چشم خویشان را حسد از بس به دولت شور کرد

چشم خویشان را حسد از بس به دولت شور کرد شد چو یوسف پادشاه، اول پدر را کور کرد! هر کجا دیوانه ای برداشت سنگی…

ادامه مطلب

جهان چه می به قدح ریخت بی خبر ما را

جهان چه می به قدح ریخت بی خبر ما را که خاک شد سر و نگذاشت درد سر ما را محبت عجبی در میانه ی…

ادامه مطلب

تماشایش برد از آهوی وحشی تک و دو را

تماشایش برد از آهوی وحشی تک و دو را ز رفتن بازدارد حیرتش عمر سبکرو را نخواهد همچو فرهادی به دست روزگار افتاد زند بر…

ادامه مطلب

پی شکستن پیمان بهانه بسیار است

پی شکستن پیمان بهانه بسیار است گرم خموش نسازی فسانه بسیار است به هند، شعلهٔ آه ضعیف من چه کند که چون قلمرو تقویم، خانه…

ادامه مطلب

بیا که بی لب لعل تو بس که پیر شده ست

بیا که بی لب لعل تو بس که پیر شده ست شراب کهنه به ساغر به رنگ شیر شده ست وجود من به جراحت سرشته…

ادامه مطلب

بهار در قدح گل می غریب مریز

بهار در قدح گل می غریب مریز درین پیاله بجز خون عندلیب مریز من آن نیم که چو عنقا شوم شکار کسی به راهم ای…

ادامه مطلب

به غیر میکده زاهد بود شراب کجا

به غیر میکده زاهد بود شراب کجا کجا روم دگر ای خان و مان خراب کجا اشاره ای ست که از باده سیر نتوان شد…

ادامه مطلب

به دل هر چیز بیند عشق آتشخو بسوزاند

به دل هر چیز بیند عشق آتشخو بسوزاند ز گرمی در تن بیمار این تب، مو بسوزاند به هندستان ز ما آیین دیگر در میان…

ادامه مطلب

به بوی خرقه گلم در چمن عنانگیر است

به بوی خرقه گلم در چمن عنانگیر است ز شوق شال سرم را هوای کشمیر است خزان به گلشن آزادگان ندارد راه نشاط اهل قناعت،…

ادامه مطلب

بر سر عشق تو هرکس هست با من دشمن است

بر سر عشق تو هرکس هست با من دشمن است آنکه اشکی پاک می‌سازد ز چشمم دامن است در کف او می به رنگ شبنم…

ادامه مطلب

با کسی کی می‌کنم در عشقبازی همرهی

با کسی کی می‌کنم در عشقبازی همرهی من که دایم از دل خود می‌کنم پهلو تهی از ضعیفی برنمی‌آید ز لب فریاد من ناله هم…

ادامه مطلب

ای گل دگر ز دست کجا می گذارمت

ای گل دگر ز دست کجا می گذارمت نتوان فریب داد مرا، خوب دارمت از تو ندیده ام به جهان بی وفاتری باور مکن گر…

ادامه مطلب

ای خوش آن روز که آن سیب ذقن سبز شود

ای خوش آن روز که آن سیب ذقن سبز شود هرچه می گویمت ای عهدشکن سبز شود مطلبی قصد کند هرکه حدیثی سر کرد می…

ادامه مطلب

اهل شیراز، بهشتی صفتان دهرند

اهل شیراز، بهشتی صفتان دهرند هرکه را مار غمی زهر زند، پازهرند در صفاهان نتوان بی می شیرازی بود اهل دریا همه محتاج به آب…

ادامه مطلب

آمد بهار و شد می چون ارغوان لذیذ

آمد بهار و شد می چون ارغوان لذیذ آن می که آب خضر نباشد چنان لذیذ آن می که نکته سنج، خیال رطب کند از…

ادامه مطلب

از قفای زلف مشکین تو عنبر می‌دود

از قفای زلف مشکین تو عنبر می‌دود در رکاب حلقهٔ گوش تو گوهر می‌دود چون زلیخا در رهت ای یوسف گل پیرهن گه به دیوار…

ادامه مطلب

از دل برون نکرده خیال جفا هنوز

از دل برون نکرده خیال جفا هنوز گرگ آشتی ست یوسف ما را به ما هنوز روزی که من به سلسله ی زلفش آمدم بیعت…

