مردان اگر نفس به فراغت کشیده اند

مردان اگر نفس به فراغت کشیده اند در زیر آب تیغ شهادت کشیده اند آنها که در بلندی فطرت یگانه اند در شهر خویش تلخی…

ادامه مطلب

به آه برق عنان من آسمان تنگ است

به آه برق عنان من آسمان تنگ است که بر خدنگ قضا، خانه کمان تنگ است جنون فضای بیابان عشق می خواهد رباط عقل به…

ادامه مطلب

مرا زنگ ملال از دل شراب ناب بردارد

مرا زنگ ملال از دل شراب ناب بردارد اگرچه بیشتر آیینه زنگ از آب بردارد زفکر دور گردان رنگ می بازد، نمی دانم که چون…

ادامه مطلب

به ابر اگر چه توان چشم آفتاب گرفت

به ابر اگر چه توان چشم آفتاب گرفت نمی توان دل بیدار را به خواب گرفت به آب خضر کجا التفات خواهد کرد؟ چنین که…

ادامه مطلب

مرا پیغام لطفی از زبان خامه بس باشد

مرا پیغام لطفی از زبان خامه بس باشد شب امیدواری از سواد نامه بس باشد به مکتوبی حیات رفته من باز می آید مرا صور…

ادامه مطلب

بلای مردم آزاده، لاف یکتایی است

بلای مردم آزاده، لاف یکتایی است اگر به سرو شکستی رسد ز رعنایی است ازان زمان که مرا عشق برگرفت از خاک چو گردباد مدارم…

ادامه مطلب

مرا از غفلت خود بر سر این بیداد می آید

مرا از غفلت خود بر سر این بیداد می آید نباشد صید اگر غافل چه از صیاد می آید؟ به کوشش نیست دولت، پا به…

ادامه مطلب

بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانه ام

بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانه ام جلوه مهتاب سیلاب است درویرانه ام صبر من از خارخار شوق پا بر جا نماند ریشه…

ادامه مطلب

مدار چشم مروت ز خضرو احسانش

مدار چشم مروت ز خضرو احسانش که سربه مهر حباب است آب حیوانش به آب می برد و تشنه باز می آرد هزار تشنه جگر…

ادامه مطلب

بس که از نادیدنی دارد غبار آیینه ام

بس که از نادیدنی دارد غبار آیینه ام می شمارد زنگ کلفت را بهار آیینه ام از سواد نامه اعمال می بخشد خبر بس که…

ادامه مطلب

محو دیدار تو راحت ز الم نشناسد

محو دیدار تو راحت ز الم نشناسد صورت خوب و بد آیینه ز هم نشناسد سنگ میزان برهمن شود آن روز تمام که به هر…

ادامه مطلب

برنمی آیم به تسکین دل خودکام خویش

برنمی آیم به تسکین دل خودکام خویش چون فلک در بیقراری دیده ام آرام خویش موجه بی دست و پا رادایه ای چون بحر نیست…

ادامه مطلب

مجو آسایش از دل تا مرادی در نظر دارد

مجو آسایش از دل تا مرادی در نظر دارد که نخل ایمن نباشد از تزلزل تا ثمر دارد ز ابراهیم ادهم پرس قدر ملک درویشی…

ادامه مطلب

برق را در نظر آور به خس و خار چه کرد

برق را در نظر آور به خس و خار چه کرد تا بدانی که به من شعله دیدار چه کرد گر بگویم، رود از دست…

ادامه مطلب

مبند دل به تماشای این جهان زنهار

مبند دل به تماشای این جهان زنهار برآ به چرخ ازین تیره خاکدان زنهار بگیر دامن خورشید طلعتی چون صبح مرو چو سایه به دنبال…

ادامه مطلب

برتو دوزخ شده از کثرت عصیان آتش

برتو دوزخ شده از کثرت عصیان آتش ورنه در چشم خلیل است گلستان آتش زلف و خط چهره او را نتواند پوشید درته دامن شبهاست…

ادامه مطلب

ماه مصرم در حجاب چاه کنعان مانده ام

ماه مصرم در حجاب چاه کنعان مانده ام شمع خورشیدم نهان در زیر دامان مانده ام از عزیزان هیچ کس خوابی برای من ندید گرچه…

