سؤالی می‌کنم، چیزی نه بیش از پیش می‌خواهم

سؤالی می‌کنم، چیزی نه بیش از پیش می‌خواهم فقیرم، مرهمی بهر درون ریش می‌خواهم مرا از در چه می‌رانی؟ نمی‌خواهم ز تو چیزی ولی بستانده‌ای…

ادامه مطلب

ساقی ایام گل آمد، حبذا ایام گل

ساقی ایام گل آمد، حبذا ایام گل خیز و در ده ساغری، یاقوت گون چون جام گل گوش کن گلبانگ بلبل چشم نه بر بلبله…

ادامه مطلب

رفیقان! کاروان، امشب، روان است

رفیقان! کاروان، امشب، روان است دل مسکین من، با کاروان است زمام اختیار، از دست ما رفت زمام اکنون، بدست ساروان است نگارم رفت و…

ادامه مطلب

دل من زنده می‌گردد به بوی وصل دلداران

دل من زنده می‌گردد به بوی وصل دلداران دماغم تازه می‌دارد نسیم وعده یاران الا ای صبح مشتاقان بگو خورشید خوبان را که تا کی…

ادامه مطلب

در خرابات مغان مست و بهم بر زده دوش

در خرابات مغان مست و بهم بر زده دوش می‌کشیدند مرا چون سر زلف تو به دوش دیدم از باده نوشین و لب نوش لبان…

ادامه مطلب

خنک صبا که ز زلفش، خلاص یافت نفسی

خنک صبا که ز زلفش، خلاص یافت نفسی صبا فدای تو بادم، برو که نیک بجستی غلام قامت آن لعبتم که سرو سهی را شکست…

ادامه مطلب

چو زلف آن را که سودای تو باشد

چو زلف آن را که سودای تو باشد سرش باید که در پای تو باشد برون کردم ز دل جان را که جان را نمی‌زیبد…

ادامه مطلب

چشم داریم که دلبستگی بنمایی

چشم داریم که دلبستگی بنمایی دل ما راست فرو بستگی، بگشایی تو کجایی که منت هیچ نمی‌بینم باز؟ باز هر جا که نظر می‌کنمت، آنجایی…

ادامه مطلب

تو می‌روی و بر آنم که در پی تو برانم

تو می‌روی و بر آنم که در پی تو برانم ولیک گردش گردون گرفته است عنانم مگو که اشک مران در پیم، بگو من مسکین…

ادامه مطلب

تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی

تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی لب جوی و لب جام و لب یار ای ساقی! نوبهارست و گل و سبزه و…

ادامه مطلب

به نیازی که با خدا داری

به نیازی که با خدا داری که دلم بیش ازین نیازاری من نیاز آرم ار تو ناز آری من نیاز آرم ار تو ناز آری…

ادامه مطلب

بر سر کوی دلارام، به جان می‌گردم

بر سر کوی دلارام، به جان می‌گردم روز و شب در پی دل، گرد جهان می‌گردم غم دوران جهان کرد مرا پیر و چه غم…

ادامه مطلب

باد صبا به باغ به بوی تو می‌رود

باد صبا به باغ به بوی تو می‌رود در گلستان حکایت روی تو می‌رود چونت خرم به جان که به بازار عاشقی هر دو جهان…

ادامه مطلب

ای درد عشق دل شکنت، آرزوی من

ای درد عشق دل شکنت، آرزوی من عشق است عادت تو و در دست خوی من جز درد عشق نیست مرا آرزو، مباد! آن روز…

ادامه مطلب

آن پری کیست که از عالم جان روی نمود؟

آن پری کیست که از عالم جان روی نمود؟ وین چه حوری است که بر ما در فردوس گشود؟ دل به پروانه غم شمع من…

ادامه مطلب

اگرم بر سر آتش بنشانی چون عود

اگرم بر سر آتش بنشانی چون عود نیست ممکن که برآید ز من سوخته دود بر سرم هرچه رود خاک رهم گو می‌رو نیستم باد…

