غزلیات سلیم تهرانی
آمد دی و ز میکده ها شور شد بلند
آمد دی و ز میکده ها شور شد بلند شب های عیش چون مژه ی حور شد بلند ساقی گشود تا سر خم را، چو…
از نفس آنچه دلم دید، ز زنجیر ندید
از نفس آنچه دلم دید، ز زنجیر ندید گریه را چون سخن عشق گلوگیر ندید چون صبا پای سبک نه، که درین ره مجنون آنچه…
از سایه ی تو سبز سر خاک من بس است
از سایه ی تو سبز سر خاک من بس است لوح مزار فاخته، سرو چمن بس است شیرین! ز غیرت شکر این پیچ و تاب…
اختیار گوشه درمان است، همت میکنم
اختیار گوشه درمان است، همت میکنم مینشینم همچو عنقا و فراغت میکنم تیغ چون خورشید نتوانم کشیدن بر کسی بر دل خود چون زنم ناخن،…
واقف کسی ز شیوه ی آن کج کلاه نیست
واقف کسی ز شیوه ی آن کج کلاه نیست چون صورت فرنگ، نگاهش نگاه نیست دل ها ز راز یکدگر آگاه نیستند آیینه را به…
همچو عنقاست مرا گوشه ای از دنیا بس
همچو عنقاست مرا گوشه ای از دنیا بس لب نانی بود امروز بس و فردا بس هرکسی چاشنی فقر و قناعت دانست همچو گوهر بودش…
هر کجا موجی ست، از مژگان ما برخاسته ست
هر کجا موجی ست، از مژگان ما برخاسته ست ابر تر گردی ست کز دامان ما برخاسته ست همت ما ذره را از خاک تنها…
نوای مرغ شباهنگ، ناله ی نی ماست
نوای مرغ شباهنگ، ناله ی نی ماست ستاره ی سحر ما پیاله ی می ماست نمانده قاعده ی تازه ای، پیاله بگیر که آنچه کهنه…
نگاه باغبانم، میپرستم لاله و گل را
نگاه باغبانم، میپرستم لاله و گل را کنم چون موی پیغمبر زیارت شاخ سنبل را پر از گل دامن خود را ز فیض خرقه میبینم…
میدهد سیل سراغ ره ویرانهٔ ما
میدهد سیل سراغ ره ویرانهٔ ما چون صدف در بغل موج بود خانهٔ ما چوب گل بهر دوا در همه گلزار نماند بلبلان را چه…
منم که مایه ی جمعیتم پریشانی ست
منم که مایه ی جمعیتم پریشانی ست چو شعله زینت من در لباس عریانی ست چو آینه همه عمرم به یک نگاه گذشت چه حالت…
مغفر و خفتان به میدان محبت ننگ ماست
مغفر و خفتان به میدان محبت ننگ ماست همچو کشتی گیر، عریانی سلاح جنگ ماست گر به راه شوق گردد مرغ با ما همسفر از…
مردم و زخم از دم شمشیر میآید هنوز
مردم و زخم از دم شمشیر میآید هنوز استخوانم خاک گشت و تیر میآید هنوز از جنونم سالها رفت و دل دیوانه را بیخودی از…
مباد آن دم که از ما رنجه گردد آشنارویی
مباد آن دم که از ما رنجه گردد آشنارویی شکست از سنگ ما بر ساغر چینی رسد مویی درین نخجیرگاه افلاک را بنگر سراسیمه که…
لب لعلش ز میگونی لب جام است پنداری
لب لعلش ز میگونی لب جام است پنداری به رویش حلقه های زلف، گلدام است پنداری فریب آمیز با هرکس نگاهی آنچنان دارد که آن…
گل ز بلبل یاد گیرد مستی جاوید را
گل ز بلبل یاد گیرد مستی جاوید را ذره آموزد سماع بیخودی خورشید را بعد مردن گر تهیدستی ندارد حاصلی چیست آمیزش به یکدیگر نبات…
کی توان در عشق، بی سامان حیرانی نشست؟
