من لاف چون زنم، که سرم را هوای توست

من لاف چون زنم، که سرم را هوای توست بس نیست؟ این قدر که سرم خاک پای توست با آنکه رفته در سر مهر تو،…

ادامه مطلب

مست حسنی که ندارد خبر از آفاقش

مست حسنی که ندارد خبر از آفاقش چه خبر باشد از احوال دل عشاقش؟ گر چه یادم نکند، یار منش مشتاقم یاد باد آنکه جهانیست…

ادامه مطلب

ما را که شور لعلش، در سر مدام باشد

ما را که شور لعلش، در سر مدام باشد سودای باده پختن، سودای خام باشد از جام باده حاصل، یک ساعت است مستی وز شکر…

ادامه مطلب

گر وقت سحر، بادی از کوی تو برخیزد

گر وقت سحر، بادی از کوی تو برخیزد هر جا که دلی باشد در دامنش آویزد آن شعله که دل سوزد، از مهر تو افروزد…

ادامه مطلب

غمزه بیمار یار، از ناتوانی خوشترست

غمزه بیمار یار، از ناتوانی خوشترست قامتش را در طبیعت، اعتدالی دیگر است چشم بیمار تو در خواب است و ابرو بر سرش ای خوشا،…

ادامه مطلب

سوز تو کجا گیرد، در خرمن هر خامی؟

سوز تو کجا گیرد، در خرمن هر خامی؟ مرغ تو فرو ناید، ای دوست به هر بامی مرد ره سودایت، صاحب قدمی باید کان بادیه…

ادامه مطلب

ساقی ز جام مستی ما را رسان به کامی

ساقی ز جام مستی ما را رسان به کامی تا ما ز کوی هستی، بیرون نهیم گامی هم نیستی که دارد، ملک فنا بقایی هم…

ادامه مطلب

روزی از رویت، مگر طرف نقاب، افتاده است

روزی از رویت، مگر طرف نقاب، افتاده است در دل خورشید و مه، زان روز تاب، افتاده است دیده من تا به روی توست، روشن،…

ادامه مطلب

دل می‌خرد حبیب و مرا این متاع نیست

دل می‌خرد حبیب و مرا این متاع نیست گر طالب سرست برین سر، نزاع نیست کاری است عشق مشکل و حالی است بس غریب کس…

ادامه مطلب

در خیل تو گشتیم، بسی از همه بابی

در خیل تو گشتیم، بسی از همه بابی کردیم سوال و نشنیدیم جوابی خوردیم بسی خون و ندیدیم کسی را جز دیده که ما را…

ادامه مطلب

خوش آمد باد نوروزی، خوش آمد

خوش آمد باد نوروزی، خوش آمد بنفشه در چمن شاد و کش آمد به آب و سبزه و گل می‌کشد دل که آب و سبزه…

ادامه مطلب

چو شمعم در غمت سوزان و اشک از دیده می‌بارم

چو شمعم در غمت سوزان و اشک از دیده می‌بارم به روزم مرده از هجران و شب را زنده می‌دارم چو شبنم هستم امروز از…

ادامه مطلب

چشم سر مست خوشت، فتنه هشیاران است

چشم سر مست خوشت، فتنه هشیاران است هر که شد مست می عشق تو، هشیار، آن است در خرابات خیال تو خرد را ره، نیست…

ادامه مطلب

تو می‌روی و من خسته باز می‌مانم

تو می‌روی و من خسته باز می‌مانم چگونه بی تو بمانم، عجب همی مانم تو باد پای عزیمت، چو باد می‌رانی من آب دیده گلگون…

ادامه مطلب

تا بر نخیزی، از سر دنیا و هر چه هست

تا بر نخیزی، از سر دنیا و هر چه هست با یار خویشتن، نتوانی دمی، نشست امشب، چه فتنه بود که انگیخت چشم او کاهل…

ادامه مطلب

بوی زلف او دماغ جان معطر می‌کند

بوی زلف او دماغ جان معطر می‌کند یاد روی او چراغ دل منور می‌کند یک جهان دیوانه در زنجیر دارد زلف او که به سر…

