غم کجا از سینه بی غمخوار می آید برون؟

غم کجا از سینه بی غمخوار می آید برون؟ کی به پای خویش از پاخار می آید برون؟ عندلیبی را که سر در زیر بال…

ادامه مطلب

پیچ و خم لازمه رشته جان می باشد

پیچ و خم لازمه رشته جان می باشد نیست بی سلسله تا آب روان می باشد جان روشن نکند در تن خاکی آرام آب در…

ادامه مطلب

غفلت چه اثر در دل هشیارنماید

غفلت چه اثر در دل هشیارنماید افسانه چه با دولت بیدار نماید با بخت سیه حادثه سهل عظیم است هر خار سنانی به شب تارنماید…

ادامه مطلب

پند ناصح به جنون من افگار افزود

پند ناصح به جنون من افگار افزود شربت تلخ به بدخویی بیمار افزود هیچ کس عقده ای از کار جهان باز نکرد هرکه آمد گرهی…

ادامه مطلب

غبار تیره بختی از دهان شکوه می خیزد

غبار تیره بختی از دهان شکوه می خیزد به قدر شق سیاهی از زبان خامه می ریزد بر آن عاشق سرشک شمع آب زندگی گردد…

ادامه مطلب

پرده مشکین به چشم شوخ بسته است آن نگار؟

پرده مشکین به چشم شوخ بسته است آن نگار؟ یا شده است از ناف آهوی ختن مشک آشکار چشم عیارش لباس شبروان پوشیده است؟ یاز…

ادامه مطلب

عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود

عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود در میان شیر خالص موی رسوا می شود زشت در سلک نکویان می نماید زشت تر پای…

ادامه مطلب

پخته می گردند از سودای زلفش خام ها

پخته می گردند از سودای زلفش خام ها این ره باریک، رهرو را دهد اندام ها این غزالی را که من صیاد او گردیده ام…

ادامه مطلب

عمری است حلقه در میخانه ایم ما

عمری است حلقه در میخانه ایم ما در حلقه تصرف پیمانه ایم ما مقصود ما ز خوردن می نیست بی غمی از تشنگان گریه مستانه…

ادامه مطلب

پادشاهی نه به سیم و زر و گوهر باشد

پادشاهی نه به سیم و زر و گوهر باشد هر که را سد رمق هست سکندر باشد هرکه چون بحر به تلخی گذراند ایام ظاهر…

ادامه مطلب

علایق دامن آزاده ما را نمی گیرد

علایق دامن آزاده ما را نمی گیرد کمند رشته مریم مسیحا را نمی گیرد کجا مجنون ما گستاخ گیرد دامن لیلی؟ که از پاس ادب…

ادامه مطلب

بیخودی رفتن است دلها را

بیخودی رفتن است دلها را هوش واماندن است دلها را آه بی اختیار از سر درد دامن افشاندن است دلها را چشم پوشیدن از جهان…

ادامه مطلب

عشقبازی بود دایم در جهان آیین من

عشقبازی بود دایم در جهان آیین من چون سمندر بود از آتش بستر و بالین من می شود در بستر تفسیده من گل گلاب می…

ادامه مطلب

بیجا سخن چو طوطی شکرشکن مکن

بیجا سخن چو طوطی شکرشکن مکن آیینه گر به حرف درآید سخن مکن تا ممکن است جامه احرام ساختن دستار صبح را کفن خویشتن مکن…

ادامه مطلب

عشق صیادی است گردون حلقه فتراک او

عشق صیادی است گردون حلقه فتراک او هر دو عالم در رکاب توسن چالاک او تا که را از خاک برگیرد، که را در خون…

ادامه مطلب

بی کسی را کعبه مقصود می دانیم ما

بی کسی را کعبه مقصود می دانیم ما خضر را شمشیر زهرآلود می دانیم ما هستی مطلق بود از خودنمایی بی نیاز هر چه آید…

ادامه مطلب

عشق را پرده ناموس نگهبان نشود

عشق را پرده ناموس نگهبان نشود بادبان پرده مستوری طوفان نشود خط پاکی است ز اوضاع جهان حیرانی وقت آیینه به هر نقش پریشان نشود…