کی توان در عشق، بی سامان حیرانی نشست؟ آنچنان در گوشه ای بنشین که بتوانی نشست خاک خلعت خانه ی عالم اگر بر باد رفت…
کرشمهٔ تو اگر دست از شراب کشد
کرشمهٔ تو اگر دست از شراب کشد ز باده، دست و دهن را سبو به آب کشد تو چون پیاده روی، شاخ گل عنان گیرد…
قفس ترا چو خوش افتاد به ز باغ بود
قفس ترا چو خوش افتاد به ز باغ بود گل است شعله کسی را اگر دماغ بود درین چمن به گلم ذوق آشنایی نیست به…
فصل گل رفت و به جام می دمی نگذاشتم
فصل گل رفت و به جام می دمی نگذاشتم همچو لاله داغ دل را مرهمی نگذاشتم خنده ی موجم درین دریا کجا تر می کند؟…
عشق خونریز که شیر مست است
عشق خونریز که شیر مست است به دل از تیر تو در نی بست است هر کجا راهزنی برخیزد با تو چون دزد حنا همدست…
صد نشان خاک مرا از اثر عصیان است
صد نشان خاک مرا از اثر عصیان است یکی از جمله ی آنها گل نافرمان است زان درین بحر خموشند حقایق دانان که حبابی چو…
شمع از هوای وصلت، در حالت هلاک است
شمع از هوای وصلت، در حالت هلاک است گل تا شنیده بویت، از شوق سینه چاک است شستم غبار خود را با گریه از دل…
شد چو گلبن سبز در پیراهن من خار عشق
شد چو گلبن سبز در پیراهن من خار عشق همچو قمری گشت طوق گردنم زنار عشق بلبل از حسرت اگر در فصل گل نالد رواست…
سوی خم می این دل مخمور فرستیم
سوی خم می این دل مخمور فرستیم پروانه ی خود را به سوی طور فرستیم از صحبت هم، ذوق بود تنگدلان را برخیز سلیمان که…
سحر که ناله مرا گرم چون جرس گیرد
سحر که ناله مرا گرم چون جرس گیرد ز دود آه دلم صبح را نفس گیرد ز قید باده پرستی دم نیم آزاد چو محتسب…
زین چمن گر لاله ذوق از تاج شاهی می برد
زین چمن گر لاله ذوق از تاج شاهی می برد غنچه سر در جیب خویش از بی کلاهی می برد حاصل کردار خود دارد به…
زاهد همه عمرم به می ناب گذشته ست
زاهد همه عمرم به می ناب گذشته ست چون سبزه ی جو از سر من آب گذشته ست تا دامن دل رفته مرا چاک گریبان…
ز فیض عشق تو چون حسن دلپذیر شدیم
ز فیض عشق تو چون حسن دلپذیر شدیم غبار راه تو بودیم، ازان عبیر شدیم به خون خویش علم چرب کرده ایم چو شمع که…
ز تنهایی چو مینا راز با پیمانه میگویم
ز تنهایی چو مینا راز با پیمانه میگویم گهی با شمع محفل، گاه با پروانه میگویم حریف نکتهسنجی در همه عالم نمیبینم سخن از بیکسی…
روز بیمعشوق و شب بیجام گلگون میرود
روز بیمعشوق و شب بیجام گلگون میرود میرود عمر سبکخیز و ببین چون میرود از ملاقات سرشکم عمرها رفت و هنوز چون گلوی صید بسمل…
دیگر بهار شد که هوا گلفشان شود
دیگر بهار شد که هوا گلفشان شود دامن ز خون دیده پر از ارغوان شود صد برگ شد ز فیض هوا هر گل زمین سیر…
دلم ز نسبت روی تو مهربان گل است
دلم ز نسبت روی تو مهربان گل است چو عندلیب همه عمر مدح خوان گل است شکسته رنگ شود گل چو بیندش به چمن بهار…
دلا ز دام صفیری به گلستان بفرست
