غزلیات سلیم تهرانی
در گلستان جهان هر مرغ نالان خود است
در گلستان جهان هر مرغ نالان خود است هر گلی درمانده ی حال پریشان خود است آسمان را خوش نمی آید، غم ما را مخور…
در سخن سنجی هرکس بتر از غمازیم
در سخن سنجی هرکس بتر از غمازیم وای بر ما که درین بزم سخن پردازیم سفر اول شوق است به کویت ما را صید ما…
در باغ بی تو خاطر سنبل شکسته است
در باغ بی تو خاطر سنبل شکسته است آیینه ی گل و دل بلبل شکسته است ساقی ز مومیایی می، می کند درست گر شیشه…
خونم از دوری می در تن لاغر خشک است
خونم از دوری می در تن لاغر خشک است چون گل آینه ام ریشه ی جوهر خشک است حیرت از این همه سامان سرشک است…
خوش آن روزی که بر آن طرههای مشکبو پیچم
خوش آن روزی که بر آن طرههای مشکبو پیچم دو عالم را دهم از دست و بر یک موی او پیچم خم می را بگویید…
خروش فتنهای از روزگار میآید
خروش فتنهای از روزگار میآید چو بانگ سیل که از کوهسار میآید صفای دل طلبی، چشم از جهان بربند که رخنهایست کز اینجا غبار میآید…
حرف گل و حدیث بهار و خزان دروغ
حرف گل و حدیث بهار و خزان دروغ تا چند گویی این همه ای باغبان دروغ کردند بحث، شیخ و برهمن به پیش عشق دعوی…
چون خم می امشب از مستی دلم در جوش بود
چون خم می امشب از مستی دلم در جوش بود در نوازش کردنم دست سبو بر دوش بود رفت ایامی کز آسایش نصیبی داشتیم صرف…
چو شعله آن گل رویم به روی خار کشید
چو شعله آن گل رویم به روی خار کشید به جای سرمه به چشمم خط غبار کشید چه سادگی ست که خال لب تو آخر…
چه ذوق در شب وصل از نظارهٔ صبح است؟
چه ذوق در شب وصل از نظارهٔ صبح است؟ که همچو غنچه دلم پارهپارهٔ صبح است شب وصالی اگر روز کردهای، دانی که آفتاب قیامت…
چگونه زمزمه ای در چمن به کام کنم
چگونه زمزمه ای در چمن به کام کنم که موج لاله و گل را خیال دام کنم خوش آن که غارت مستان شود چمن، تا…
جز خم می کو کسی تا چاره ی پیری کند
جز خم می کو کسی تا چاره ی پیری کند عقل افلاطون در اینجا سست تدبیری کند عقل جاهل می کند دلگیری ام را بیشتر…
تنم ز ضعف بود رشته ای ز پیرهنم
تنم ز ضعف بود رشته ای ز پیرهنم کسی چو من نتواند شدن، منم که منم برآورم نفسی چون ز سینه ی مجروح شود چو…
پیاله چون به من از دست او حواله شود
پیاله چون به من از دست او حواله شود دهان غنچه پر از آب چون پیاله شود ز شوق بزم وصال تو همچو موسیقار نفس…
بیتو در بزم طرب بس که دلم محزون است
بیتو در بزم طرب بس که دلم محزون است ساغر می به کفم آبلهٔ پرخون است هرکه بیند به کفش، دستهٔ گل پندارد بس که…
بهار شد که رود هرکسی به راه چمن
بهار شد که رود هرکسی به راه چمن شکوفه رفت ز خلوت به بارگاه چمن بهار شد که ز شوخی دگر سوار شود به اسب…
به کوی عشق اسیران به بوی یار روند
به کوی عشق اسیران به بوی یار روند که بلبلان به چمن از پی بهار روند به پای خم چو نشینند می کشان به نشاط…
به روی جوهر ذاتی چه پرده می پوشی
به روی جوهر ذاتی چه پرده می پوشی چو هست حرف بلندت، مگو به سر گوشی زبان خویش نگه دار و پادشاهی کن که نیست…
به بزم می کشان لاابالی
به بزم می کشان لاابالی تهی شد شیشه، جای باده خالی! ترم از ابرهای خشک ایران خوشا هند و هوای برشکالی گل امید من تا…
بر ما دمی نمی گذرد بی شراب تلخ
بر ما دمی نمی گذرد بی شراب تلخ تا چند همچو ابر توان خورد آب تلخ شیرینی زلال طرب را ز گل بپرس روزی ما…
با مدعی گذشته ام بر کنار بحث
با مدعی گذشته ام بر کنار بحث در کوی عشق شعله ندارد به خار بحث از بهر حل مسئله ی دین اگر بود با اهل…
ای که همچون آب خواهد خورد خاکت غم مخور
ای که همچون آب خواهد خورد خاکت غم مخور می رسد مرگ از برای جان پاکت غم مخور آسمان هرچند در بر روی دل ها…
ای خوش آن روز که آن سیب ذقن سبز شود
ای خوش آن روز که آن سیب ذقن سبز شود هرچه می گویمت ای عهدشکن سبز شود مطلبی قصد کند هرکه حدیثی سر کرد می…
اهل شیراز، بهشتی صفتان دهرند
اهل شیراز، بهشتی صفتان دهرند هرکه را مار غمی زهر زند، پازهرند در صفاهان نتوان بی می شیرازی بود اهل دریا همه محتاج به آب…
آمد بهار و شد می چون ارغوان لذیذ
آمد بهار و شد می چون ارغوان لذیذ آن می که آب خضر نباشد چنان لذیذ آن می که نکته سنج، خیال رطب کند از…
از قفای زلف مشکین تو عنبر میدود