ادامه مطلب

بی روی دل گره ز زبان وا نمی شود

بی روی دل گره ز زبان وا نمی شود طوطی ز پشت آینه گویانمی شود چندان که گرد محمل لیلی است در نظر مجنون غبار…

ادامه مطلب

عشق بالا دست بر خاک از وجود ما نشست

عشق بالا دست بر خاک از وجود ما نشست از گهر گرد یتیمی بر رخ دریا نشست عشق تن در صحبت ما داد از بی…

ادامه مطلب

بی تو امشب هر سر مویم جدا فریاد داشت

بی تو امشب هر سر مویم جدا فریاد داشت هر رگم در آستین صد نشتر فولاد داشت ذوق خاموشی زبانم را به حرف آورده بود…

ادامه مطلب

عرق نه از رخ آن گلعذار می ریزد

عرق نه از رخ آن گلعذار می ریزد ستاره از فلک فتنه بار می ریزد گره به رشته پرواز من گلی زده است که از…

ادامه مطلب

بوی گل می آیداز چاک گریبان بهار

بوی گل می آیداز چاک گریبان بهار تا ز تیغ کیست این زخم نمایان بهار می توان دانست داغ آتشین رخساره ای است زآتشی کز…

ادامه مطلب

عجب دارم که یار این نابسامان را به یاد آرد

عجب دارم که یار این نابسامان را به یاد آرد چه افتاده است کس خواب پریشان را به یاد آرد؟ فراموشی زیاران لازم افتاده است…

ادامه مطلب

بود به حفظ خدا دل قوی ضعیفان را

بود به حفظ خدا دل قوی ضعیفان را که سهم شیر نگهبان بود نیستان را وصال کعبه کسی را که در نظر باشد به چشم…

ادامه مطلب

عاقبت این مرغ وحشی زین قفس خواهد شدن

عاقبت این مرغ وحشی زین قفس خواهد شدن با نواسنجان قدسی همنفس خواهد شدن پرتو خورشید را زنجیر کردن مشکل است از همان راهی که…

ادامه مطلب

بهار می گذرد ساغر چو لاله بگیر

بهار می گذرد ساغر چو لاله بگیر هزار بوسه ز کنج لب پیاله بگیر ز نشأه پر طاوسی ار نداری رنگ به طاق ابروی قوس…

ادامه مطلب

عاشق سلسله زلف گرهگیرم من

عاشق سلسله زلف گرهگیرم من روزگاری است که دیوانه زنجیرم من نکنم چشم به هر نقش سبکسیر سیاه محو یک نقش چو آیینه تصویرم من…

ادامه مطلب

به یاد آتشین رخساره ای در انجمن رفتم

به یاد آتشین رخساره ای در انجمن رفتم به پای شمع افتادم چو اشک از خویشتن رفتم نشد قسمت کز آن آهوی وحشی نقش پا…

ادامه مطلب

عارف ز نه سپهر چو صرصر کند گذار

عارف ز نه سپهر چو صرصر کند گذار چون برق ازین سیاهی لشکر کند گذار از پیچ و تاب جسم، مسیح از فلک گذشت باریک…

ادامه مطلب

به هر کجا که خوری باده تن به خواب مده

به هر کجا که خوری باده تن به خواب مده بنای خانه ناموس را به آب مده ز خیره چشمی تردامنان ملاحظه کن کتان عصمت…

ادامه مطلب

طمع بوسه از آن لعل شکر خا دارم

طمع بوسه از آن لعل شکر خا دارم خیر از خانه در بسته تمنا دارم چون قدح چشم به احسان صراحی است مرا روزی خود…

ادامه مطلب

به نظر بازی از آن تنگ شکر ساخته ام

به نظر بازی از آن تنگ شکر ساخته ام به همین رشته ز دریای گهر ساخته ام زیر یک پیرهنم در همه جا با یوسف…

ادامه مطلب

صیقل روح و طباشیر جگر مهتاب است

صیقل روح و طباشیر جگر مهتاب است جام شیری که برد دل ز شکر مهتاب است شمع بالین من خسته تب گرم من است شربت…

