فیض دم صبح از لب خندان تو یابند

فیض دم صبح از لب خندان تو یابند شهدی است شکرخند که در شان تو یابند هر دل که شودآب درین باغ چو شبنم زیر…

ادامه مطلب

از آفتاب عشق نگردید رنگ من

از آفتاب عشق نگردید رنگ من آتش چه پختگی به ثمر می دهد مرا؟ نیرنگ چرخ، چون گل رعنا درین چمن خون دل از پیاله…

ادامه مطلب

فکر جمعیت عبث دل را پریشان می کند

فکر جمعیت عبث دل را پریشان می کند آن که سر داده است ما را فکر سامان می کند نرم کن دل را به آه…

ادامه مطلب

آدم نه ای و روضه رضوانت آرزوست

آدم نه ای و روضه رضوانت آرزوست خاتم نه ای و دست سلیمانت آرزوست زنهار سر مپیچ ز چوگان حکم او چون گوی اگر سراسر…

ادامه مطلب

فسردگان که طلسم وجود نشکستند

فسردگان که طلسم وجود نشکستند ازین چه سود که چون کف به بحر پیوستند ز جوش بیخبری کرده ایم خود را گم و گرنه توشه…

ادامه مطلب

آتش عشق تو چون زبانه برآرد

آتش عشق تو چون زبانه برآرد از دل سنگ آه عاشقانه برآرد تا به یکی بوسه خوش کند دل عاشق زان دهن تنگ صد بهانه…

ادامه مطلب

فروغ دل مرا از نور مهر و مه غنی دارد

فروغ دل مرا از نور مهر و مه غنی دارد نخواهد شمع دیگر هر که را دل روشنی دارد مکن دور از حریم خود دل…

ادامه مطلب

آب کن در شیشه ساقی گر شراب صاف نیست

آب کن در شیشه ساقی گر شراب صاف نیست کشتی ما را به خشکی بستن از انصاف نیست می توانست از زر گل کرد ما…

ادامه مطلب

فارغند از قید چرخ نیلگون دیوانگان

فارغند از قید چرخ نیلگون دیوانگان رفته اند از حلقه ماتم برون دیوانگان هر دم از بی اختیاری صورتی بر می کنند مهره مومند در…

ادامه مطلب

پیش هر ناشسته رویی وا مکن لب بیش ازین

پیش هر ناشسته رویی وا مکن لب بیش ازین آبروی خود مبر در عرض مطلب بیش ازین گر شب خود را نمی سازی ز برق…

ادامه مطلب

غوطه در خاک زند دل ز گریبان کسی

غوطه در خاک زند دل ز گریبان کسی ناله در خون تپد از شوخی مژگان کسی تا پریشان نشود خاطر چون برگ گلت نروی سرزده…

ادامه مطلب

پیش صاحب نظران درد و دوا هر دو یکی است

پیش صاحب نظران درد و دوا هر دو یکی است چشم بیمار و لب روح فزا هر دو یکی است پیش ما سایه دیوار و…

ادامه مطلب

غنچه را چاک به دامن ز گریبان رفته است

غنچه را چاک به دامن ز گریبان رفته است تا که دیگر به تماشای گلستان رفته است؟ از لب یار به پیغام بسازید که خضر…

ادامه مطلب

پیش از گل رخسار تو افروخته بودم

پیش از گل رخسار تو افروخته بودم چون لاله به داغ تو جگر سوخته بودم شد مشت شراری و مرا در جگرافتاد چون غنچه اگر…

ادامه مطلب

غم دو دیده پر خون ما کجا داری؟

غم دو دیده پر خون ما کجا داری؟ به سرمه چشمی و چشمی به توتیا داری ز برق و باد گرو می برد به گرمروی…

ادامه مطلب

پوشیده یار اگر نه می ناب می خورد

پوشیده یار اگر نه می ناب می خورد این رنگ لاله گون ز کجا آب می خورد چون تشنه ای که آب خورد در میان…

ادامه مطلب

غزالان را ز وحشت باز دارد دیدن چشمت

غزالان را ز وحشت باز دارد دیدن چشمت به چرخ آرد زمین را چون فلک گردیدن چشمت به بیداری چه خواهد کرد یارب با نظربازان…

