غزلیات سلیم تهرانی
قصه ی منصور را سر کرده است
قصه ی منصور را سر کرده است باز صوفی از کجا بر کرده است خار در دعوی زبان را تیز کرد گوش خود را گل…
غنچه را برگ گل آیا در گریبان از کجاست
غنچه را برگ گل آیا در گریبان از کجاست لاله را داغ می گلگون به دامان از کجاست خاطر ما چون کند ضبط دل از…
عاشقی، دیگر به فکر منزل و مسکن مباش
عاشقی، دیگر به فکر منزل و مسکن مباش آشیان خود بسوزان، یا درین گلشن مباش تا توانی مشق فریادی بکن ای عندلیب من ز کار…
شوق دام زلف او دلگیر باغم کرده است
شوق دام زلف او دلگیر باغم کرده است بی رخ او، صحبت گل بی دماغم کرده است بلبل و پروانه می جوشد به هم در…
شکفته گل ز بر خار ما همیشه رود
شکفته گل ز بر خار ما همیشه رود چو موج کوچه دهد سنگ ما که شیشه رود هنوز دامن اگر بیستون بفشارد هزار سیل به…
شد بهار و بوستان را داد آب و تاب ابر
شد بهار و بوستان را داد آب و تاب ابر مژده مستان را که خوب آمد برون از آب ابر جز به وقت خود ندارد…
سروکارم نه به کفر و نه به دین می بایست
سروکارم نه به کفر و نه به دین می بایست رقمی خوشتر ازین نقش جبین می بایست آنچه بایست در آیین وفا، من کردم این…
سحر به سوی چمن یار چون شمال گذشت
سحر به سوی چمن یار چون شمال گذشت ز لطف جلوه اش آب از سر نهال گذشت مدار مجلس افتادگان به او افتاد ستم به…
ساقی ار خواهی کنی احباب را گردآوری
ساقی ار خواهی کنی احباب را گردآوری همچو ساغر کن شراب ناب را گردآوری در بیابان طلب از رهروان آگه است می کند هرکس چو…
زاهد بنای سست ورع را خراب گیر
زاهد بنای سست ورع را خراب گیر بگذار سبحه از کف و جام شراب گیر از باده گرم ساز نفس را و بعد ازان دریوزه…
ز طوف میکده واجب بود سپاس مرا
ز طوف میکده واجب بود سپاس مرا که کرد شوق برهمن خداشناس مرا چنان که سایه ی ابر بهاری از خورشید ز جلوه ی تو…
ز تاب گل ز بس افروخت آشیانهٔ مرغ
ز تاب گل ز بس افروخت آشیانهٔ مرغ سمندر از پی آتش رود به خانهٔ مرغ تو فکر روزی خود را به آسمان بگذار بود…
رهنمای مقصد هرکس توکل میشود
رهنمای مقصد هرکس توکل میشود همچو ابراهیمش آتش لاله و گل میشود گر ز قید ناخدا آزادسازی خویش را موج دریا همچو مرغابی ترا پل…
دوستان میروم از خود که صبا میآید
دوستان میروم از خود که صبا میآید بگذارید ببینم ز کجا میآید بر دلم دست نگارین که نهادهست، که باز به مشامم ز نفس بوی…
دلم چو غنچه ز گلگشت باغ میگیرد
دلم چو غنچه ز گلگشت باغ میگیرد چو لاله دامنم از آب، داغ میگیرد چو شمع کشته، ز دود فتیلهٔ عنبر فریبخوردهٔ زلفش دماغ میگیرد…
دلم از یاد چشم گلرخان راه خرابات است
دلم از یاد چشم گلرخان راه خرابات است سرم از شور و غوغا چون گذرگاه خرابات است ز فیض عام باشد گر فلک راهی درو…
دل آشفته از نام شراب ناب می سوزد
دل آشفته از نام شراب ناب می سوزد گیاه خشک ما را همچو آتش آب می سوزد چنان از آتش دل دود آهم مضطرب خیزد…
در کوی میفروشان، گردم ز بینوایی
در کوی میفروشان، گردم ز بینوایی در دست جام خالی، چون کاسهٔ گدایی در صبح از سفیدی چون شیر می نماید مستان ز دختر رز،…
در ره شوق، دل از بیم خطر می لرزد
در ره شوق، دل از بیم خطر می لرزد می نهم پا چون درین بادیه، سر می لرزد که خبر داد ز لب تشنگی ام…
در باغ هر گلی ز تو در خون تازه ای ست
در باغ هر گلی ز تو در خون تازه ای ست هر بید در هوای تو مجنون تازه ای ست از زلف تا به چند…
خویش را از بس به تیغ موج این دریا زدم
خویش را از بس به تیغ موج این دریا زدم جای ناخن بر تن من نیست، بر هر جا زدم عرصه ی معمور بر خیل…
خودپرستند بتان، خیل خدا نشناسند
خودپرستند بتان، خیل خدا نشناسند بر دل خسته ی مرهم طلبان الماسند بود آلوده تن اهل ریا چون ماهی غوطه زن گرچه به دریا همه…
خراب نشئهٔ آن لب، می و مینا نمیداند
خراب نشئهٔ آن لب، می و مینا نمیداند به راه شوق او خورشید سر از پا نمیداند گهی در کعبه مجنون، گاه در بتخانه میگردد…
حاصل من نیست از شهد سخن جز کام تلخ
حاصل من نیست از شهد سخن جز کام تلخ د دهن من زبان تلخ است چون بادام تلخ گفته اند از نام آتش لب نمی…
چون در دلش ز لعل تو اندیشه بگذرد
چون در دلش ز لعل تو اندیشه بگذرد می چون عرق ز پیرهن شیشه بگذرد فرهاد را بگو که ز جرم وفای تو پرویز خود…
