نسیم صبحدم از بوی یار خالی نیست

نسیم صبحدم از بوی یار خالی نیست ز بوی گل نفس نوبهار خالی نیست یکی است در نظر پاک، توتیا و غبار که هیچ گردی…

ادامه مطلب

تا هست اثر ز عاشق شیدا تمام نیست

تا هست اثر ز عاشق شیدا تمام نیست ناگشته موج محو به دریا تمام نیست تا در سرست باد تعین حباب را پیوسته است اگر…

ادامه مطلب

ندارد سرو این گلزار تاب شیون ای قمری

ندارد سرو این گلزار تاب شیون ای قمری بنه از سرمه طوق خامشی بر گردن ای قمری ترا سرحلقه عشاق اگر خوانند جا دارد که…

ادامه مطلب

تا مرا در نظر آن حسن خداداد آمد

تا مرا در نظر آن حسن خداداد آمد هر سر موی مرا نام خدا یاد آمد چون دل از دامن صحرای جنون بردارم؟ که سرابم…

ادامه مطلب

نخست دفتر هوش و خرد درآب انداز

نخست دفتر هوش و خرد درآب انداز دگر نگاه به آن چشم نیمخواب انداز چراغ رنگ به یک جلوه می شود خاموش محبت گل این…

ادامه مطلب

تا کرد خانه از رخ او روشن آینه

تا کرد خانه از رخ او روشن آینه گیرد ز آفتاب به گل روزن آینه جوهر مکن خیال، که از بیم غمزه اش پوشیده است…

ادامه مطلب

نبرده رعشه پیری ترا ز فرمان دست

نبرده رعشه پیری ترا ز فرمان دست ز هر چه از تو جدا می شود بیفشان دست اگر ز خرده جان چشم روشنی داری مدار…

ادامه مطلب

تا سپهر کبود سیارست

تا سپهر کبود سیارست سینه آیینه دار زنگارست گوشه امن، سینه هدف است پله عافیت سر دارست سبزه در دست و پای افتاده است خار،…

ادامه مطلب

ناله ما سینه چاک از سینه می آید برون

ناله ما سینه چاک از سینه می آید برون گوهر ما سفته از گنجینه می آید برون ناز او با من بود از دیده حیران…

ادامه مطلب

تا رهنورد وادی سودا نمی شوی

تا رهنورد وادی سودا نمی شوی اخترشناس آبله پا نمی شوی تا برنخیزی از سر این تیره خاکدان سرو ریاض عالم بالا نمی شوی تا…

ادامه مطلب

ناف سوز لاله داغ مشکسود آورده ام

ناف سوز لاله داغ مشکسود آورده ام چون کنم در خانه دل آنچه بود آورده ام از سفر می آیم و لخت جگر دارم به…

ادامه مطلب

تا خط مشکین لب لعل ترا در بر کشید

تا خط مشکین لب لعل ترا در بر کشید موج بیتابی الف بر سینه کوثر کشید زنگ هستی از دل ما برد ذوق نیستی عود…

ادامه مطلب

میزبانی که ز جان سیر کند مهمان را

میزبانی که ز جان سیر کند مهمان را چه ضرورست که آراسته سازد خوان را؟ کاش یک بار به سر منزل ما می آمد آن…

ادامه مطلب

تا چند کشم درد سر از رهگذر دل

تا چند کشم درد سر از رهگذر دل کو عشق که فارغ شوم از دردسر دل بیم است که چون شهپر پروانه بسوزد نه پرده…

ادامه مطلب

می کنم سیرگل از چاک گریبان قفس

می کنم سیرگل از چاک گریبان قفس نبض گلشن را به دست آورده ام ازخاروخس عندلیبی راکه ازگل با خیال گل خوش است هیچ باغ…

ادامه مطلب

تا بی نشان کشم نفسی بر هوای خویش

تا بی نشان کشم نفسی بر هوای خویش چون گردباد محو کنم نقش پای خویش مستغنی از بهارم وآسوده ازخزان در دشت ساده دل بی…

ادامه مطلب

می کشی چون با حریفان باده لایعقل مباش

می کشی چون با حریفان باده لایعقل مباش از خداچون غافلی باری ز خود غافل مباش دعوی خون را همین جا بانگاهی صلح کن روز…