ادامه مطلب

بر زلف تو من بار دگر توبه شکستم

بر زلف تو من بار دگر توبه شکستم بس عهد که چون زلف تو بشکستم و بستم دریاب که زد کار جهانی همه بر هم…

ادامه مطلب

با آنکه آبم برده‌ای، یکباره دست از ما مشو

با آنکه آبم برده‌ای، یکباره دست از ما مشو باشد که یکبار دگر، باز آید آب ما به جو تا کی به بوی عنبرین زنجیر…

ادامه مطلب

ای دل شوریده جان، نیست شو از هر چه هست

ای دل شوریده جان، نیست شو از هر چه هست کز پی تاراج دل، عشق برآورد دست منکر صورت نشد، عارف معنی شناس راه به…

ادامه مطلب

آن جان عزیز نیست که در کار ما نشد

آن جان عزیز نیست که در کار ما نشد و آن تن درست نیست که بیمار ما نشد دل گوشمال یافت ز سودای زلف او…

ادامه مطلب

امشب من و تو هردو، مستیم، ز می اما

امشب من و تو هردو، مستیم، ز می اما تو مست می حسنی، من، مست می سودا از صحبت من با تو، برخاست بسی فتنه…

ادامه مطلب

آرزو دارم ز لعلش تا به لب جام مدام

آرزو دارم ز لعلش تا به لب جام مدام وز سرم بیرون نخواهد رفتن این سودای خام چون قدح در دل نمی‌آید مرا الا که…

ادامه مطلب

همرنگ رویش در چمن، گل یاسمن گردید می

همرنگ رویش در چمن، گل یاسمن گردید می دایم به بویش چون صبا، گرد چمن گردید می این گل به دامن چیدنم، باشد ز شوق…

ادامه مطلب

هر دمم، چهره به خون مژه، تر می‌گردد

هر دمم، چهره به خون مژه، تر می‌گردد حالم از عشق تو، هر روز، بتر می‌گردد بر مگرد از من و گر زانکه تو بر…

ادامه مطلب

نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟

نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟ سایه برداشت ز من مهر تو ناگاه چرا؟ روشن است این که مرا، آینه عمر، تویی در…

ادامه مطلب

من کیستم؟ تا با شدم، سودای دیدار شما

من کیستم؟ تا با شدم، سودای دیدار شما اینم نه بس کاید به من، بویی ز گلزار شما؟ چشمم که هر دم می‌کند، غسلی به…

ادامه مطلب

مسپار دل، به هر کس، که رخ چو ماه دارد

مسپار دل، به هر کس، که رخ چو ماه دارد به کسی سپار دل را، که دلت نگاه دارد بر چشم یار شد دل، که…

ادامه مطلب

ما رقمی می‌کشیم، تا به چه خواهد کشید

ما رقمی می‌کشیم، تا به چه خواهد کشید ما قدمی می‌زنیم، تا به چه خواهد رسید قبله و مذهب بسی است، یار یکی بیش نیست…

ادامه مطلب

گر مطربی رودی زند، بی می ندارد آبرو

گر مطربی رودی زند، بی می ندارد آبرو ور بلبلی عیشی کند، بی گل ندارد رنگ و بو آهنگ تیز چنگ و نی، بی می…

ادامه مطلب

قبله ما نیست، جز محراب ابروی شما

قبله ما نیست، جز محراب ابروی شما دولت ما نیست، الا در سر کوی شما روز محشر، در جواب پرسش سودای کفر هیچ دست آویز…

ادامه مطلب

سؤالی می‌کنم، چیزی نه بیش از پیش می‌خواهم

سؤالی می‌کنم، چیزی نه بیش از پیش می‌خواهم فقیرم، مرهمی بهر درون ریش می‌خواهم مرا از در چه می‌رانی؟ نمی‌خواهم ز تو چیزی ولی بستانده‌ای…

ادامه مطلب

ساقی ایام گل آمد، حبذا ایام گل

ساقی ایام گل آمد، حبذا ایام گل خیز و در ده ساغری، یاقوت گون چون جام گل گوش کن گلبانگ بلبل چشم نه بر بلبله…

