ ماه محال است پایدار بود
فروغ ماه محال است پایدار بود دو هفته است لباسی که مستعار بود مباش در پی زینت که طره زرتار به فرق مرده دلان شمع…
آتش افروز شکر شیرینی پیغام توست
آتش افروز شکر شیرینی پیغام توست زخم پیرای ملاحت تلخی دشنام توست سبزه ای کز آتش یاقوت فرسای کلیم می زند جوش طراوت، خط عنبر…
فراغ بال طمع کردن از فلک خام است
فراغ بال طمع کردن از فلک خام است که فلس ماهی این بحر حلقه دام است مرو ز میکده بیرون، که در جهان خراب ز…
آب خوب است لب خشکی ازو تر گردد
آب خوب است لب خشکی ازو تر گردد گره دل شود آن قطره که گوهر گردد خار پیراهن ماهی است به اندازه فلس جای رحم…
فارغ از دامند مرغان سبک پر در گذار
فارغ از دامند مرغان سبک پر در گذار خامه رامانع ز جولان نیست مسطر در گذار نقد دنیا همچو گل هر روز در دست کسی…
پیش مژگان درازت که هدف خواهد شد؟
پیش مژگان درازت که هدف خواهد شد؟ چون تو بر یک طرف افتی که طرف خواهد شد؟ آن ترنج ذقنی را که به آن می…
غنچه سان مهر خموشی بر لب گفتار زن
غنچه سان مهر خموشی بر لب گفتار زن یا چو لب وا کردی از هم غوطه ها در خار زن جانب سنبل عزیز و خاطر…
پیش آن لب بر جگر دندان فشردن مشکل است
پیش آن لب بر جگر دندان فشردن مشکل است با وجود باده خون خویش خوردن مشکل است تربیت را در نهاد سخت رو تأثیر نیست…
غم من عالم بیدرد را غمخواره می سازد
غم من عالم بیدرد را غمخواره می سازد مسیحا را علاج درد من بیچاره می سازد همین بس شاهد یکرنگی معشوق با عاشق که بلبل…
پیچیده درد هجر تو بر یکدگر مرا
پیچیده درد هجر تو بر یکدگر مرا شاید غلط به نامه کند نامه بر مرا از هیچ کس مرا گله ای نیست چون گهر کز…
غفلت زدگان دیده بیدار ندانند
غفلت زدگان دیده بیدار ندانند از مرده دلی قدر شب تار ندانند رحم است بر آن قوم که بیداری شب را صد پرده به از…
پنهان رخ چو ماه برای چه می کنی؟
پنهان رخ چو ماه برای چه می کنی؟ خون در دل نگاه برای چه می کنی؟ ابرام در شکستن دلهای بیگناه ای ترک کج کلاه…
غبار کلفت از دل ساغر سرشار می شوید
غبار کلفت از دل ساغر سرشار می شوید که گرد راه سیل از خود به دریا بار می شوید صدف در سینه دریای تلخ از…
پروای خط آن عارض گلفام ندارد
پروای خط آن عارض گلفام ندارد از سادگی این صبح غم شام ندارد پاس دل خود دار که آن زلف گرهگیر یک دانه بغیر از…
عیش دل شکسته به آزار بسته است
عیش دل شکسته به آزار بسته است جوش بهار آبله در خار بسته است گرد کدورت از دل من دار می برد دور نشاط نقطه…
پرده از راز من گوشه نشین ساز گرفت
پرده از راز من گوشه نشین ساز گرفت برق در خرمنم از شعله آواز گرفت بوی گل را نتوان در گره شبنم بست به خموشی…
عنان آه چسان جسم ناتوان گیرد؟
عنان آه چسان جسم ناتوان گیرد؟ چگونه مشت خسی برق را عنان گیرد؟ به آه داشتم امیدها، ندانستم که این فلک زده هم رنگ آسمان…