ای باد به کوی او گذر کن

ای باد به کوی او گذر کن معشوق مرا ز من خبر کن با دلبر من بگو که جانا در عاشق خود یکی نظر کن…

ادامه مطلب

الحق نه دروغ سخت زارم

الحق نه دروغ سخت زارم تا فتنهٔ آن بت عیارم من پار شراب وصل خوردم امسال هنوز در خمارم صاحب سر درد و رنج گشتم…

ادامه مطلب

از آن می خوردن عشقست

از آن می خوردن عشقست دایم کار من هر شب که بی من در خراباتست دایم یار من هر شب بتم را عیش و قلاشیست…

ادامه مطلب

هر که در بند خویشتن نبود

هر که در بند خویشتن نبود وثن خویش را شمن نبود آنکه خالی شود ز خویشی خویش خویشی خویش را وطن نبود من مگوی ار…

ادامه مطلب

نرگسین چشما به گرد نرگس

نرگسین چشما به گرد نرگس تو تیر چیست وان سیاهی اندرو پیوسته همچون قیر چیست گر سیاهی نیست اندر نرگس تو گرد او آن سیه…

ادامه مطلب

معشوقه از آن ظریفتر نیست

معشوقه از آن ظریفتر نیست زان عشوه‌فروش و عشوه خر نیست شهریست پر از شگرف لیکن زو هیچ بتی شگرف‌تر نیست مریم کده‌ها بسیست لیکن…

ادامه مطلب

ما همه راه لب آن دلبر

ما همه راه لب آن دلبر یغما زنیم شکر او را به بوسه هر شبی یغما زنیم هم توان از دو لبش شکر زدن یغما…

ادامه مطلب

گر نشد عاشق دو زلف یار

گر نشد عاشق دو زلف یار بر رخسار او چون ز ما پنهان کند هر ساعتی دیدار او یک زمان در هجر و وصل او…

ادامه مطلب

فراق آمد کنون از وصل

فراق آمد کنون از وصل برخوردار چون باشم جدا گردید یار از من جدا از یار چون باشم به چشم ار نیستم گنج عقیق و…

ادامه مطلب

عاشق نشوی اگر توانی

عاشق نشوی اگر توانی تا در غم عاشقی نمانی این عشق به اختیار نبود دانم که همین قدر بدانی هرگز نبری تو نام عاشق تا…

ادامه مطلب

سبب عاشقان نه نیکوییست

سبب عاشقان نه نیکوییست آفت دلبران نه مه روییست عشق ذات و صفات شرکت نیست بت پرستیدن از سیه روییست عشق هم عاشقست و هم…

ادامه مطلب

زلف چون زنجیر و چون قیر

زلف چون زنجیر و چون قیر ای پسر یک زمان از دوش برگیر ای پسر زان که تا در بند و زنجیر توایم از در…

ادامه مطلب

ربی و ربک‌الله ای ماه تو

ربی و ربک‌الله ای ماه تو چه ماهی کافزون شوی ولیکن هرگز چنو نکاهی مه نیستی که مهری زیرا که هست مه را گاه از…

ادامه مطلب

دلبرا ما دل به چنگال بلا

دلبرا ما دل به چنگال بلا بسپرده‌ایم رحم کن بر ما که بس جان خسته و دل مرده‌ایم ای بسا شب کز برای دیدن دیدار…

ادامه مطلب

در دل آن را که روشنایی

در دل آن را که روشنایی نیست در خراباتش آشنایی نیست در خرابات خود به هیچ سبیل موضع مردم مرایی نیست پسرا خیز و جام…

ادامه مطلب

خه خه ای جان علیک

خه خه ای جان علیک عین‌الله ای گلستان علیک عین‌الله اندرا اندرا که خوش کردی مجلس جان علیک عین‌الله برفشان برفشان دل و جان را…

ادامه مطلب

چنگ در فتراک عشق هیچ بت

چنگ در فتراک عشق هیچ بت رویی مزن تا به شکرانهٔ نخست اندر نبازی جان و تن یا دل اندر زلف چون چوگان دلبندان مبند…