ادامه مطلب

از بار فراق تو مرا، کار خراب است

از بار فراق تو مرا، کار خراب است دریاب، که کار من از این بار، خراب است پرسید، که حال بیمار تو چون است؟ چون…

ادامه مطلب

هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس

هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس سست می‌جنبد صبا ای صبح کار توست و بس پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح کیست کو…

ادامه مطلب

هر دم به تیز غمزه دلم را چه می‌زنی؟

هر دم به تیز غمزه دلم را چه می‌زنی؟ خود را گذاشتم به تو خود در دل منی بر هم زند ابروی و چشم تو…

ادامه مطلب

نظری کن که دل از جور فراقت خون شد

نظری کن که دل از جور فراقت خون شد نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد ناتوان بود دل خسته ندانم چون…

ادامه مطلب

من خیال یار دارم، گر کسی را بر دل است

من خیال یار دارم، گر کسی را بر دل است کز خیال او شوم، خالی، خیالی باطل است چشم عیارش، به قصد خواب هرشب تا…

ادامه مطلب

مرا هوای تو از سر بدر نخواهد شد

مرا هوای تو از سر بدر نخواهد شد شمایل تو ز پیش نظر نخواهد شد اگر سرم برود گو برو مراد از سر هوای توست…

ادامه مطلب

ما به دور باده در کوی مغان آسوده‌ایم

ما به دور باده در کوی مغان آسوده‌ایم از جفا و جور و دور آسمان آسوده‌ایم در حضور ما نمی‌گنجد گرانی جز قدح راستی ما…

ادامه مطلب

گر بدین شیوه کند، چشم تو مردم را مست

گر بدین شیوه کند، چشم تو مردم را مست نتوان گفت، که در دور تو، هشیاری هست خوردم از دست تو جامی، که جهان جرعه…

ادامه مطلب

عذارت خط به بخت ما درآورد

عذارت خط به بخت ما درآورد سیه بختی است ما را ما درآورد عذرات بود بر حسن تو شاهد جمالت رفت و خطی دیگر آورد…

ادامه مطلب

سنبلت را صبا بر گل مشوش می‌کند

سنبلت را صبا بر گل مشوش می‌کند هر خم زلفت مرا نعلی در آتش می‌کند باد در وقت سحر می‌آورد بویت به من باد وقتش…

ادامه مطلب

زلفین سیه خم به خم اندر زده‌ای باز

زلفین سیه خم به خم اندر زده‌ای باز وقت من شوریده به هم بر زده‌ای باز زان روی نکو چشم بدان دور که امروز بر…

ادامه مطلب

ره، خرابات است و درد سالخورده، پیر ما

ره، خرابات است و درد سالخورده، پیر ما کس نمی‌داند به غیر از پیر ما، تدبیر ما خاک را از خاصیت اکسیر اگر، زر می‌کند…

ادامه مطلب

دل شکسته من تا به کی حزین باشد؟

دل شکسته من تا به کی حزین باشد؟ دلا مشو ملول، عاشقی چنین باشد هزار بار بگفتم که گوشه گیر ای دل ز چشم او…

ادامه مطلب

در راه غمت کرده ز سر پای بپویم

در راه غمت کرده ز سر پای بپویم ور دست دهد، ترک سر و پای بگویم در بحر غم عشق که پایاب ندارد غوصی کنم…

ادامه مطلب

خواب مستی کرده چشمت، در خمار افتاده است

خواب مستی کرده چشمت، در خمار افتاده است زلف مشکین تو، چون من، بی‌قرار، افتاده است چشم بیمار تو را میرم، که در هر گوشه‌ای…

ادامه مطلب

چه نویسم که دل از درد فراقت چه کشید؟

چه نویسم که دل از درد فراقت چه کشید؟ یا ز نادیدنت این دیده غم دیده چه دید؟ به امیدی که رسد در تو دل…

ادامه مطلب

جز بند زلفش ای دل دیوانه جا مکن

جز بند زلفش ای دل دیوانه جا مکن بس نازک است جانب رویش رها مکن از من دلا منال که دادی مرا به دست کاین…