ادامه مطلب

اثر در عالم از دارا و اسکندر نمی‌بینم

اثر در عالم از دارا و اسکندر نمی‌بینم سری همچون کلاه لاله در افسر نمی‌بینم درین مجلس چراغی از که خواهد خواست پروانه که غیر…

ادامه مطلب

هوای تخت ندارد کسی که گوشه‌نشین است

هوای تخت ندارد کسی که گوشه‌نشین است سر و دلی که به ما داده‌اند تاج و نگین است به غیر عیب جهان بر زبانشان سخنی…

ادامه مطلب

هلال عیدم و ترک کلاه خورشیدم

هلال عیدم و ترک کلاه خورشیدم ستاره ی سحرم، شمع راه خورشیدم ز برق چون خس و خاشاک شکوه نیست مرا که شبنم گلم و…

ادامه مطلب

هر قطره ی شبنم رخ گل

هر قطره ی شبنم رخ گل سیلی ست به خانمان بلبل عمرم همه در خیال او رفت چون آب روان به سایه ی گل مغرور…

ادامه مطلب

نه همین نازش مرا منع از رخ او می‌کند

نه همین نازش مرا منع از رخ او می‌کند هر گره در زلف، کار چین ابرو می‌کند بی‌دماغی کرده است از بس که حالم را…

ادامه مطلب

نگاه از شوق دیدارت به چشم من نمی‌گنجد

نگاه از شوق دیدارت به چشم من نمی‌گنجد چراغی کز تو روشن شد در او روغن نمی‌گنجد هوای دامن صحرا چنانم مضطرب دارد که همچون…

ادامه مطلب

میان عافیت و روزگار ما جنگ است

میان عافیت و روزگار ما جنگ است مدار شیشهٔ ما همچو آب بر سنگ است ز رازداری ما جمع دار خاطر را ز گوش تا…

ادامه مطلب

من کیستم، آشفته تر از طره ی آهی

من کیستم، آشفته تر از طره ی آهی چون داغ، جگرسوخته ی خانه سیاهی تا چند سراسیمه به بوی گل وصلت چون آب دوم در…

ادامه مطلب

مطلب بجز آزار ز مطلوب نباشد

مطلب بجز آزار ز مطلوب نباشد خوب است که معشوق به کس خوب نباشد آورد صبا غنچه ای از باغ به کویش احباب ببینید که…

ادامه مطلب

مرا معانی کوتاه، دلپسند نباشد

مرا معانی کوتاه، دلپسند نباشد چو کر نمی شنوم تا سخن بلند نباشد اگر بود ز من آزرده مدعی عجبی نیست ز مومیایی، راضی شکسته…

ادامه مطلب

ما در چمن بساط تمنا فکنده ایم

ما در چمن بساط تمنا فکنده ایم بر برگ لاله طرح تماشا فکنده ایم چون آینه ز دیدن او چشم ما پر است یوسف به…

ادامه مطلب

گهی با وصل و گه با حسرت دیدار می‌سازم

گهی با وصل و گه با حسرت دیدار می‌سازم چو آیینه به هر صورت که افتد کار، می‌سازم چو سیل اندیشه از پست و بلند…

ادامه مطلب

گل این باغ را ساغر ز می شام و سحر خالی‌ست

گل این باغ را ساغر ز می شام و سحر خالی‌ست چو بیند تاج خود را لاله، گوید جای سر خالی‌ست به غیر از باد…

ادامه مطلب

کی دهم دیگر عنان آن بت چین را ز دست

کی دهم دیگر عنان آن بت چین را ز دست چون رکابش کی گذارم دامن زین را ز دست ای بهار عیش، می ریزد خزان…

ادامه مطلب

کدام گل که به دامن ز نوبهارم نیست؟

کدام گل که به دامن ز نوبهارم نیست؟ ولی چه سود که دستی به آن نگارم نیست به راه وعده مرا سوخت، گر لبش امشب…

ادامه مطلب

قدح بر چشمهٔ خورشید در جوهر شرف دارد

قدح بر چشمهٔ خورشید در جوهر شرف دارد چرا خرم نباشد تاک، فرزند خلف دارد نظر گر بر تو باشد آسمان را، زان مشو خوشدل…