ادامه مطلب

جان جز پیش خود چمانه منه

جان جز پیش خود چمانه منه طبع جز بر می مغانه منه باده را تا به باغ شاید برد آنچنان در شرابخانه منه گر چه…

ادامه مطلب

تا ما به سر کوی تو آرام

تا ما به سر کوی تو آرام گرفتیم اندر صف دلسوختگان نام گرفتیم در آتش تیمار تو تا سوخته گشتیم در کنج خرابات می خام…

ادامه مطلب

تا به بستانم نشاندی بر

تا به بستانم نشاندی بر بساط انبساط ناگهانم در برآوردی و ماندی در بساط برگشاد از قهر و لطف لشکر قهرت کمین تا به دلها…

ادامه مطلب

بس که من دل را به دام

بس که من دل را به دام عشق خوبان بسته‌ام وز نشاط عشق خوبان توبه‌ها بشکسته‌ام خسته او را که او از غمزه تیر انداخته‌ست…

ادامه مطلب

با من بت من تیغ جفا آخته

با من بت من تیغ جفا آخته دارد صبر از دل من جمله برون تاخته دارد او را دلم آرامگه‌ست و عجبست این کارامگه خویش…

ادامه مطلب

ای هوایی یار یک ره تو

ای هوایی یار یک ره تو هوای یار زن آتشی بفروز و اندر خرمن اغیار زن طبل از هستی خویش اندر جهان تاکی زنی بر…

ادامه مطلب

ای ماه ماهان چند ازین ای

ای ماه ماهان چند ازین ای شاه شاهان چند ازین پندت سزای بند گشت آخر نگیری پند ازین گشتی تو سلطان از کشی تا کی…

ادامه مطلب

ای سنایی در ره ایمان قدم

ای سنایی در ره ایمان قدم هشیار زن در مسلمانی قدم با مرد دعوی‌دار زن ور تو از اخلاص خواهی تا چو زر خالص شوی…

ادامه مطلب

ای رخ تو بهار و گلشن من

ای رخ تو بهار و گلشن من همچو جانست عشق در تن من راست چون زلف تو بود تاریک بی رخ تو جهان روشن من…

ادامه مطلب

ای جان و جهان من کجایی

ای جان و جهان من کجایی آخر بر من چرا نیایی ای قبلهٔ حسن و گنج خوبی تا کی بود از تو بیوفایی خورشید نهان…

ادامه مطلب

ای آنکه رخ چو ماه داری

ای آنکه رخ چو ماه داری رخسارهٔ من چو کاه داری آیین دل سمنبران را بر سیم ز سیب جاه داری بر عرصهٔ شطرنج خوبی…

ادامه مطلب

الا ای نقش کشمیری الا ای

الا ای نقش کشمیری الا ای حور خرگاهی به دل سنگی به بر سیمی به قد سروی به رخ ماهی شه خوبان آفاقی به خوبی…

ادامه مطلب

از پی تو ز عدم ما به

از پی تو ز عدم ما به جهان آمده‌ایم نز برای طرب و لهو و فغان آمده‌ایم عشق نپذیرد هستی و پرستیدن نفس ما ازین…

ادامه مطلب

هر کرا در دل خمار عشق و

هر کرا در دل خمار عشق و برنایی بود کار او در عاشقی زاری و رسوایی بود این منم زاری که از عشق بتان شیدا…

ادامه مطلب

نگارینا دلم بردی خدایم

نگارینا دلم بردی خدایم بر تو داور باد به دست هجر بسپردی خدایم بر تو داور باد وفاهایی که من کردم مکافاتش جفا آمد بتا…

ادامه مطلب

معشوق که او چابک و چالاک

معشوق که او چابک و چالاک نباشد آرام دل عاشق غمناک نباشد از چرخ ستمکاره نباشد به غم و بیم آن را که چو تو…