چو حسن سبز تمنای اهل دید بود
چو حسن سبز تمنای اهل دید بود مباش گو به چمن گل چو سرو و بید بود به بزم شوق، پی آب خوردن دل ما…
چه شد نگاه تو گر شرم ما نگه دارد
چه شد نگاه تو گر شرم ما نگه دارد که آشنا طرف آشنا نگه دارد هر استخوان که نشانی برو ز تیر تو هست برای…
چشم خویشان را حسد از بس به دولت شور کرد
چشم خویشان را حسد از بس به دولت شور کرد شد چو یوسف پادشاه، اول پدر را کور کرد! هر کجا دیوانه ای برداشت سنگی…
جهان چه می به قدح ریخت بی خبر ما را
جهان چه می به قدح ریخت بی خبر ما را که خاک شد سر و نگذاشت درد سر ما را محبت عجبی در میانه ی…
تماشایش برد از آهوی وحشی تک و دو را
تماشایش برد از آهوی وحشی تک و دو را ز رفتن بازدارد حیرتش عمر سبکرو را نخواهد همچو فرهادی به دست روزگار افتاد زند بر…
پی شکستن پیمان بهانه بسیار است
پی شکستن پیمان بهانه بسیار است گرم خموش نسازی فسانه بسیار است به هند، شعلهٔ آه ضعیف من چه کند که چون قلمرو تقویم، خانه…
بیا که بی لب لعل تو بس که پیر شده ست
بیا که بی لب لعل تو بس که پیر شده ست شراب کهنه به ساغر به رنگ شیر شده ست وجود من به جراحت سرشته…
بهار در قدح گل می غریب مریز
بهار در قدح گل می غریب مریز درین پیاله بجز خون عندلیب مریز من آن نیم که چو عنقا شوم شکار کسی به راهم ای…
به غیر میکده زاهد بود شراب کجا
به غیر میکده زاهد بود شراب کجا کجا روم دگر ای خان و مان خراب کجا اشاره ای ست که از باده سیر نتوان شد…
به دل هر چیز بیند عشق آتشخو بسوزاند
به دل هر چیز بیند عشق آتشخو بسوزاند ز گرمی در تن بیمار این تب، مو بسوزاند به هندستان ز ما آیین دیگر در میان…
به بوی خرقه گلم در چمن عنانگیر است
به بوی خرقه گلم در چمن عنانگیر است ز شوق شال سرم را هوای کشمیر است خزان به گلشن آزادگان ندارد راه نشاط اهل قناعت،…
بر سر عشق تو هرکس هست با من دشمن است
بر سر عشق تو هرکس هست با من دشمن است آنکه اشکی پاک میسازد ز چشمم دامن است در کف او می به رنگ شبنم…
با کسی کی میکنم در عشقبازی همرهی
با کسی کی میکنم در عشقبازی همرهی من که دایم از دل خود میکنم پهلو تهی از ضعیفی برنمیآید ز لب فریاد من ناله هم…
ای گل دگر ز دست کجا می گذارمت
ای گل دگر ز دست کجا می گذارمت نتوان فریب داد مرا، خوب دارمت از تو ندیده ام به جهان بی وفاتری باور مکن گر…
ای خوش آن روز که آن سیب ذقن سبز شود
ای خوش آن روز که آن سیب ذقن سبز شود هرچه می گویمت ای عهدشکن سبز شود مطلبی قصد کند هرکه حدیثی سر کرد می…
اهل شیراز، بهشتی صفتان دهرند
اهل شیراز، بهشتی صفتان دهرند هرکه را مار غمی زهر زند، پازهرند در صفاهان نتوان بی می شیرازی بود اهل دریا همه محتاج به آب…
آمد بهار و شد می چون ارغوان لذیذ
آمد بهار و شد می چون ارغوان لذیذ آن می که آب خضر نباشد چنان لذیذ آن می که نکته سنج، خیال رطب کند از…
از قفای زلف مشکین تو عنبر میدود
از قفای زلف مشکین تو عنبر میدود در رکاب حلقهٔ گوش تو گوهر میدود چون زلیخا در رهت ای یوسف گل پیرهن گه به دیوار…
از دل برون نکرده خیال جفا هنوز
از دل برون نکرده خیال جفا هنوز گرگ آشتی ست یوسف ما را به ما هنوز روزی که من به سلسله ی زلفش آمدم بیعت…
اثر در عالم از دارا و اسکندر نمیبینم
اثر در عالم از دارا و اسکندر نمیبینم سری همچون کلاه لاله در افسر نمیبینم درین مجلس چراغی از که خواهد خواست پروانه که غیر…
هوای تخت ندارد کسی که گوشهنشین است
هوای تخت ندارد کسی که گوشهنشین است سر و دلی که به ما دادهاند تاج و نگین است به غیر عیب جهان بر زبانشان سخنی…
هلال عیدم و ترک کلاه خورشیدم
هلال عیدم و ترک کلاه خورشیدم ستاره ی سحرم، شمع راه خورشیدم ز برق چون خس و خاشاک شکوه نیست مرا که شبنم گلم و…
هر قطره ی شبنم رخ گل
هر قطره ی شبنم رخ گل سیلی ست به خانمان بلبل عمرم همه در خیال او رفت چون آب روان به سایه ی گل مغرور…
نه همین نازش مرا منع از رخ او میکند
نه همین نازش مرا منع از رخ او میکند هر گره در زلف، کار چین ابرو میکند بیدماغی کرده است از بس که حالم را…
نگاه از شوق دیدارت به چشم من نمیگنجد
نگاه از شوق دیدارت به چشم من نمیگنجد چراغی کز تو روشن شد در او روغن نمیگنجد هوای دامن صحرا چنانم مضطرب دارد که همچون…