ادامه مطلب

پشت پا زن بر دو عالم تا فلک پیما شوی

پشت پا زن بر دو عالم تا فلک پیما شوی از سر دنیا و دین برخیز تا رعنا شوی شد حباب از خودنمایی گوی چوگان…

ادامه مطلب

غافل ز حال طوطی شیرین زبان مباش

غافل ز حال طوطی شیرین زبان مباش با سبز کرده های سخن سرگران مباش ای غنچه ای که دل به زر خویش بسته ای غافل…

ادامه مطلب

پرده شرم حجاب امروز یک سو می کنم

پرده شرم حجاب امروز یک سو می کنم با نقاب بی مروت کاریکرو می کنم پیش گام همت من آب باریکی است بحر کی چو…

ادامه مطلب

عندلیب مست را خاموش کردن مشکل است

عندلیب مست را خاموش کردن مشکل است شعله آواز را خس پوش کردن مشکل است از لب میگون نباشد لذتی بی حرف تلخ می چو…

ادامه مطلب

پای ما تا از گل تعمیر می آید برون

پای ما تا از گل تعمیر می آید برون جوی خون از پنجه تدبیر می آید برون نیست مهر مادری در طینت گردون، چرا صبح…

ادامه مطلب

عمرها تربیت دیده بینا کردم

عمرها تربیت دیده بینا کردم تا ترا یک نظر از دور تماشا کردم رخنه از آه در آن دل نتوانستم کرد من که صد غنچه…

ادامه مطلب

بیمار عشق را به دوا احتیاج نیست

بیمار عشق را به دوا احتیاج نیست دل زنده را به آب بقا احتیاج نیست از دستگیر، دست بریده است بی نیاز از سر گذشته…

ادامه مطلب

عقل و هوش و دین نگردد جمع با دیوانگی

عقل و هوش و دین نگردد جمع با دیوانگی خانه پردازست چون سیل فنا دیوانگی ابر را خورشید تابان زود می پاشد ز هم کی…

ادامه مطلب

بیداری سیاه دلان عین غفلت است

بیداری سیاه دلان عین غفلت است خوابی که نیست از سر غفلت، عبادت است از زهد خشک بر دل زاهد غبار نیست تابوت بهر مرده…

ادامه مطلب

عشق مرا به زینت ظاهر اساس نیست

عشق مرا به زینت ظاهر اساس نیست پروانه را ز شمع، نظر بر لباس نیست تیغ است ماه عید ز جان سیر گشته را این…

ادامه مطلب

بیا ای محتسب از وادی دردی کشان بگذر

بیا ای محتسب از وادی دردی کشان بگذر ازین یک گل زمین، دانسته ای باد خزان بگذر نمی گفتم حریفم نیستی کاوش مکن با من…

ادامه مطلب

عشق غیور تن به نصیحت کجا دهد

عشق غیور تن به نصیحت کجا دهد طوفان عنان کجا به کف ناخدا دهد در زیر تیغ هر که سری باز کرده است مشکل که…

ادامه مطلب

بی غرض چون شد سخن تأثیر دیگر می دهد

بی غرض چون شد سخن تأثیر دیگر می دهد آب روشن را صدف تشریف گوهر می دهد عزم چون افتاد صادق راهبر در کار نیست…

ادامه مطلب

عشق را از دل سودازده ما ننگ است

عشق را از دل سودازده ما ننگ است این پلنگی که با سایه خود در جنگ است خاطر ساده دلان نقش جهان نپذیرد شیشه صد…

ادامه مطلب

بی خواست حرف تلخی ازان نوش لب رسید

بی خواست حرف تلخی ازان نوش لب رسید آخر ز غیب روزی ما بی طلب رسید از خاکبوس دولت پابوس یافتم هر کس به هر…

ادامه مطلب

عشق اول به دل سوخته آدم زد

عشق اول به دل سوخته آدم زد مایه ور شد ز دل آدم و بر عالم زد در دل و جان ملک شور قیامت افتاد…

ادامه مطلب

بی تأمل بر بساط پاکبازان پا منه

بی تأمل بر بساط پاکبازان پا منه تا نشویی دست از جان پای در دریا منه قسمت صیاد از صید حرم دل خوردن است امن…