از قفای زلف مشکین تو عنبر میدود در رکاب حلقهٔ گوش تو گوهر میدود چون زلیخا در رهت ای یوسف گل پیرهن گه به دیوار…
از دل برون نکرده خیال جفا هنوز
از دل برون نکرده خیال جفا هنوز گرگ آشتی ست یوسف ما را به ما هنوز روزی که من به سلسله ی زلفش آمدم بیعت…
اثر در عالم از دارا و اسکندر نمیبینم
اثر در عالم از دارا و اسکندر نمیبینم سری همچون کلاه لاله در افسر نمیبینم درین مجلس چراغی از که خواهد خواست پروانه که غیر…
هیچ کس یک قطره آبم غیر چشم تر نداد
هیچ کس یک قطره آبم غیر چشم تر نداد خواستم گر آتش از همسایه، خاکستر نداد اعتباری دولت جمشید را پیدا نشد تاک تا از…
هلاک تاج نه چون شمع صبحگاهی باش
هلاک تاج نه چون شمع صبحگاهی باش چو آفتاب، سرافراز بی کلاهی باش سواد کعبه چو بیرون ازین بیابان نیست دوان چو برق ز دنبال…
هر کجا حرف تو آید به میان، گل گوش است
هر کجا حرف تو آید به میان، گل گوش است همه تن شمع زبان است، ولی خاموش است صبحدم بلبل شوریده کجا، خواب کجا بگذارید…
نوبهار است و جنونم سوی هامون می کشد
نوبهار است و جنونم سوی هامون می کشد شور رسوایی مرا بر روی مجنون می کشد زین بیابان، باد دایم کشته بیرون می کشد زاغ…
نکته سنجان! صفحه را از وصف می گلگون کنید
نکته سنجان! صفحه را از وصف می گلگون کنید مصرعی در پای هر سرو چمن موزون کنید شورش ایشان ز مستی نیست، از دیوانگیست بلبلان…
میجهد برق ز آه دل غمپیشهٔ ما
میجهد برق ز آه دل غمپیشهٔ ما شعله دارد حذر از تیر نی بیشهٔ ما سبزهٔ دانهٔ نخجیرگه عنقاییم همه از چشمهٔ دام آب خورد…
منم که ساخته ام سور با عزا مربوط
منم که ساخته ام سور با عزا مربوط شده ست در کف من نیل با حنا مربوط دلم ز فیض محبت هوس نمی داند که…
مطرب این مجلس امشب راه دلها میزند
مطرب این مجلس امشب راه دلها میزند چنگ بر طنبور و ناخن بر دل ما میزند این که در دیر مغان منصور جا دارد بس…
مرا ز راز دو عالم، سخن بلندتر است
مرا ز راز دو عالم، سخن بلندتر است حدیث اهل محبت ز عالم دگر است بیا که موسم گل چون نسیم در گذر است بط…
ما راه فغان بر دل ناشاد گرفتیم
ما راه فغان بر دل ناشاد گرفتیم چون سرمه، سر راه به فریاد گرفتیم ما جوهر خود از نظر خلق نهفتن تعلیم ز آیینه ی…
لاله ای هرجا که بیند، داغ ما روشن شود
لاله ای هرجا که بیند، داغ ما روشن شود همچو چشم آشنا کز آشنا روشن شود انتظار سوختن بی طاقتان را مشکل است می کشد…
گل به غفلت ز گلستان جهان برخیزد
گل به غفلت ز گلستان جهان برخیزد غنچه از خواب در ایام خزان برخیزد گر سبک می روم از بزم تو بیرون چه عجب گرد…
کی بود در چمن که سرودی نداشتیم
کی بود در چمن که سرودی نداشتیم با عندلیب گفت و شنودی نداشتیم ای عشق، سوختیم بساط طرب که تو هر چه به ما نمونه…
کدام سر که نشد خاک آستانهٔ عشق؟
کدام سر که نشد خاک آستانهٔ عشق؟ علاج باد غرور است رازیانهٔ عشق متاع صبر و خرد را به جای دیگر بر که نیست غیر…
قصه ی منصور را سر کرده است
قصه ی منصور را سر کرده است باز صوفی از کجا بر کرده است خار در دعوی زبان را تیز کرد گوش خود را گل…
غنچه را برگ گل آیا در گریبان از کجاست
غنچه را برگ گل آیا در گریبان از کجاست لاله را داغ می گلگون به دامان از کجاست خاطر ما چون کند ضبط دل از…
عاشقی، دیگر به فکر منزل و مسکن مباش
عاشقی، دیگر به فکر منزل و مسکن مباش آشیان خود بسوزان، یا درین گلشن مباش تا توانی مشق فریادی بکن ای عندلیب من ز کار…
شوق دام زلف او دلگیر باغم کرده است
شوق دام زلف او دلگیر باغم کرده است بی رخ او، صحبت گل بی دماغم کرده است بلبل و پروانه می جوشد به هم در…
شکفته گل ز بر خار ما همیشه رود
شکفته گل ز بر خار ما همیشه رود چو موج کوچه دهد سنگ ما که شیشه رود هنوز دامن اگر بیستون بفشارد هزار سیل به…
شد بهار و بوستان را داد آب و تاب ابر
شد بهار و بوستان را داد آب و تاب ابر مژده مستان را که خوب آمد برون از آب ابر جز به وقت خود ندارد…
سروکارم نه به کفر و نه به دین می بایست
سروکارم نه به کفر و نه به دین می بایست رقمی خوشتر ازین نقش جبین می بایست آنچه بایست در آیین وفا، من کردم این…
سحر به سوی چمن یار چون شمال گذشت
سحر به سوی چمن یار چون شمال گذشت ز لطف جلوه اش آب از سر نهال گذشت مدار مجلس افتادگان به او افتاد ستم به…