نوای عندلیبان را زهم نگسسته می خواهم

نوای عندلیبان را زهم نگسسته می خواهم چو موج این نغمه سیراب را پیوسته می خواهم می خامم، کمال من بود در جوش تنهایی ازین…

ادامه مطلب

جذبه عاشق اثر در سنگ خارا می کند

جذبه عاشق اثر در سنگ خارا می کند کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا می کند هر که بر خود سخت گیرد کارهای سهل را…

ادامه مطلب

نه همین اهل خرد آینه اسرارند

نه همین اهل خرد آینه اسرارند که ز خود بیخبران نیز خبرها دارند نقطه هایی که درین دایره فرد آمده اند همه حیرت زده گردش…

ادامه مطلب

جای خود وا می کنند اهل صفا بر روی دست

جای خود وا می کنند اهل صفا بر روی دست دارد از روشندلی آیینه جا بر روی دست از ته دل هر که خون خویش…

ادامه مطلب

نه زر و سیم و نه لعل و نه گهر خواهد ماند

نه زر و سیم و نه لعل و نه گهر خواهد ماند در بساط تو همین گرد سفر خواهد ماند زین گلستان که به رنگینی…

ادامه مطلب

جان غافل را سفر در چار دیوار تن است

جان غافل را سفر در چار دیوار تن است پای خواب آلود را منزل کنار دامن است واصلان از شورش بحر وجود آسوده اند ماهیان…

ادامه مطلب

نه تخت جم، نه ملک سلیمانم آرزوست

نه تخت جم، نه ملک سلیمانم آرزوست راهی به خلوت دل جانانم آرزوست چندین هزار دیده حیرانم آرزوست دیگر نظاره رخ جانانم آرزوست تا چند…

ادامه مطلب

جامه آزادگی چالاک باشد سرو را

جامه آزادگی چالاک باشد سرو را جیب و دامن فارغ از خاشاک باشد سرو را رخت زنگاری بهار بی خزان دیگرست دل چو از زنگ…

ادامه مطلب

نه از خامی در آتش ناله و فریاد می کردم

نه از خامی در آتش ناله و فریاد می کردم ازین دولت جدا افتادگان را یاد می کردم نمی گردید اگر ذوق گرفتاری عنانگیرم ز…

ادامه مطلب

تیغ سیراب تو فیض دم عیسی دارد

تیغ سیراب تو فیض دم عیسی دارد خون اگر بر سر این آب شود جا دارد می زداید نفس صدق ز دلها زنگار صبح در…

ادامه مطلب

نمی رسد به حقیقت کس از سرای مجاز

نمی رسد به حقیقت کس از سرای مجاز پلی است آن طرف آب، عشقهای مجاز ز مرگ بیم ندارم که در قلمرو خاک عذاب قبر…

ادامه مطلب

توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نیست

توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نیست راه امن بیخودی را کاروان در کار نیست کاسه منصور خالی بود پرآوازه شد ورنه در میخانه وحدت…

ادامه مطلب

نمک به دیده غفلت کن از سفیده صبح

نمک به دیده غفلت کن از سفیده صبح که صد کتاب سخن هست در جریده صبح ما ز جامه احرام را کفن زنهار مشو چو…

ادامه مطلب

تو آن نه ای که ره از خود بدر توانی برد

تو آن نه ای که ره از خود بدر توانی برد نمرده از سر خود دردسر توانی برد کمر نبسته به قصد هلاک خود چون…

ادامه مطلب

نگاه دار سر رشته حساب اینجا

نگاه دار سر رشته حساب اینجا که دم شمرده زند بحر از حباب اینجا سر از دریچه گوهر برآوری فردا اگر چو رشته بسازی به…

ادامه مطلب

تن به بیماری دهد چشمش پی تسخیر ما

تن به بیماری دهد چشمش پی تسخیر ما لنگ سازد خویش را آهوی آهوگیر ما خانه ما در ره سیلاب اشک افتاده است حیف از…

ادامه مطلب

نقشم به باد داد، نگار اینچنین خوش است

نقشم به باد داد، نگار اینچنین خوش است خونم به خاک ریخت، بهار اینچنین خوش است دل را گداخت، بوسه به این چاشنی است خوش…