ادامه مطلب

تا به فکر گوشوار آن سیمبر افتاده است

تا به فکر گوشوار آن سیمبر افتاده است پیچ و تاب رشت در جان گهر افتاده است رشته سر در گم جان را به دست…

ادامه مطلب

می فارغ از جهان مکرر کند ترا

می فارغ از جهان مکرر کند ترا در هر پیاله عالم دیگر کند ترا قانع به تلخ و شور جهان شو که این نوال ایمن…

ادامه مطلب

تا آفتاب رایت گل آشکار شد

تا آفتاب رایت گل آشکار شد از توبه شکسته جهان لاله زار شد مغزی که بود مستند فرمانروای عقل پامال ترکتاز نسیم بهار شد رنگی…

ادامه مطلب

می شود از اشک چشم عاشق دیوانه گرم

می شود از اشک چشم عاشق دیوانه گرم کز شراب تلخ گردد دیده پیمانه گرم برگ عیش ما بود چون لاله داغی از بهار می…

ادامه مطلب

خرد از سر زجوش شعله سودا برون آمد

خرد از سر زجوش شعله سودا برون آمد جنون عشق موجی زد کف از دریا برون آمد به این وارونی طالع درین میخانه چون باشم؟…

ادامه مطلب

می رود با قامت خم در پی دنیی هنوز

می رود با قامت خم در پی دنیی هنوز با چنین محراب، داری پشت برعقبی هنوز برده است از راه، صبح کاذب دعوی ترا غافلی…

ادامه مطلب

خجل ز کوشش تدبیر بایدم بودن

خجل ز کوشش تدبیر بایدم بودن اسیر پنجه تقدیر بایدم بودن شکست جوهر دل را زیاده می سازد چرا ز حاده دلگیر بایدم بودن؟ ز…

ادامه مطلب

می توان گرد خط از آینه حسن زدود

می توان گرد خط از آینه حسن زدود از گهر گرد یتیمی اگر آسان خیزد لعل چون لاله به دور لب رنگین سخنت داغدار از…

ادامه مطلب

خامش نمی شوم چو جرس بادهان خشک

خامش نمی شوم چو جرس بادهان خشک دارم هزار نغمه تربازبان خشک از سایه ام اگر چه به دولت رسند خلق باشد نصیب من چو…

ادامه مطلب

می برد خواهی نخواهی دل زمردم خط یار

می برد خواهی نخواهی دل زمردم خط یار چشم بندی می کند در بردن دل این غبار زود در دل جای خود رانوخطان وامی کنند…

ادامه مطلب

خال را در زیر زلف آن پری پیکر ببین

خال را در زیر زلف آن پری پیکر ببین گر ندیدی دانه از دام گیراتر ببین می گدازد نور را در چشم حسن بی نقاب…

ادامه مطلب

موج آب زندگی جز پیچ و تاب عشق نیست

موج آب زندگی جز پیچ و تاب عشق نیست سوزد از لب تشنگی هر کس کباب عشق نیست می رساند چون ره خوابیده رهرو را…

ادامه مطلب

خاک سیه روز را شمع شبستان تویی

خاک سیه روز را شمع شبستان تویی نه صدف چرخ را گوهر رخشان تویی جن و ملک وحش و طیر همه چه درین عرصه اند…

ادامه مطلب

منه بر دل زار بار جهان را

منه بر دل زار بار جهان را سبک ساز بر شاخ گل آشیان را نفس آتشین کن به تسخیر گردون که آتش کند نرم، پشت…

ادامه مطلب

خارج از پرده آهنگ نمی باید شد

خارج از پرده آهنگ نمی باید شد تا توان شیشه شدن، سنگ نمی باید شد نقش اقبال و ظفر در سپر انداختن است تا توان…

ادامه مطلب

منصوروار پختگی از چوب دار گیر

منصوروار پختگی از چوب دار گیر این میوه رسیده ازین شاخسار گیر جنگ گریز چندتوان کرد چون سپند؟ یاقوت وار در دل آتش قرار گیر…