ادامه مطلب

غریبی را به من عشقت وطن کرد

غریبی را به من عشقت وطن کرد بیابان را به چشم من چمن کرد چرا ای شمع خاموشی به بزمش زبانت هست، می باید سخن…

ادامه مطلب

عشق از سرم چو شور ز میخانه کم نشد

عشق از سرم چو شور ز میخانه کم نشد آه از دلم چو گرد ز ویرانه کم نشد مجلس تمام گشت و برای گل چراغ…

ادامه مطلب

صبا دعای مرا سوی می گساران بر

صبا دعای مرا سوی می گساران بر سلام خشکی ازین چشم تر به باران بر ملول شد دلت ای همنشین ز گریه ی ما که…

ادامه مطلب

شعله ی رسوایی منصور، خس پوش من است

شعله ی رسوایی منصور، خس پوش من است مایه ی حلاجی او پنبه ی گوش من است گر به دست من رسد پیمانه جام جم…

ادامه مطلب

شد عمرها و شورش عشقم ز سر نرفت

شد عمرها و شورش عشقم ز سر نرفت بوی گل جنون ز دماغم به در نرفت هر کس به راه شوق تو چون شعله گرم…

ادامه مطلب

سرو شد باز با صبا رقاص

سرو شد باز با صبا رقاص برگ گل گشت در هوا رقاص سیل نالان و کف زنان از شوق کوه چون سنگ آسیا رقاص شده…

ادامه مطلب

سحر زان شمع باشد تاب خورده

سحر زان شمع باشد تاب خورده که او شب باده در مهتاب خورده دلم بی نغمه ذوق از می ندارد گل ما آب از دولاب…

ادامه مطلب

زین پس سر مینای می ناب سلامت!

زین پس سر مینای می ناب سلامت! تا چند توان گفت که نواب سلامت! اندیشه فرو رفت به دریای خم می مشکل که برآرد سر…

ادامه مطلب

زاهد امشب تا سحر با ما شراب ناب زد

زاهد امشب تا سحر با ما شراب ناب زد ساغری هر دم به طاق ابروی محراب زد آنکه از عقل است جایش بر سر مسند،…

ادامه مطلب

ز عشقم به هر محفل افسانه ای ست

ز عشقم به هر محفل افسانه ای ست ز اشکم به هر گوشه ویرانه ای ست ز شمعی چمن را صبا مژده داد که هر…

ادامه مطلب

ز بی‌پروایی چشمت دل آزرده‌ای دارم

ز بی‌پروایی چشمت دل آزرده‌ای دارم لبت هرگز نمی‌گوید نمک‌پرورده‌ای دارم دماغ من پر است از بوی آن گل، کس چه می‌داند که در ویرانهٔ…

ادامه مطلب

ره بیرون شدنم زین چمن از یاد شده ست

ره بیرون شدنم زین چمن از یاد شده ست سبزه در رهگذرم رشته ی صیاد شده ست در ره مرغ دلم آنکه نهد دام فریب…

ادامه مطلب

دو روز عمر که خواه و نخواه می گذرد

دو روز عمر که خواه و نخواه می گذرد چنان که می بری آن را به راه، می گذرد هزار تفرقه از گریه در دل…

ادامه مطلب

دلم بی طره ای آشفته حال است

دلم بی طره ای آشفته حال است جدا از ماه خویشم، چند سال است ز خامه راز ما نتوان شنیدن زبان ترجمان شوق، لال است…

ادامه مطلب

دل من ناله ز شوق تو پر آشوب کند

دل من ناله ز شوق تو پر آشوب کند غنچه ی ما چو جرس زمزمه را خوب کند گر زند شعله دم از پرتو او،…

ادامه مطلب

دل از هوای صحبت جانانه پر شده ست

دل از هوای صحبت جانانه پر شده ست یک کس درون نیامده و خانه پر شده ست هر کس برای خود سر زلفی گرفته است…

ادامه مطلب

در کوی عشق نیست ز اهل وفا کسی

در کوی عشق نیست ز اهل وفا کسی هرگز نمی شود به کسی آشنا کسی دنبال آن که دست به وصلش نمی رسد تا کی…

ادامه مطلب