ادامه مطلب

تلخکام ایمن ز چشم شور ماند بیشتر

تلخکام ایمن ز چشم شور ماند بیشتر باده انگور از انگور ماند بیشتر محفل آرایان شهرت، خرج چشم بدشوند هرکه ماند از دیده ها مستور،ماند…

ادامه مطلب

نفس سرکش چه خیال است به فرمان گردد؟

نفس سرکش چه خیال است به فرمان گردد؟ سگ دیوانه محال است نگهبان گردد با ضعیفان نظر لطف خدا بیشترست روزی مور شکر خند سلیمان…

ادامه مطلب

ترک یاران کرده ای ای بیوفا، یار این کند؟

ترک یاران کرده ای ای بیوفا، یار این کند؟ دل زپیمان برگرفتی، هیچ دلدار این کند؟ ترک ما کردی و کردی دشمنی با دوستان شرم…

ادامه مطلب

نظر عاشق به خط زان روی انور برنمی دارد

نظر عاشق به خط زان روی انور برنمی دارد به دود تلخ از آتش دل سمندر برنمی دارد بشو از صبر و طاقت دست اگر…

ادامه مطلب

ترانه های جهان گرچه مختلف رنگند

ترانه های جهان گرچه مختلف رنگند تو چون ز پرده برآیی همه یک آهنگند در آفتاب قیامت چه رویها سازند جماعتی که چو گل پای…

ادامه مطلب

نشود دام رهم جلوه هر تر دامن

نشود دام رهم جلوه هر تر دامن می کشد موجه من از کف کوثر دامن با جگر سوختگان صحبت من درگیرد نزنم همچو شرر دست…

ادامه مطلب

تر دامنیم آه غم آلود ندارد

تر دامنیم آه غم آلود ندارد این چوب تر ازبی ثمری دود ندارد دل بر سر آتش زهوا وهوس ماست این مجمره جز خامی ما…

ادامه مطلب

نسیم مصر با صد کاروان یوسف لقا آمد

نسیم مصر با صد کاروان یوسف لقا آمد پریزاد بهار از کوه قاف کبریا آمد به دامن می رسد چاک گریبان گلعذاران را زگلزار که…

ادامه مطلب

تا واله نظاره آن ماهپاره ایم

تا واله نظاره آن ماهپاره ایم از خود پیاده ایم و به گردون سواره ایم سیر وجود ما نتوان کرد سالها هر چند قطره ایم…

ادامه مطلب

ندارم یاد خود را فارغ از عشق بلاجویی

ندارم یاد خود را فارغ از عشق بلاجویی چو داغ لاله دایم در نظر دارم پریرویی به برگ سبز چون خضر از ریاض جان شدی…

ادامه مطلب

تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد

تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد باغبان چندین خیابان سرو را آزاد کرد سنگ را در ناله می آرد وداع دوستان بیستون فریادها در…

ادامه مطلب

نخست کعبه و بتخانه رابجا بگذار

نخست کعبه و بتخانه رابجا بگذار دگر به وادی خونخوار عشق پا بگذار درین محیط به همت کم از حباب مباش نظر بلند چو شد…

ادامه مطلب

تا کرد تیغ غمزه حمایل نگاه تو

تا کرد تیغ غمزه حمایل نگاه تو شد سرمه گوشه گیر ز چشم سیاه تو ما امتحان دشنه الماس کرده ایم از یک سرست با…

ادامه مطلب

نبسته ای گره عهد برقبا هرگز

نبسته ای گره عهد برقبا هرگز نرفته ای به سروعده وفا هرگز همیشه گرچه درآیینه خانه می گردی ندیده ای رخ خود سیراز حیا هرگز…

ادامه مطلب

تا سر به گریبان تماشا نکشیدیم

تا سر به گریبان تماشا نکشیدیم در دامن فردوس برین وا نکشیدیم در دیده ما دام تماشای دو عالم زان است که گردن به تماشا…

ادامه مطلب

ناله ممکن نیست از دلهای پرخون سرزند

ناله ممکن نیست از دلهای پرخون سرزند چون شود لبریز جام، از وی صدا چون سرزند از مزار ما حجاب آلودگان معصیت سرو موزون در…