ادامه مطلب

تو شمع مجلس انسی و از صفا همه رویی

تو شمع مجلس انسی و از صفا همه رویی سر از برای چه تابی ز ما نهان به چه رویی؟ هزار دیده چو پروانه بر…

ادامه مطلب

تا بدیدم حلقه زلف تو، روز من، شب است

تا بدیدم حلقه زلف تو، روز من، شب است تا ببوسیدم سر کوی تو، جانم بر لب است یا رب! آن ابرو، چه محرابی است…

ادامه مطلب

بی دوست من از باغ ارم یاد نیارم

بی دوست من از باغ ارم یاد نیارم ور جنت فردوس بود، دوست ندارم از دست رقیبان نروم، ور برود سر من خاک در دوست…

ادامه مطلب

بر دل من تا خیال آن پری پیکر، گذشت

بر دل من تا خیال آن پری پیکر، گذشت کافرم گر در خیالم، صورتی دیگر گذشت ای بسا، کز آتش سودای آن مشکین نفس دود…

ادامه مطلب

این چه داغی است که از عشق تو بر جان من است

این چه داغی است که از عشق تو بر جان من است وین چه دردی است که سرمایه درمان من است زلف و رخسار تو…

ادامه مطلب

ای چین سر زلفت، ماوای دل سلمان

ای چین سر زلفت، ماوای دل سلمان ماوای همه دلها، چه جای دل سلمان؟ گر عشق تو با سلمان، زین شیوه کند آخر ای وای…

ادامه مطلب

آمد آن خسرو خوبان جهان از باکو

آمد آن خسرو خوبان جهان از باکو می‌کند قصد جهانی و ندارد باک او قصد جان می‌کند و جان همه عالم اوست می‌خورم زهر فراق…

ادامه مطلب

آب چشمم راز دل، یک یک، به مردم، باز گفت

آب چشمم راز دل، یک یک، به مردم، باز گفت عاشقی و مستی و دیوانگی، نتوان نهفت پرده عشاق را برداشت مطرب در سماع گو…

ادامه مطلب

هزارت دیده می‌بینم که می‌بینند هر سویی

هزارت دیده می‌بینم که می‌بینند هر سویی دریغ آید مرا باری به هر چشمی چنان رویی چو کار افتاد با بختم نهفتی روی و موی…

ادامه مطلب

هر آن حدیث که از عشق می‌کند، روایت

هر آن حدیث که از عشق می‌کند، روایت خلاصه سخن است آن و مابقی است، حکایت جهان عشق ندانم چه عالمی است، کانجا نه مهر…

ادامه مطلب

نصیحت می‌کند هر دم مرا زاهد به مستوری

نصیحت می‌کند هر دم مرا زاهد به مستوری برو ناصح تو حال من نمی‌دانی و معذوری خیال چشم مستش را اگر در خواب خوش بینی…

ادامه مطلب

من خراباتیم و باده پرست

من خراباتیم و باده پرست در خرابات مغان، عاشق و مست گوش، بر زمزمه قول بلی هوش، غارت زده جام الست می‌کشندم چون سبو، دوش…

ادامه مطلب

مرا که نقش خیال تو در درون آید

مرا که نقش خیال تو در درون آید عجب مدار ز اشکم که لاله گون آید وثاق توست درونم، نمی‌دهد دل بار که جز خیال…

ادامه مطلب

ما از در او دور و چنین بر در و بامش

ما از در او دور و چنین بر در و بامش باد سحری می‌گذرد، باد حرامش! تا بر گل روی از کله‌اش دام نهادی مرغان…

ادامه مطلب

گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند

گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند گاه در خانقهم صوفی صافی دانند تو مرانم ز در خویش و رها کن صنما تا به هر…

ادامه مطلب

عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم

عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم وین سبوی زرق را بر سنگ قلاشی کنم من خراب مسجد و افتاده سجاده‌ام می‌روم باشد که…

ادامه مطلب

شبهای فراقت را، آخر سحری باشد

شبهای فراقت را، آخر سحری باشد وین ناله شبها را، روزی اثری باشد از دیده اگر آبی خواهیم به صد گریه آبی ندهد ما را،…

ادامه مطلب