ادامه مطلب

ما کلاه خواجگی اکنون ز

ما کلاه خواجگی اکنون ز سر بنهاده‌ایم تا که در بند کله‌دوزی اسیر افتاده‌ایم صد سر ار زد هر کلاهی کو همی دوزد ولیک ما…

ادامه مطلب

گر کار بجز مستی اسکندر

گر کار بجز مستی اسکندر می من ور معجزه شعرستی پیغمبر می من با اینهمه گر عشق یکی ماه نبودی اندر دو جهان شاه بلند…

ادامه مطلب

غلاما خیز و ساقی را خبر

غلاما خیز و ساقی را خبر کن که جیش شب گذشت و باده در کن چو مستان خفته انداز بادهٔ شام صبوحی لعلشان صبح و…

ادامه مطلب

عاشق مشوید اگر توانید

عاشق مشوید اگر توانید تا در غم عاشقی نمانید این عشق به اختیار نبود دانم که همین قدر بدانید هرگز مبرید نام عاشق تا دفتر…

ادامه مطلب

ساقیا می ده و نمی کم گیر

ساقیا می ده و نمی کم گیر وز سر زلف خود خمی کم گیر گر به یک دم بمانده‌ای در دام جستی از دام پس…

ادامه مطلب

زهی پیمان شکن دلبر

زهی پیمان شکن دلبر نکوپیمان به سر بردی مرا بستی و رخت دل سوی یار دگر بردی کشیدی در میان کار خلقی را به طراری…

ادامه مطلب

راه فقرست ای برادر فاقه

راه فقرست ای برادر فاقه در وی رفتنست وندرین ره نفس کش کافر ز بهر کشتنست نفس اماره و لوامه‌ست و دیگر ملهمه مطمئنه با…

ادامه مطلب

دلبرا تا نامهٔ عزل از

دلبرا تا نامهٔ عزل از وصالت خوانده‌ام ای بسا خون دلا کز دیده بر رخ رانده‌ام بر نشان هرگز ندیدم بر دل بی رحم تو…

ادامه مطلب

دان و آگه باش اگر شرطی

دان و آگه باش اگر شرطی نباشد با منت بامدادان پگه دست منست و دامنت چند ازین شوخی قرارم ده زمانی بر زمین نه همین…

ادامه مطلب

حلقهٔ زلف تو در گوش ای

حلقهٔ زلف تو در گوش ای پسر عالمی افگنده در جوش ای پسر کیست در عالم که بیند مر ترا کش بجا ماند دل و…

ادامه مطلب

چشمکان پیش من پر آب مکن

چشمکان پیش من پر آب مکن دلم از عاشقی کباب مکن ریگ را پیش چشم رود مکن رود را پیش دل سراب مکن به کس…

ادامه مطلب

جانا اگر چه یار دگر

جانا اگر چه یار دگر می‌کنی مکن اسباب عشق زیر و زبر می‌کنی مکن گویی دگر کنم مگرم کار به شود حقا که کار خویش…

ادامه مطلب

تا لب تو آنچه بهتر آن

تا لب تو آنچه بهتر آن برد کس ندانم کز لب تو جان برد دل خرد لعل تو و ارزان خرد جان برد جزع تو…

ادامه مطلب

تا بر آن روی چو ماه

تا بر آن روی چو ماه آموختم عالمی بر خویشتن بفروختم پاره کرده پردهٔ صبر و صلاح دیدهٔ عقل و بصر بردوختم رایت عشق از…

ادامه مطلب

برندارم دل ز مهرت دلبرا

برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زنده‌ام ور چه آزادم ترا تا زنده‌ام من بنده‌ام مهر تو با جان من پیوسته گشت اندر ازل نیست…

ادامه مطلب

با تابش زلف و رخت ای ماه

با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز از شام تو قدر آید و از صبح تو نوروز از جنبش موی تو برآید دو گل…

ادامه مطلب

ای همه خوبی در آغوش شما

ای همه خوبی در آغوش شما قبلهٔ جانها بر و دوش شما ای تماشاگه عقل نور پاش در میان لعل خاموش شما وی امانت جای…

ادامه مطلب