ادامه مطلب

به مقدار بصیرت خاطر آگاه می لرزد

به مقدار بصیرت خاطر آگاه می لرزد که خورشید جهان افروز بیش از ماه می لرزد به نسبت می شود سر رشته پیوندها محکم که…

ادامه مطلب

صفای حسن تو از خط به جای خویشتن است

صفای حسن تو از خط به جای خویشتن است درین غبار همان بر صفای خویشتن است هنوز می چکد از چهره تو آب حیات هنوز…

ادامه مطلب

به گریه نقطه خال تو از نظر نرود

به گریه نقطه خال تو از نظر نرود که داغ لاله به خونابه جگر نرود ز چاه خوبی یوسف نمی شودخس پوش به بند حسن…

ادامه مطلب

صحبت به حریفان سیه کار مدارید

صحبت به حریفان سیه کار مدارید بر روی سخن آینه تار مدارید ظاهر نشود در دل نادان اثر حرف در پیش نفس آینه تار مدارید…

ادامه مطلب

به قتل هر که مایل آن دل بیباک می گردد

به قتل هر که مایل آن دل بیباک می گردد گریبان بر گلویش حلقه فتراک می گردد به خورشید درخشان می رسد چون قطره شبنم…

ادامه مطلب

صبح شد ساقی بیا فکر من افتاده کن

صبح شد ساقی بیا فکر من افتاده کن از می چون آفتاب این سنگ را بیجاده کن آب و رنگی ده غبار آلودگان زهد را…

ادامه مطلب

به عاشق صید عاشق میکند قد دلارایش

به عاشق صید عاشق میکند قد دلارایش ز طوق قمریان فتراک دارد سرو بالایش ز مستی گرچه نتواند گرفتن چشم او خودرا ندارد در گرفتن…

ادامه مطلب

صائب ز طول بیش بود عرض راه تو

صائب ز طول بیش بود عرض راه تو از مستی این چنین که به هر سوی مایلی از درد و داغ عشق بود شور هر…

ادامه مطلب

به شاهراه توکل بود سفر ما را

به شاهراه توکل بود سفر ما را یکی است توشه و زنار بر کمر ما را گذشته است ز سر آب هر کجا هستیم غم…

ادامه مطلب

شیرازه جمعیت مستان خط جام است

شیرازه جمعیت مستان خط جام است آزاد بود هر که درین حلقه دام است گردون که ازو صبح امید همه شد شام از زلف گرهگیر…

ادامه مطلب

به زلف او دلم از برق گوشواره رسید

به زلف او دلم از برق گوشواره رسید به داد من شب تاریک این ستاره رسید نمی رسد به زمین پای دل ز خوشحالی مگر…

ادامه مطلب

شوق دل دیگر به آب تیغ مژگان تشنه است

شوق دل دیگر به آب تیغ مژگان تشنه است آتش خاکسترآلودم به دامان تشنه است چشمه سار خضر را زحمت مده ای باغبان خاک این…

ادامه مطلب

به دور حسن تو با گلستان که پردازد؟

به دور حسن تو با گلستان که پردازد؟ به لاله و سمن و ارغون که پردازد؟ در آن چمن که سبیل است خون گل چون…

ادامه مطلب

شود چون بیش نعمت، مایه تشویش می گردد

شود چون بیش نعمت، مایه تشویش می گردد که نوش بی حساب آهن ربای نیش می گردد درین بازار هر کس خود فروشی پیشه می…

ادامه مطلب

به درد هر که برآید دوا نمی خواهد

به درد هر که برآید دوا نمی خواهد اگر ز پای درآید عصا نمی خواهد همیشه در دل تنگم شکستگان فرشند زمین مسجد من بوریا…

ادامه مطلب

شنیدم دختر رز را ز محفل کرده ای بیرون

شنیدم دختر رز را ز محفل کرده ای بیرون به جان خود بگو جانا که از دل کرده ای بیرون؟ اگر در پرده فانوس، اگر…

ادامه مطلب

به خدمت بنده از آزادمردان زود می گردد

به خدمت بنده از آزادمردان زود می گردد ایاز از حسن خدمت عاقبت محمود می گردد به عشق آویز، دل را از هوس گر پاک…

ادامه مطلب