ای مستان خیزید که هنگام

ای مستان خیزید که هنگام صبوحست هر دم که درین حال زنی دام فتوحست آراست همه صومعه مریم که دم صبح صاحبت خبر گلشن و…

ادامه مطلب

ای شادی و غم ز صلح و جنگ

ای شادی و غم ز صلح و جنگ تو وی داد و ستد ز سیم و سنگ تو ای آفت و راحت شب و روزم…

ادامه مطلب

ای ز آب زندگانی آتشی

ای ز آب زندگانی آتشی افروخته واندر او ایمان و کفر عاشقان را سوخته ای تف عشقت به یک ساعت به چاه انداخته هر چه…

ادامه مطلب

ای جهانی پر از حکایت تو

ای جهانی پر از حکایت تو گه ز شکر و گه از شکایت تو برگشاده به عشق و لاف زبان خویشتن بسته در حمایت تو…

ادامه مطلب

ای ببرده آب آتش روی تو

ای ببرده آب آتش روی تو عالمی در آتشند از خوی تو مشک و می را رنگ و مقداری نماند ای نه مشک و می…

ادامه مطلب

آن جام لبالب کن و بردار

آن جام لبالب کن و بردار مرا ده اندک تو خور ای ساقی و بسیار مرا ده هرکس که نیاید به خرابات و کند کبر…

ادامه مطلب

از عشق آن دو نرجس وز مهر

از عشق آن دو نرجس وز مهر آن دو لاله بی خواب و بی‌قرارم چون بر گلت کلاله خدمت کنم به پیشت همچون صراحی از…

ادامه مطلب

هر که او معشوق دارد گو

هر که او معشوق دارد گو چو من عیار دار خوش لب و شیرین زبان خوش عیش و خوش گفتار دار یار معنی دار باید…

ادامه مطلب

نگویی تا به گلبن بر چه

نگویی تا به گلبن بر چه غلغل دارد آن قمری که چندان لحن می‌سازد همی نالد ز کم صبری به لحن اندر همی گوید که…

ادامه مطلب

من نصیب خویش دوش از عمر

من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم کز سمن بالین و از شمشاد بستر داشتم داشتم در بر نگاری را که از دیدار او…

ادامه مطلب

مارا مدار خوار که ما

مارا مدار خوار که ما عاشقیم و زار بیمار و دلفگار و جدا مانده از نگار ما را مگوی سرو که ما رنج دیده‌ایم از…

ادامه مطلب

گرچه از جمع بی نیازانیم

گرچه از جمع بی نیازانیم عاشق عشق و عشقبازانیم منصف منصف خراباتیم کعبهٔ کعبتین بازانیم گاه سوزان در آتش عشقیم گاه از سوز رود سازانیم…

ادامه مطلب

فریاد از آن دو چشمک

فریاد از آن دو چشمک جادوی دلفریب فریاد از آن دو کافر غازی با نهیب این همبر دو ترکش دلگیر جان ستان وان پیش دو…

ادامه مطلب

عاشق و یار یار باید بود

عاشق و یار یار باید بود در همه کار یار باید بود گر همه راحت و طرب طلبی رنج بردار یار باید بود روز و…

ادامه مطلب

سر بر خط عاشقی نهادیم

سر بر خط عاشقی نهادیم در محنت و رنج اوفتادیم تن را به بلا و غم سپردیم دل را به امید عشق دادیم غمخواره شدیم…

ادامه مطلب

زلف پر تابت مرا در تاب

زلف پر تابت مرا در تاب کرد چشم پر خوابت مرا بی خواب کرد با تن من کرد نور عارضت آنکه با تار قصب مهتاب…

ادامه مطلب

روزی دل من مرا نشان داد

روزی دل من مرا نشان داد وز ماه من او خبر به جان داد گفتا بشنو نشان ماهی کو نامهٔ عشق در جهان داد خورشید…

ادامه مطلب

دلم با عشق آن بت کار

دلم با عشق آن بت کار دارد که او با عاشقان پیکار دارد به دست عشقبازی در فتادم که او عاشق چو من بسیار دارد…

