غزلیات – صائب تبریزی
از سر خاک شهیدان سبزه گلگون می دمد
از سر خاک شهیدان سبزه گلگون می دمد چون نباشد لاله گون تیغی که از خون می دمد؟ سرکشی در آب و خاک مردم افتاده…
سالها گرد زمین چون آسمان گردیده ام
سالها گرد زمین چون آسمان گردیده ام تا چنین صافی دل و روشن روان گردیده ام سبز گردیده است چون طوطی پروبالم ز زهر تا…
از زلف کافر تو نجسته است هیچ کس
از زلف کافر تو نجسته است هیچ کس قید فرنگ رانشکسته است هیچ کس از خود برون نیامده نتوان به حق رسید گوهر به چشم…
ساقی به یک پیاله که وقت سحر رساند
ساقی به یک پیاله که وقت سحر رساند ما را ازین جهان به جهان دگر رساند صد حلقه برامید من افزود پیچ وتاب هر رشته…
از دیار مردمی دیار در عالم نماند
از دیار مردمی دیار در عالم نماند آشنارویی بجز دیوار در عالم نماند تیشه فولاد انگشت ندامت می گزد حیف یک فرهاد شیرین کار در…
ساده لوحان غافلند از الفت بیجای هم
ساده لوحان غافلند از الفت بیجای هم می نهند از دوستی زنجیرها بر پای هم صاف اگر باشد هوای بی غبار دوستی حال دل را…
از دل پرخون بلبل کی خبردارد بهار؟
از دل پرخون بلبل کی خبردارد بهار؟ هر طرف چون لاله صد خونین جگر دارد بهار شاهدان غیب رابی پرده جولان می دهد منت بسیاربراهل…
زیر پای سرو چون آب روان غلطیدنی است
زیر پای سرو چون آب روان غلطیدنی است گل به تردستی ز عکس تازه رویان چیدنی است گر لباس فاخری در عالم ایجاد هست از…
از خودگذشتگان را آیینه بی غبارست
از خودگذشتگان را آیینه بی غبارست پیوسته صاف باشد بحری که بی کنارست دنیا طلب محال است در خاک و خون نغلطد موج سراب این…
زهی از غیرت رویت گریبان چاک گلشن ها
زهی از غیرت رویت گریبان چاک گلشن ها ز خوی آتشینت تازه دایم داغ گلخن ها نظر بر آفتاب و ماه نگشایند اهل دل درین…
از خط شبرنگ حسن یار صد چندان شده است
از خط شبرنگ حسن یار صد چندان شده است کز ته هر حلقه خورشید دگر تابان شده است می مکد چون شمع تا روز جزا…
زمین و آسمان از ناله من در خروش آمد
زمین و آسمان از ناله من در خروش آمد نشست از جوش دریا، سینه من تا به جوش آمد نشاط دایمی خواهی، به درد از…
از خاکمال دام، پرم توتیا شده است
از خاکمال دام، پرم توتیا شده است از مالش استخوان تنم رونما شده است حال شکاف سینه و پیکان او مپرس یک مشت استخوان، قفس…
زمانه ساز به رنگ زمانه می گردد
زمانه ساز به رنگ زمانه می گردد پرشکسته خس آشیانه می گردد ز آه خویش بر آن تندخوی می لرزم که تیر راست به گرد…
از چه و زندان برآمد هر که روح از تن شناخت
از چه و زندان برآمد هر که روح از تن شناخت شد عزیز آن کس که یوسف را ز پیراهن شناخت رخنه دل کرد بر…
کباب شد دلم از بویش این شراب کجاست؟
کباب شد دلم از بویش این شراب کجاست؟ شکست در جگرم شیشه این گلاب کجاست؟ نه شب شناسد و نه روز ابر، حیرانم که چشم…
از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب
از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب چشم ظاهربین ز بی دردی کند جوهر حساب می شود چون نافه مویش در جوانی…
کارم شب وصال به پاس نظر گذشت
کارم شب وصال به پاس نظر گذشت فصل بهار من به ته بال و پر گذشت دامان بیخودی مده از کف به حرف عقل از…
از ترک گفتگو دل با معنی آشنا شد
از ترک گفتگو دل با معنی آشنا شد مهر خموشی من جام جهان نما شد بید از ثمر نظر بست وصل نبات دریافت دل ترک…
قطره خونی شد از دست نگارینش چکید
قطره خونی شد از دست نگارینش چکید بس که از دستم به ناز آن نازنین دل را گرفت دست کوتاه مرا شد تخته مشق امید…
از پس صد پرده می تابد فروغ را ز عشق
از پس صد پرده می تابد فروغ را ز عشق سرمه نتواند گرفتن راه برآواز عشق سد اسکندر که چون آیینه ناخن گیر نیست سینه…
قدم برون منه از خلوت نهانی دل
قدم برون منه از خلوت نهانی دل که می کنند گرانبارت از گرانی دل سوار دل شو اگر ذوق لامکان داری که نیست هیچ براقی…
از بس گرفت تنگی دل در میان مرا
از بس گرفت تنگی دل در میان مرا در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا دام و قفس مگر ز دل من برآورد خاری که…
قبا ز شرم بر آن سیمتن نمی چسبد
قبا ز شرم بر آن سیمتن نمی چسبد که شمع را به بدن پیرهن نمی چسبد به حیرتم که چرا زلف یار با این قرب…
از انقلاب دهر نیفتم ز اعتبار
از انقلاب دهر نیفتم ز اعتبار گرد یتیمی گهرم، چون شوم غبار چون سرو نیست بی ثمری بار خاطرم کج می کنم نگه به درختان…
فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است
فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است این کمان پشت سر تیر فراوان دیده است هر که در بزم می آن چهره خندان دیده است…
آرزو در دل بسوزان، عود در مجمر گذار
آرزو در دل بسوزان، عود در مجمر گذار خاک بر لب مال لب رابر لب کوثر گذر قطره خود رادرین دریا چوگوهرساختی دست خودراچون صدف…
فضای دشت ز خونین دلان گلستانی است
فضای دشت ز خونین دلان گلستانی است ز خود برآ که عجب دامن بیابانی است گشاده باش، جهان را شکفته گر خواهی که بر گشاده…
اتفاق دوستان با هم دعای جوشن است
اتفاق دوستان با هم دعای جوشن است سختی از دوران نبیند دانه تا در خرمن است سازگاری پیشه کن با مردم ناسازگار تا شود یوسف…
فروغ گوهر چرخ از جلای دل باشد
فروغ گوهر چرخ از جلای دل باشد صفای روی زمین در صفای دل باشد مه تمام ز پهلوی خود خورد روزی ز خوان خویش مهیا…
آبها آیینه سرو خرامان تواند
آبها آیینه سرو خرامان تواند بادها مشاطه زلف پریشان تواند رعدها آوازه احسان عالمگیر تو ابرها چتر پریزاد سلیمان تواند شاخ گلها دست گلچین بهارستان…
فتنه روز جزا درته سردارد عشق
فتنه روز جزا درته سردارد عشق نمک شور قیامت به جگر دارد عشق گر چه از ساغر توحید ز خودبی خبرست ازضمیر دل هر ذره…
آب حیوان زند آب در میخانه ما
آب حیوان زند آب در میخانه ما می گزد خضر لب از حسرت پیمانه ما از سر شیشه اگر پنبه بگیرد ساقی گل ابری شود…
غیر عبرت هیچ چیز از دار دنیا برمدار
غیر عبرت هیچ چیز از دار دنیا برمدار هر چه را خواهی ز چشم انداخت از جا برمدار لنگر پرواز روح عرش جولان می شود…
پیش میخواران سبک چون پنبه مینا مباش
پیش میخواران سبک چون پنبه مینا مباش از سبکساری چو کف سیلی خور دریا مباش دختر زرکیست تا مردان زبون او شوند؟ بیش ازین مغلوب…
غنی فیض از دل شب چون فقیران در نمی یابد
غنی فیض از دل شب چون فقیران در نمی یابد زظلمت آنچه یابد خضر، اسکندر نمی یابد برآ از قید خودبینی که در زندان آب…
پیش اهل دل ادب منظور باید داشتن
پیش اهل دل ادب منظور باید داشتن با کمال قرب خود را دور باید داشتن سر نباید تافتن از گفتگوی حق به تیغ پاس حرف…
غم مردن نبود جان غم اندوخته را
غم مردن نبود جان غم اندوخته را نیست از برق خطر مزرعه سوخته را خامسوزان هوس، لایق این داغ نیند جز به عشاق منما آن…
پیچیدن سر از دو جهان افسر عشق است
پیچیدن سر از دو جهان افسر عشق است برخاستن از جان، علم لشکر عشق است گلگونه رخسار گهر گرد یتیمی است خواری و غریبی پدر…
غم به اشک از دل غمناک نیاید بیرون
غم به اشک از دل غمناک نیاید بیرون به گرستن گره از تاک نیاید بیرون از کف ساده آیینه برون آمد موی دانه ماست که…
پنبه گوشم اگر پنبه مینا گردد
پنبه گوشم اگر پنبه مینا گردد مستی باده گلرنگ دو بالا گردد گردبادش نفس سوخته خواهد گردید گر غبار دل من دامن صحرا گردد روز…
غبار غم به می از جان غم پرور نمی خیزد
غبار غم به می از جان غم پرور نمی خیزد به شستن از گهر گرد یتیمی بر نمی خیزد فغان بی اثر در سینه عاشق…
پرواز من به بال و پر تیغ و خنجرست
پرواز من به بال و پر تیغ و خنجرست هر زخم، مرغ روح مرا بال دیگرست ما صلح کرده ایم ز گلشن به درد و…
عیبجو چندان که عیب از ما بدر می آورد
عیبجو چندان که عیب از ما بدر می آورد غیرت ما زور بر کسب هنر می آورد گر گهر در آتش افتد، به که از…
پرده دار حرف دعوی کن لب خاموش را
پرده دار حرف دعوی کن لب خاموش را از دبستان بر میاور طفل بازیگوش را مور بر خوان سلیمان خون خود را می خورد خرمن…
عمری چو گرد در قدم کاروان شدم
عمری چو گرد در قدم کاروان شدم تا همچو ناله با جرسی همزبان شدم از عشق من ز چرخ گذشت آفتاب تو سرو تو قد…
پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار
پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار در سواری می رسد فیض نگین نامدار همت دریادلان ظاهر به دولت می شود در بلندی گوهر افشان می…
عمر اگر باقی است بوسی زان دهن خواهم گرفت
عمر اگر باقی است بوسی زان دهن خواهم گرفت خون خود را ازان لب شکرشکن خواهم گرفت گر به هشیاری حجابش مانع احسان شود در…
بیشتر گردد دل نازک ز غمخواران فگار
بیشتر گردد دل نازک ز غمخواران فگار وای بر چشمی که از دستش بود بیماردار هر تهی مغزی ندارد جوهر میدان فقر کز تهیدستی زند…
عقده چون وقت رسد عقده گشا می گردد
عقده چون وقت رسد عقده گشا می گردد غنچه ممنون عبث از باد صبا می گردد زنگ روشنگر آیینه ما می گردد در پریخانه ما…