ادامه مطلب

عرق رخسار آن خورشید طلعت بر نمی دارد

عرق رخسار آن خورشید طلعت بر نمی دارد که چشم از پشت پا نرگس زخجلت بر نمی دارد نگردد چون سر انگشت اشارت رزق دندانها؟…

ادامه مطلب

بوی پیراهن دلیل راه شد یعقوب را

بوی پیراهن دلیل راه شد یعقوب را هست از طالب فزون درد طلب مطلوب را کاه را بال و پر پرواز گردد کهربا نیست در…

ادامه مطلب

عالم بیخبری بود بهشت آبادم

عالم بیخبری بود بهشت آبادم تا به هوش آمدم از عرش به فرش افتادم عشق بر باد اگر داد باکی نیست می کشد جانب خود…

ادامه مطلب

بهشتی بی دماغان را به از خلوت نمی باشد

بهشتی بی دماغان را به از خلوت نمی باشد گلابی بهتر از پاشیدن صحبت نمی باشد مجو از گفتگوی زاهدان خشک کیفیت که جز ریگ…

ادامه مطلب

عاشقانی که به تسلیم و رضا می باشند

عاشقانی که به تسلیم و رضا می باشند تا به گردن همه در آب بقا می باشند به خبر صلح کن از خلق که چون…

ادامه مطلب

بهار گشت ز خود عارفانه بیرون آی

بهار گشت ز خود عارفانه بیرون آی اگر ز خود نتوانی ز خانه بیرون آی بود رفیق سبکروح تازیانه شوق نگشته است صبا تا روانه…

ادامه مطلب

عاشق دلشده هرچند که آواز دهد

عاشق دلشده هرچند که آواز دهد کوه تمکین تو مشکل که صدا باز دهد راه در خلوت وصل تو سپندی دارد که ز خاکستر خود…

ادامه مطلب

به وحشت دل کجاگردد خلاص ازچشم شهلایش ؟

به وحشت دل کجاگردد خلاص ازچشم شهلایش ؟ که آهو چشم قربانی شد ازمژگان گیرایش به هرجانب نظر جولان کند گل می توان چیدن که…

ادامه مطلب

ظلم فریادی از ضعیفان است

ظلم فریادی از ضعیفان است ناله برق در نیستان است تیغ بیدادگر دو سر دارد از هدف بیش تیر نالان است سفره خاک و خوان…

ادامه مطلب

به هر شورش مده چون موج از کف دامن دریا

به هر شورش مده چون موج از کف دامن دریا که باشد عقد گوهر خوشه ای از خرمن دریا وصال دایمی افسرده سازد شوق عاشق…

ادامه مطلب

طفل است وغم ناله ما هیچ ندارد

طفل است وغم ناله ما هیچ ندارد این غنچه سر وبرگ صبا هیچ ندارد پیداست ز هر قطره شبنم که درین باغ عشقی که هوایی…

ادامه مطلب

به ناز افراختی قامت فلکها در سجود آمد

به ناز افراختی قامت فلکها در سجود آمد زمی افروختی رخسار، آتش در وجود آمد نمود این جهان بودی ندارد، بارها دیدم من و تنگ…

ادامه مطلب

صیقل آیینه دل غیر آه سرد نیست

صیقل آیینه دل غیر آه سرد نیست هر که را در دل نباشد آه، مرد درد نیست ای که خود را در دل ما زشت…

ادامه مطلب

به مستی از ته دل آدمی خشنود می باشد

به مستی از ته دل آدمی خشنود می باشد نشاط هوشیاران قلب روی اندود می باشد زیان نقصان ندارد مایه داران مروت را فرومایه است…

ادامه مطلب

صدف بحر بقا سینه درویشان است

صدف بحر بقا سینه درویشان است گوهر آن، دل بی کینه درویشان است هر چه دارد فلک از بهر فقیران دارد ماه نو صیقل آیینه…

ادامه مطلب

به که نطق خویش ازاهل زمان دارم دریغ

به که نطق خویش ازاهل زمان دارم دریغ نغمه داودی ازآهن دلان دارم دریغ حرفهای راست را چون تیر در دل بشکنم این خدنگ راست…

ادامه مطلب