ادامه مطلب

حیرتی از چشم مست یار دارم دیدنی

حیرتی از چشم مست یار دارم دیدنی خوابها در دیده بیدار دارم دیدنی گر چه چون مرکز زمین گیرم به چشم غافلان سیرها در خویش…

ادامه مطلب

من ملایم کردم از آه آسمان سخت را

من ملایم کردم از آه آسمان سخت را نرم از آتش می توان کردن کمان سخت را سختی ایام را مردن تلافی می کند عذرخواهی…

ادامه مطلب

حق گوهر چیست، آب و رنگ گوهر یافتن

حق گوهر چیست، آب و رنگ گوهر یافتن نیست تحسینی سخن را بهتر از دریافتن در بساط سینه هر کس که باشد آه سرد می…

ادامه مطلب

من حریف ننگ و عار بیوفایی نیستم

من حریف ننگ و عار بیوفایی نیستم بندبندم کن که من مرد جدایی نیستم تلخ دارد خواب شیران جهان را مور من خاک را ه…

ادامه مطلب

دوری راه طلب بر دل کاهل بارست

دوری راه طلب بر دل کاهل بارست بر دل گرمروان، دیدن منزل بارست بیش ازین بردل دریا نتوان بار نهاد ورنه بر کشتی ما لنگر…

ادامه مطلب

مگر ز موج شراب است رشته سازش؟

مگر ز موج شراب است رشته سازش؟ که می دود به رگ و پی چو روح آوازش کباب مطرب رنگین نوای عشق شوم که ساخت…

ادامه مطلب

دهن بستن ز آفت ها نگهبان است دل ها را

دهن بستن ز آفت ها نگهبان است دل ها را لب خاموش دیوار گلستان است دلها را به ظاهر گر ز داغ آتشین دارند دوزخ…

ادامه مطلب

مکن بی بهره یارب از قبول دل بیانم را

مکن بی بهره یارب از قبول دل بیانم را به زهر چشم خوبان آب ده تیغ زبانم را تهیدستی ندارد برگریز نیستی در پی نگه…

ادامه مطلب

دلی که خانه زنبور شد ز پیکانش

دلی که خانه زنبور شد ز پیکانش شفای خسته دلان است شیره جانش به خون خود نکند کشته اش دهن شیرین ز بس که تشنه…

ادامه مطلب

مقبول نیست طاعت هر کس شکسته نیست

مقبول نیست طاعت هر کس شکسته نیست استاده را ثواب نماز نشسته نیست چون سرو اگر چه ریشه من در ته گل است پیوند من…

ادامه مطلب

دلگیر کند غنچه من صبح وطن را

دلگیر کند غنچه من صبح وطن را در خاک کند کلفت من سرو چمن را یوسف نه متاعی است که در چاه بماند از دیده…

ادامه مطلب

مطرباچنگ را بکش به کنار

مطرباچنگ را بکش به کنار رگ این خشک مغز رابفشار به نفسهای آتشین چون برق ازنیستان جسم دود برآر میر این کاروان تویی امروز خفتگان…

ادامه مطلب

دلا چون ذره زین وحشت سرا آهنگ بالا کن

دلا چون ذره زین وحشت سرا آهنگ بالا کن سرشک گرمرو را شمع بالین مسیحا کن هر آن راز نهان کز جام جم روشن نمی…

ادامه مطلب

مشق هجران در کنار بحر می باید کشید

مشق هجران در کنار بحر می باید کشید آه در بحر از خمار بحر می باید کشید بر نخورد از وصل دریا از تنک ظرفی…

ادامه مطلب

دل من تیره ز بسیاری گفتار شده است

دل من تیره ز بسیاری گفتار شده است زین پریشان نفس آیینه من تار شده است چون سیه روی نباشم، که ز بیمغزی ها مد…

ادامه مطلب

مستی ز خط زیاده شد آن دلنواز را

مستی ز خط زیاده شد آن دلنواز را خط صبح نوبهار بود خواب ناز را دیگر عنان دل نتواند نگاه داشت در جلوه هر که…

ادامه مطلب

دل کی تهی ز خنده طفلانه می شود

دل کی تهی ز خنده طفلانه می شود باز این گره ز گریه مستانه می شود دل را بهم شکن که ز عکس جمال یار…

ادامه مطلب