ادامه مطلب

بر شیشه و پیاله ظفر یافت دست ما

بر شیشه و پیاله ظفر یافت دست ما ای آفتاب داغ شو، ای آسمان بسوز راهی است راه عشق که ناچار رفتنی است یوسف تو…

ادامه مطلب

ما همچو خار سلسله جنبان آتشیم

ما همچو خار سلسله جنبان آتشیم سنگ فسان تیزی مژگان آتشیم تا تازه ایم نبض بهاریم همچو خار چون خشک می شویم رگ جان آتشیم…

ادامه مطلب

بر دلم نیست غباری ز سیه کاری بخت

بر دلم نیست غباری ز سیه کاری بخت قانعم با دل بیدار ز بیداری بخت شکر این نعمت عظمی چه توانم کردن که به دولت…

ادامه مطلب

ما که در خم ننمودیم فلاطون خود را

ما که در خم ننمودیم فلاطون خود را صاف سازیم درین صومعه ها چون خود را؟ باده از خم به چهل روز به مینا آید…

ادامه مطلب

بر آن سرم که بشویم ز دیده نقش سواد

بر آن سرم که بشویم ز دیده نقش سواد چه فتنه ها که مرا زین شب سیاه نزاد! نسیم مشک ز داغ پلنگ می جوید…

ادامه مطلب

ما ز اهل عالمیم اما ز عالم فارغیم

ما ز اهل عالمیم اما ز عالم فارغیم از غم و شادی و نوروز و محرم فارغیم چون گل کاغذ به رنگ خشک قانع گشته…

ادامه مطلب

بتان که صید به نیرنگ می نمایندت

بتان که صید به نیرنگ می نمایندت کباب آتش بیرنگ می نمایندت اگر برون کنی از دل هوای آزادی بهشت در قفس تنگ می نمایندت…

ادامه مطلب

ما دستخوش سبحه و زنار نگشتیم

ما دستخوش سبحه و زنار نگشتیم در حلقه تقلید گرفتار نگشتیم از کعبه و بتخانه گذشتیم به تعجیل قانع به نگاه در و دیوار نگشتیم…

ادامه مطلب

باش در ذکر خدا دایم اگر جویایی

باش در ذکر خدا دایم اگر جویایی کاین براقی است که تا عرش ناستد جایی پای من بر سر گنج است ز جمعیت دل نیست…

ادامه مطلب

ما پرده از حقیقت عالم کشیده ایم

ما پرده از حقیقت عالم کشیده ایم در غورگی به نشأه این می رسیده ایم سرمشق بی نیازی ارباب همت است این خط باطلی که…

ادامه مطلب

باده خون مرده را ریحان کند در زیر پوست

باده خون مرده را ریحان کند در زیر پوست استخوان را پنجه مرجان کند در زیر پوست هست اگر امید وصلی دل نمی ماند غمین…

ادامه مطلب

لوح محفوظ شد آن دیده که حیران تو شد

لوح محفوظ شد آن دیده که حیران تو شد گشت سی پاره دل هر که پریشان تو شد گوی سبقت ز مه و مهر درین…

ادامه مطلب

با وجود مرگ، کی هستی گوارا می شود؟

با وجود مرگ، کی هستی گوارا می شود؟ تلخی ماتم کجا شیرین به حلوا می شود بر سر بازار چون آیینه های ساده لوح جوهر…

ادامه مطلب

لطف و قهر تو به چشم من غمناک یکی است

لطف و قهر تو به چشم من غمناک یکی است نظر مرحمت و حلقه فتراک یکی است چه گره واکند از خاطر من ابر بهار؟…

ادامه مطلب

با کمال قرب، از جانان دل ما غافل است

با کمال قرب، از جانان دل ما غافل است زنده از دریاست ماهی و ز دریا غافل است آسمان سنگدل از گریه ما غافل است…

ادامه مطلب

لب نانی که از دامان سایل باز می دارد

لب نانی که از دامان سایل باز می دارد توانگر کشتی خود را زساحل باز می دارد زقرب یار، جان را جسم کاهل باز می…