دلا ز دام صفیری به گلستان بفرست به دست ناله دعایی به بلبلان بفرست کسی قبول ندارد که در قفس هستی پری برای نشانی به…
دشمن خود گر نهای، ما را به خود دشمن مکن
دشمن خود گر نهای، ما را به خود دشمن مکن در بغل چون شیشه داری، سنگ در دامن مکن بر شکست گوهرم دستی نداری ای…
در محبت بس که خواری دیدم از پهلوی دل
در محبت بس که خواری دیدم از پهلوی دل از کسی هرگز نمیخواهم ببینم روی دل هرکجا گردی بود، افشاندهٔ دامان ماست میرسد از هر…
در سر کوی تو جمعند پریشانی چند
در سر کوی تو جمعند پریشانی چند بند بر بند قبا بافته عریانی چند دل دیوانه ی ما زلف ترا در کار است باید این…
در چمن ای بلبل از برگ و نوا افتادهای
در چمن ای بلبل از برگ و نوا افتادهای از گلی گویا تو هم چون من جدا افتادهای ترک خون خوردن کن ای دل، رحم…
خون گل ریزد درین باغ پرافسون آفتاب
خون گل ریزد درین باغ پرافسون آفتاب میزند چون ماه بر شبنم شبیخون آفتاب عمرها رفت و همان بیگانهای با ما، مگر در قیامت گرم…
خوش آن روزی که می در هر چمن بیباک میخوردم
خوش آن روزی که می در هر چمن بیباک میخوردم به دستم بود اگر جامی، به پای تاک میخوردم ز ساقی، جام می نگرفتن زاهد…
خرم آنان که به دل راه تمنا بستند
خرم آنان که به دل راه تمنا بستند چشم از هر دو جهان چون لب دانا بستند مانع جلوه ی معنی بود این نقش و…
حسن با مهر و وفا بیگانه است
حسن با مهر و وفا بیگانه است هر که عاشق می شود، دیوانه است نیست بی یاران هوای گلشنم باغبان فصل خزان در خانه است…
چون تنکظرفان کجا من می ز ساغر میکشم
چون تنکظرفان کجا من می ز ساغر میکشم همچو غواص گهرجو، شیشه بر سر میکشم از کفم سررشتهٔ پرواز بیرون رفته است گر گشایم بال…
چو سوسن از حدیث آرزوی دل زبان بستم
چو سوسن از حدیث آرزوی دل زبان بستم چو زخم به شده چشم از تماشای جهان بستم ندارم بر بهار این چمن دلبستگی چندان حنا…
چه رنگ ها که ازین سیمتن شکسته شود
چه رنگ ها که ازین سیمتن شکسته شود چه عهدها که ازین دلشکن شکسته شود نصیب بود که چون شیشه، توبه را عمری نگاه دارم…
چنان از رهروان فیض شد روی زمین خالی
چنان از رهروان فیض شد روی زمین خالی که جای موج در دریاست چون نقش نگین خالی ز بس در خویش دزدیدند، از همت کریمان…
جلوه را زیور نباید چون به آیین میرود
جلوه را زیور نباید چون به آیین میرود عار دارد از حنا، پایی که رنگین میرود بیستون از درد تنهایی اگر نالد رواست کوهکن خود…
تکلیف شراب است نمک ریزی داغم
تکلیف شراب است نمک ریزی داغم برگردن پیمانه ی می، خون ایاغم پیغام جنون می شنوم از لب ساغر بوی عرق فتنه دهد، می به…
پیاله گیر که عذر شراب بی نمک است
پیاله گیر که عذر شراب بی نمک است حدیث توبه به عهد شباب بی نمک است به مجلسی که درو جام می نمی رقصد سرود…
بیا که وصل تو گل را بهار دلخواه است
بیا که وصل تو گل را بهار دلخواه است چمن ز رخنهٔ دیوار، چشم بر راه است به هرکجا روم از کوی او، دلم آنجاست…