غزلیات سلیم تهرانی
بوالهوس! با عشق خوبان این قدر امساک چیست
بوالهوس! با عشق خوبان این قدر امساک چیست گر ز جان نتوان گذشتن، می توان از دل گذشت مگذر از مستی که در این وادی…
به گوش کس نبود آشنا حکایت ما
به گوش کس نبود آشنا حکایت ما رموز عشق بود سر بسر روایت ما خوشم به صحبت عنقا، که غیر ازو عمری ست کسی نیامده…
به دیده چند ز نقش تو گل بر آب زنم
به دیده چند ز نقش تو گل بر آب زنم چو می به یاد لبت موج اضطراب زنم به سایه اش نروم، ابر اگر هما…
بنای توبه ز ابر بهار در خلل است
بنای توبه ز ابر بهار در خلل است می دوآتشه عمر دوباره را بدل است ز شام تا دم صبح است وقت می خوردن میان…
بر من هوای بزم تو بسیار غالب است
بر من هوای بزم تو بسیار غالب است با طالعی که از می توفیق تایب است خوبان به خاطر آنچه رسانند، می رسد بت را…
باده در جام خمار من دلگیر کنید
باده در جام خمار من دلگیر کنید شوق پروانه ام، از شعله مرا سیر کنید باده در وقت سحر لذت دیگر دارد صبح را از…
ای گل شکفته شو که به جا میفرستمت
ای گل شکفته شو که به جا میفرستمت یعنی به یار سستوفا میفرستمت قاصد بگیر نامه و دست مرا ببوس آگاه نیستی که کجا میفرستمت…
ای دریده ز تو گل پیرهن خون آلود
ای دریده ز تو گل پیرهن خون آلود لاله را داغ تو تعویذ تن خون آلود اختران بر فلک از گریه ی من رنگینند همچو…
اهل میخانه گلاب از گل صهبا گیرند
اهل میخانه گلاب از گل صهبا گیرند عرق فتنه ز درد ته مینا گیرند بی سبب نیست همه گردش افلاک اینجا شیشه ترسم که ازین…
امشب گل شکفتگی ما دو رنگ بود
امشب گل شکفتگی ما دو رنگ بود نقل شراب، پسته ی خندان تنگ بود ساقی ز چهره آینه بر روی بزم داشت مطرب ز پنجه،…
از نکهت تو باده ره هوش می زند
از نکهت تو باده ره هوش می زند گل را حدیث روی تو بر گوش می زند در آه و ناله مصلحت خویش دیده ایم…
از سخن آن به که کس خاموش گردد همچو گل
از سخن آن به که کس خاموش گردد همچو گل صدزبان چون جمع شد، یک گوش گردد همچو گل قسمت دل از وصال او به…
از بس که تلخکام ازین ناتوان گذشت
از بس که تلخکام ازین ناتوان گذشت آخر همای تیر تو از استخوان گذشت پایم ز کوی او چه عجب گر بریده شد تا کی…
یاد ایامی که بلبل چون من محزون نبود
یاد ایامی که بلبل چون من محزون نبود همچو قمری، گفتگوی من به یک مضمون نبود از شراب کهنه شد آخر علاج درد ما حکمت…
هما! نصیب تو از من چنان که خواهی نیست
هما! نصیب تو از من چنان که خواهی نیست که استخوان مرا مغز همچو ماهی نیست اگر به خاک شهیدان گذار خواهی کرد کسی که…
هر که از فرقهٔ ما نیست، لئیم است اینجا
هر که از فرقهٔ ما نیست، لئیم است اینجا کوی عشق است، که محتاج کریم است اینجا؟ محتسب را به مقیمان حرم دستی نیست می…
نوبهار است و چمن در پی سامان گل است
نوبهار است و چمن در پی سامان گل است ابر بر روی هوا، دود چراغان گل است بس که گل سر زده از هر سر…
نماند باده و آن تندخو نمیآید
نماند باده و آن تندخو نمیآید بهار آمد و گل رفت و او نمیآید خمار همچو منی را شکستن آسان نیست کجاست خم که ز…
میشناسم چشم او را، طرفه مست کافریست
میشناسم چشم او را، طرفه مست کافریست دیدهام مژگان شوخش را، عجب تیرآوریست قوت بازوی غم را بین کزو عاجز شدهست می که هر برگی…
موسم کسب هوا شد که دگر مهتاب است
موسم کسب هوا شد که دگر مهتاب است دور افکن کله ای شمع ز سر، مهتاب است مژه چون خامه ی نقاش طلاکار امشب هر…
معنی رنگین به هر اندیشه نیست
معنی رنگین به هر اندیشه نیست نقش شیرین جوهر هر تیشه نیست غیر او در دل نمی گنجد مرا ای پری، جای تو در این…
مژده یاران را که یار از دست ما ساغر گرفت
مژده یاران را که یار از دست ما ساغر گرفت در میان شعله و خاشاک، صحبت درگرفت جوهر پاکان کجا آلوده ی زینت شود؟ همچو…
ما همچو گل به چاک گریبان نشستهایم
ما همچو گل به چاک گریبان نشستهایم چون لاله در لباس شهیدان نشستهایم هر یک به فکر طرّهای آشفتهخاطریم جمعیم دوستان و پریشان نشستهایم یاران…
لب تو ساغر می را نمک به کار کند
لب تو ساغر می را نمک به کار کند رخ تو آینه را چشم اشکبار کند گرفتم آنکه دهد وعده شاهد امید دماغ کو که…
گل ز بویت در گلستان لاف شاهی میزند
گل ز بویت در گلستان لاف شاهی میزند لاله از داغ تو بر گلها سیاهی میزند بس که بازار گرفتاری ز عشقت گرم شد مخرغ…