ادامه مطلب

رفیقان! کاروان، امشب، روان است

رفیقان! کاروان، امشب، روان است دل مسکین من، با کاروان است زمام اختیار، از دست ما رفت زمام اکنون، بدست ساروان است نگارم رفت و…

ادامه مطلب

دل من زنده می‌گردد به بوی وصل دلداران

دل من زنده می‌گردد به بوی وصل دلداران دماغم تازه می‌دارد نسیم وعده یاران الا ای صبح مشتاقان بگو خورشید خوبان را که تا کی…

ادامه مطلب

در خرابات مغان مست و بهم بر زده دوش

در خرابات مغان مست و بهم بر زده دوش می‌کشیدند مرا چون سر زلف تو به دوش دیدم از باده نوشین و لب نوش لبان…

ادامه مطلب

خنک صبا که ز زلفش، خلاص یافت نفسی

خنک صبا که ز زلفش، خلاص یافت نفسی صبا فدای تو بادم، برو که نیک بجستی غلام قامت آن لعبتم که سرو سهی را شکست…

ادامه مطلب

چو زلف آن را که سودای تو باشد

چو زلف آن را که سودای تو باشد سرش باید که در پای تو باشد برون کردم ز دل جان را که جان را نمی‌زیبد…

ادامه مطلب

چشم داریم که دلبستگی بنمایی

چشم داریم که دلبستگی بنمایی دل ما راست فرو بستگی، بگشایی تو کجایی که منت هیچ نمی‌بینم باز؟ باز هر جا که نظر می‌کنمت، آنجایی…

ادامه مطلب

تو می‌روی و بر آنم که در پی تو برانم

تو می‌روی و بر آنم که در پی تو برانم ولیک گردش گردون گرفته است عنانم مگو که اشک مران در پیم، بگو من مسکین…

ادامه مطلب

تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی

تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی لب جوی و لب جام و لب یار ای ساقی! نوبهارست و گل و سبزه و…

ادامه مطلب

به نیازی که با خدا داری

به نیازی که با خدا داری که دلم بیش ازین نیازاری من نیاز آرم ار تو ناز آری من نیاز آرم ار تو ناز آری…

ادامه مطلب

بر سر کوی دلارام، به جان می‌گردم

بر سر کوی دلارام، به جان می‌گردم روز و شب در پی دل، گرد جهان می‌گردم غم دوران جهان کرد مرا پیر و چه غم…

ادامه مطلب

باد صبا به باغ به بوی تو می‌رود

باد صبا به باغ به بوی تو می‌رود در گلستان حکایت روی تو می‌رود چونت خرم به جان که به بازار عاشقی هر دو جهان…

ادامه مطلب

ای درد عشق دل شکنت، آرزوی من

ای درد عشق دل شکنت، آرزوی من عشق است عادت تو و در دست خوی من جز درد عشق نیست مرا آرزو، مباد! آن روز…

ادامه مطلب

آن پری کیست که از عالم جان روی نمود؟

آن پری کیست که از عالم جان روی نمود؟ وین چه حوری است که بر ما در فردوس گشود؟ دل به پروانه غم شمع من…

ادامه مطلب

اگرم بر سر آتش بنشانی چون عود

اگرم بر سر آتش بنشانی چون عود نیست ممکن که برآید ز من سوخته دود بر سرم هرچه رود خاک رهم گو می‌رو نیستم باد…

ادامه مطلب

از بار فراق تو مرا، کار خراب است

از بار فراق تو مرا، کار خراب است دریاب، که کار من از این بار، خراب است پرسید، که حال بیمار تو چون است؟ چون…

ادامه مطلب

هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس

هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس سست می‌جنبد صبا ای صبح کار توست و بس پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح کیست کو…

ادامه مطلب

هر دم به تیز غمزه دلم را چه می‌زنی؟

هر دم به تیز غمزه دلم را چه می‌زنی؟ خود را گذاشتم به تو خود در دل منی بر هم زند ابروی و چشم تو…

ادامه مطلب

نظری کن که دل از جور فراقت خون شد

نظری کن که دل از جور فراقت خون شد نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد ناتوان بود دل خسته ندانم چون…

ادامه مطلب