ادامه مطلب

با زمین گیری کمان آسمان نتوان کشید

با زمین گیری کمان آسمان نتوان کشید تا نگردی راست چون تیر، این کمان نتوان کشید تا نسازی نفس سرکش را چو عیسی زیر دست…

ادامه مطلب

لب ترا خط سبز آمد از کمین بیرون

لب ترا خط سبز آمد از کمین بیرون چه زهر بود که آمد ازین نگین بیرون به مهر خال شود تنگ جا درین محضر اگر…

ادامه مطلب

با درد بود صاف دل ساغر مستان

با درد بود صاف دل ساغر مستان نخوت نفروشد به خزف گوهر مستان پروای کله گوشه خورشید ندارد از ابر خورد آب، دماغ تر مستان…

ادامه مطلب

گوی سیمین ذقن، زلف چو چوگان را ببین

گوی سیمین ذقن، زلف چو چوگان را ببین در رکاب ماه نو خورشید تابان را ببین گر ندیدی بر لب کوثر هجوم تشنگان گرد لعل…

ادامه مطلب

آیینه شو وصال پری طلعتان طلب

آیینه شو وصال پری طلعتان طلب اول بروب خانه دگر میهمان طلب گلمیخ آستانه عشق است آفتاب هر حاجتی که داری ازین آستان طلب ایمن…

ادامه مطلب

گوش تا گوش زمین از گفتگوی من پرست

گوش تا گوش زمین از گفتگوی من پرست تا خط بغداد، این جام از سبوی من پرست نه همین اهل زمین را پایکوبان کرده است…

ادامه مطلب

این که روزی بی تردد می رسد افسانه است

این که روزی بی تردد می رسد افسانه است پنجه کوشش کلید رزق را دندانه است با هزاران عقده مشکل درین بستان چو سرو دست…

ادامه مطلب

گلگل از می روی آتشناک جانان را ببین

گلگل از می روی آتشناک جانان را ببین گلفشانی را تماشا کن، چراغان را ببین ای که می گویی چرا بی دین و دل گردیده…

ادامه مطلب

ایام بهاران سبک از دیده ما رفت

ایام بهاران سبک از دیده ما رفت از دست به هم سودنی این رنگ حنا رفت شد موسم گل طی به شکرخنده برقی برگ طرب…

ادامه مطلب

گل رخسار تو هرجا که نمودار شود

گل رخسار تو هرجا که نمودار شود باغ بر شبنم گل بستر بیمار شود عشق فکر دل افگار ز من دارد بیش دایه پرهیز کند…

ادامه مطلب

ای که از شغل عمارت غافل از دل گشته ای

ای که از شغل عمارت غافل از دل گشته ای از سگ خاموش گیر خاک غافل گشته ای دانه با بی دست و پایی سربرآورد…

ادامه مطلب

گل از عذار تو چیدن ز من نمی آید

گل از عذار تو چیدن ز من نمی آید چه جای چیدن دیدن ز من نمی آید چو سطحیان به کف از بحر گوهر قانع…

ادامه مطلب

ای زیاد لعل میگون تو کام جان لذیذ

ای زیاد لعل میگون تو کام جان لذیذ در فراقت در دل شبهای تار افغان لذیذ گر چه در شیرینی و لذت مثل آمد نبات…

ادامه مطلب

گریبان چاکی عشاق از ذوق فنا باشد

گریبان چاکی عشاق از ذوق فنا باشد الف در سینه گندم زشوق آسیا باشد چه حاجت دیده بیدار را با رهنما باشد؟ شرر را اولین…

ادامه مطلب

ای ره خوابیده را از نقش پایت بالها

ای ره خوابیده را از نقش پایت بالها از خرامت عالم آسوده را زلزال ها دل که از نقش تمنا در جوانی ساده بود شد…

ادامه مطلب

گرسنه چشم کجا سیر از نوال شود

گرسنه چشم کجا سیر از نوال شود که بر حریص لب نان لب سؤال شود به خار و خس نتوان سیر کرد آتش را که…

ادامه مطلب

ای دل ازان جهان خبری می گرفته باش

ای دل ازان جهان خبری می گرفته باش زآرامگاه جان خبری می گرفته باش تا کی روی چو تیر هوایی به هر طرف؟ گاهی هم…

ادامه مطلب