ادامه مطلب

تا ز رخ زلف آن بهشتی روی دور انداخته است

تا ز رخ زلف آن بهشتی روی دور انداخته است دست رضوان پرده بر رخسار حور انداخته است پنجه مومین حریف پنجه خورشید نیست عقل…

ادامه مطلب

ناز تا اسباب دل بردن مهیا ساخته است

ناز تا اسباب دل بردن مهیا ساخته است چشم پر کار تو کار عالمی را ساخته است حسن مغرور تو عاشق را نمی آرد به…

ادامه مطلب

تا خنده ازان غنچه مستور برآمد

تا خنده ازان غنچه مستور برآمد صبح شکر از چاک دل موربرآمد از دیدن رویت دل آیینه فروریخت این لاله مگر از جگر طور برآمد…

ادامه مطلب

میخانه ای که شوق تو باشد مدام او

میخانه ای که شوق تو باشد مدام او دایم به زور باده زند دور، جام او سنگ ملامتی که به هم بشکند ترا چون کعبه…

ادامه مطلب

تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل

تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل تا کی به سینه زنم ز آرزوی دل افتد ز طرف کعبه و بتخانه دربدر سر گشته…

ادامه مطلب

می گدازد زین شراب آتشین مینای شمع

می گدازد زین شراب آتشین مینای شمع تا چه با پروانه بیدل کند صهبای شمع حسن را در پرده شرم است جولان دگر جامه فانوس…

ادامه مطلب

تا ترا چون دگران دیدن ظاهر کارست

تا ترا چون دگران دیدن ظاهر کارست چشم بر روی تو چون آینه بر دیوارست از فضولی است ترا دیده بینش پر خار ورنه عالم…

ادامه مطلب

می کند آن که علاج دل بیچاره من

می کند آن که علاج دل بیچاره من کاش می داشت خبر از دل آواره من از تماشای دو عالم نشود سیر نگاه هر که…

ادامه مطلب

تا به کی افتم و تا چند بپا برخیزم؟

تا به کی افتم و تا چند بپا برخیزم؟ من که افتادنی ام چند زجا برخیزم؟ من که تا خاستم از خاک، به خون افتادم…

ادامه مطلب

می شوی آواره از عالم عنان ما مگیر

می شوی آواره از عالم عنان ما مگیر راه بر سیلی که دارد روی دریا مگیر بخیه منت جراحت را کند ناسورتر رشته از مریم…

ادامه مطلب

تا بر لب تو افتاد چشم ستاره صبح

تا بر لب تو افتاد چشم ستاره صبح شد آب از خجالت قند دوباره صبح از سرمه دل شب روشن شود چراغش هر کس ز…

ادامه مطلب

می شود آب روان چون به رگ تاک رود

می شود آب روان چون به رگ تاک رود صرفه آب در آن است که در خاک رود همه شب گرد دل سوختگان می گردی…

ادامه مطلب

خرقه آزادگان چشم از جهان پوشیدن است

خرقه آزادگان چشم از جهان پوشیدن است کسوت این قوم از دستار سر پیچیدن است سخت رویی می شود سنگ فسان شمشیر را خاکساری روی…

ادامه مطلب

می دود هر کس ز خود بیرون به استقبال او

می دود هر کس ز خود بیرون به استقبال او سایه چون نقش قدم می ماند از دنبال او بس که سرو قامت او دلپذیر…

ادامه مطلب

خجلت از خرده جان می کشم از قاتل خویش

خجلت از خرده جان می کشم از قاتل خویش نشود هیچ کریمی خجل ازسایل خویش! دلی آباد نگردید ز معماری من حاصلم لغزش پابود زآب…

ادامه مطلب

می چکد آب حیات از سبزه زار خط تو

می چکد آب حیات از سبزه زار خط تو می شود جان تازه از سیر بهار خط تو قطعه یاقوت افتاده است مردم را ز…

ادامه مطلب

خام ماندم ز می کهنه کشیدم تا دست

خام ماندم ز می کهنه کشیدم تا دست نشود هیچ مرید از قدم پیر جدا! خاطر جمع مرا چند پریشان دارد؟ خواب آشفته جدا و…

ادامه مطلب