گدای کوی خراباتم و غمم این است
گدای کوی خراباتم و غمم این است که باده آتش سوزان و کاسه چوبین است مزاج باده پرستان گرفته ام در عشق به جان ازان…
کرشمه سنج نگاه ستیزه جویانیم
کرشمه سنج نگاه ستیزه جویانیم سواد خوان الف قامتان مژگانیم ز من حکایت مجنون و کوهکن بشنو که ما فلک زدگان، طفل یک دبستانیم ز…
قلم من که سخن با ورق دل دارد
قلم من که سخن با ورق دل دارد همچو خورشید بسی صفحه ی باطل دارد بود از شوق خرابات و حرم هر بیتم لیلی عشوه…
فرسنگ میکند
فرسنگ میکند تأثیر، ناله را ز خموشی به هم رسید این پرده، ساز را چه خوشآهنگ میکند آزار هرکه میکشد، از خویش میکشد دیوانه زان…
عشق در هرجا نقاب از روی زیبا میکشد
عشق در هرجا نقاب از روی زیبا میکشد سرمهٔ یعقوب در چشم زلیخا میکشد خواب مستی هر دمش تکلیف بالین میکند خوش بهاری بر رخ…
صراحی را منه ساقی به پیش چشم من خالی
صراحی را منه ساقی به پیش چشم من خالی که نتوان دید جای دوستان در انجمن خالی تنم را از ضعیفی چون غبار افشاند از…
شکفتگی به گل رویت آرزومند است
شکفتگی به گل رویت آرزومند است نهال حسن ترا با بهار پیوند است ز رشک عشق خورم خون عندلیبان را که دوست نیست گل، اما…
شد بهار و لاله صحن باغ را میخانه ساخت
شد بهار و لاله صحن باغ را میخانه ساخت از طرب چون صبح صوفی سبحه را پیمانه ساخت گلشن از بلبل، من و بزمی که…
سوختن از تب سوزان محبت تابی ست
سوختن از تب سوزان محبت تابی ست تشنگی از چمن عشق، گل سیرابی ست انتظار غمی از هر طرفی دارد دل چشم ویرانه ز هر…
سر از کجاست که چون لاله فکر تاج کنیم
سر از کجاست که چون لاله فکر تاج کنیم دماغ کو که به بوی گلش علاج کنیم به دفع سرکشی آتش، آب می باید کجاست…
زین چرخ ستمکشان نرستند
زین چرخ ستمکشان نرستند هرچند که همچو برق جستند حرفی ز گشاد، قفل ما زد دندان کلید را شکستند منگر به حقارت اهل دل را…
زاهد بیا و پرده برافکن ز راز خبث
زاهد بیا و پرده برافکن ز راز خبث ما دمکش توایم به آهنگ ساز خبث عمرت دراز باد که در دورت اژدها حسرت برد همیشه…
ز فیض شمع رخت ذره آفتاب شود
ز فیض شمع رخت ذره آفتاب شود غبار در خم زلف تو مشک ناب شود شراب اگر ندهد نشأه ای ترا، چه عجب ز شرم…
ز دام عشق کی آزادیام هوس باشد
ز دام عشق کی آزادیام هوس باشد که رخنه در دلم از رخنهٔ قفس باشد چه می کند چمن عیش ما بهاری را که همچو…
رو به آزار دل خصم دل آزار منه
رو به آزار دل خصم دل آزار منه گر همه شعله شوی، پا به سر خار منه پرتو فیض کی از صحبت هرکس خیزد سینه…
دیوانه ایم و وادی عشق است دشت ما
دیوانه ایم و وادی عشق است دشت ما آید پیاده گل ز گلستان به گشت ما از کس مپرس آنچه به ما رفته زین محیط…
دلم شکفته نگردد ز بس جهان تنگ است
دلم شکفته نگردد ز بس جهان تنگ است چگونه گل نشود غنچه، گلستان تنگ است به کام خود پر و بالی نمی توانم زد چو…
دلم از آبله ی غم چو کف سوخته است
دلم از آبله ی غم چو کف سوخته است جگر از تشنگی ام چون صدف سوخته است عشق را رغبت آمیزش من نیست عجب میل…
دل به یک زمزمه، چون آینه، پرداز گرفت
دل به یک زمزمه، چون آینه، پرداز گرفت شمع ما روشنی از شعله ی آواز گرفت چه عجب گر نشناسند حریفان آهنگ نغمه بر چهره…
در ورطهٔ کشاکشِ دوران فتادهایم
در ورطهٔ کشاکشِ دوران فتادهایم این بحر را چو موج، کمان کبادهایم در جوش این میحط کسی را چه اختیار چون موج، ما عنان خود…
در ره عشق بتان جان ز بلا نتوان برد
در ره عشق بتان جان ز بلا نتوان برد سر درین راه به همراهی پا نتوان برد خضر توفیق اگر راهنمایی نکند راه بر قافله…
در چمن چون گفتگویی از لب او واکنم
در چمن چون گفتگویی از لب او واکنم می شود می آب اگر چون غنچه در مینا کنم صبر می گویند پیدا کن مرا در…
دارم عیشی به وصل ماهی
دارم عیشی به وصل ماهی پیچیده به شاخ گل، گیاهی هنگامه ی حسن و عشق گرم است از ما آهی، ازو نگاهی از دست غم…
خوش آن زمان که سر مهر بود خوبان را
خوش آن زمان که سر مهر بود خوبان را کرشمه منع نمی کرد آه و افغان را چنین نبود در وصل بسته بر دل ها…
خصمی به میان من و غیر از سخن توست
خصمی به میان من و غیر از سخن توست بادام دو مغزی، دو زبان در دهن توست چشمی به ره نکهت خود داشته دایم پیراهن…