ادامه مطلب

در ده پسرا می مروق را

در ده پسرا می مروق را یاران موافق موفق را زان می که چو آه عاشقان از تف انگشت کند بر آب زورق را زان…

ادامه مطلب

خانهٔ طاعات عمارت مکن

خانهٔ طاعات عمارت مکن کعبهٔ آفاق زیارت مکن امهٔ تلبیس نهفته مخوان جامهٔ ناموس قضاوت مکن قاعدهٔ کار زمانه بدان هر چه کنی جز به…

ادامه مطلب

چه خواهی کرد قرایی و

چه خواهی کرد قرایی و طامات تماشا کرد خواهی در خرابات زمانی با غریبان نرد بازم زمانی گرد سازم با لباسات گهی شه رخ نهم…

ادامه مطلب

جانا بجز از عشق تو دیگر

جانا بجز از عشق تو دیگر هوسم نیست سوگند خورم من که بجای تو کسم نیست امروز منم عاشق بی مونس و بی‌یار فریاد همی…

ادامه مطلب

تا مسند کفر اندر اسلام

تا مسند کفر اندر اسلام نهادستی در کام دلم زهری ناکام نهادستی زلف تو نیارامد یکساعت و دلها را در حلقهٔ مشکینش آرام نهادستی از…

ادامه مطلب

تا به رخسار تو نگه کردم

تا به رخسار تو نگه کردم عیش بر خویشتن تبه کردم تا ره کوی تو بدانستم بر رخ از خون دیده ره کردم تا سر…

ادامه مطلب

بستهٔ یار قلندر مانده‌ام

بستهٔ یار قلندر مانده‌ام زان دو چشمش مست و کافر مانده‌ام تا همه رویست یارم همچو گل من همه دیده چو عبهر مانده‌ام بر دم…

ادامه مطلب

باز افتادیم در سودای تو

باز افتادیم در سودای تو از نشاط آن رخ زیبای تو دستمان گیر الله الله زینهار زان که بنهادیم سر در پای تو باز ما…

ادامه مطلب

ای یوسف حسن و کشی خورشید

ای یوسف حسن و کشی خورشید خوی خوش سیر از سر برون کن سرکشی امروز با ما باده خور زین بادهٔ چون ارغوان پر کن…

ادامه مطلب

ای من مه نو به روی تو

ای من مه نو به روی تو دیده واندر تو ماه نو بخندیده تو نیز ز بیم خصم اندر من از دور نگاه کرده دزدیده…

ادامه مطلب

ای سنایی دل بدادی در پی

ای سنایی دل بدادی در پی دلدار باش دامن او گیر و از هر دو جهان بیزار باش دل به دست دلبر عیار دادن مر…

ادامه مطلب

ای رشک رخ حورا آخر چه

ای رشک رخ حورا آخر چه جمالست این وی سرو سمن سیما آخر چه کمالست این کوشم به وفای تو کوشی به جفای من کس…

ادامه مطلب

ای جهان افروز دلبر ای بت

ای جهان افروز دلبر ای بت خورشید فش فتنهٔ عشاق شهری شمسهٔ خوبان کش گاه آن آمد از وصل تو بستانیم داد زین جهان حیله‌ساز…

ادامه مطلب

ای باد به کوی او گذر کن

ای باد به کوی او گذر کن معشوق مرا ز من خبر کن با دلبر من بگو که جانا در عاشق خود یکی نظر کن…

ادامه مطلب

الحق نه دروغ سخت زارم

الحق نه دروغ سخت زارم تا فتنهٔ آن بت عیارم من پار شراب وصل خوردم امسال هنوز در خمارم صاحب سر درد و رنج گشتم…

ادامه مطلب

از آن می خوردن عشقست

از آن می خوردن عشقست دایم کار من هر شب که بی من در خراباتست دایم یار من هر شب بتم را عیش و قلاشیست…

ادامه مطلب