دیگر به کجا می‌رود این سرو خرامان

دیگر به کجا می‌رود این سرو خرامان چندین دل صاحب نظرش دست به دامان مردست که چون شمع سراپای وجودش می‌سوزد و آتش نرسیدست به…

ادامه مطلب

دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت

دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش گر…

ادامه مطلب

دل پیش تو و دیده به جای دگرستم

دل پیش تو و دیده به جای دگرستم تا خصم نداند که تو را می‌نگرستم روزی به درآیم من از این پرده ناموس هر جا…

ادامه مطلب

دانمت آستین چرا پیش جمال می‌بری

دانمت آستین چرا پیش جمال می‌بری رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر کبر رها نمی‌کند…

ادامه مطلب

خرم آن روز که چون گل به چمن بازآیی

خرم آن روز که چون گل به چمن بازآیی یا به بستان به در حجره من بازآیی گلبن عیش من آن روز شکفتن گیرد که…

ادامه مطلب

چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش

چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار…

ادامه مطلب

چه روی و موی و بناگوش و خط و خالست این

چه روی و موی و بناگوش و خط و خالست این چه قد و قامت و رفتار و اعتدالست این کسی که در همه عمر…

ادامه مطلب

جمعی که تو در میان ایشانی

جمعی که تو در میان ایشانی زان جمع به دربود پریشانی ای ذات شریف و شخص روحانی آرام دلی و مرهم جانی خرم تن آن…

ادامه مطلب

تو در کمند نیفتاده‌ای و معذوری

تو در کمند نیفتاده‌ای و معذوری از آن به قوت بازوی خویش مغروری گر آن که خرمن من سوخت با تو پردازد میسرت نشود عاشقی…

ادامه مطلب

تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست

تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست سیبی گزیدن از رخ…

ادامه مطلب

بی تو حرامست به خلوت نشست

بی تو حرامست به خلوت نشست حیف بود در به چنین روی بست دامن دولت چو به دست اوفتاد گر بهلی بازنیاید به دست این…

ادامه مطلب

به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند

به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند هزار بادیه سهلست اگر بپیمایند طریق عشق جفا بردنست و جانبازی دگر چه چاره که با زورمند…

ادامه مطلب

بخت جوان دارد آن که با تو قرینست

بخت جوان دارد آن که با تو قرینست پیر نگردد که در بهشت برینست دیگر از آن جانبم نماز نباشد گر تو اشارت کنی که…

ادامه مطلب

این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست

این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست دل زنده می‌شود به امید وفای یار جان…

ادامه مطلب

ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته‌ای

ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته‌ای حسن تو جلوه می‌کند وین همه پرده بسته‌ای خاطر عام برده‌ای خون خواص خورده‌ای ما همه…

ادامه مطلب

ای دریغا گر شبی در بر خرابت دیدمی

ای دریغا گر شبی در بر خرابت دیدمی سرگران از خواب و سرمست از شرابت دیدمی روز روشن دست دادی در شب تاریک هجر گر…

ادامه مطلب

اول دفتر به نام ایزد دانا

اول دفتر به نام ایزد دانا صانع پروردگار حی توانا اکبر و اعظم خدای عالم و آدم صورت خوب آفرید و سیرت زیبا از در…

ادامه مطلب

آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد

آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد نه دل من که دل خلق جهانی دارد به تماشای درخت چمنش حاجت نیست هر که در خانه چنو…

ادامه مطلب

امشب به راستی شب ما روز روشن است

امشب به راستی شب ما روز روشن است عید وصال دوست علی رغم دشمن است باد بهشت می‌گذرد یا نسیم صبح یا نکهت دهان تو…

ادامه مطلب

آفرین خدای بر جانت

آفرین خدای بر جانت که چه شیرین لبست و دندانت هر که را گم شدست یوسف دل گو ببین در چه زنخدانت فتنه در پارس…

ادامه مطلب

اخترانی که به شب در نظر ما آیند

اخترانی که به شب در نظر ما آیند پیش خورشید محالست که پیدا آیند همچنین پیش وجودت همه خوبان عدمند گر چه در چشم خلایق…

ادامه مطلب

یار با ما بی‌وفایی می‌کند

یار با ما بی‌وفایی می‌کند بی‌گناه از من جدایی می‌کند شمع جانم را بکشت آن بی‌وفا جای دیگر روشنایی می‌کند می‌کند با خویش خود بیگانگی…

ادامه مطلب

هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد

هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد آن کس که دلی دارد آراسته معنی گر هر دو جهان…

ادامه مطلب

هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش

هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش آن پی مهر تو گیرد که…

ادامه مطلب

هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست

هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست وان چه در چشم تو از شوخی و رعنایی هست سروها دیدم در باغ و تأمل…

ادامه مطلب

نظر از مدعیان بر تو نمی‌اندازم

نظر از مدعیان بر تو نمی‌اندازم تا نگویند که من با تو نظر می‌بازم آرزو می‌کندم در همه عالم صیدی که نباشند رفیقان حسود انبازم…

ادامه مطلب

مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد

مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد کآشوب حسن روی تو در عالم اوفتد گر در خیال خلق پری وار بگذری فریاد در نهاد…

ادامه مطلب

من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم

من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم و گر ز کینه دشمن به جان رسد کارم نه روی رفتنم از خاک آستانه دوست…

ادامه مطلب

مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید

مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید گرت مشاهده خویش در خیال آید مجال صبر همین بود و منتهای شکیب دگر مپای که عمر…

ادامه مطلب

ماه رویا روی خوب از من متاب

ماه رویا روی خوب از من متاب بی خطا کشتن چه می‌بینی صواب دوش در خوابم در آغوش آمدی وین نپندارم که بینم جز به…

ادامه مطلب

ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر

ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر در آفاق گشادست ولیکن بستست از…

ادامه مطلب

گر کنم در سر وفات سری

گر کنم در سر وفات سری سهل باشد زیان مختصری ای که قصد هلاک من داری صبر کن تا ببینمت نظری نه حرامست در رخ…

ادامه مطلب

کیست آن فتنه که با تیر و کمان می‌گذرد

کیست آن فتنه که با تیر و کمان می‌گذرد وان چه تیرست که در جوشن جان می‌گذرد آن نه شخصی که جهانیست پر از لطف…

ادامه مطلب

کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری

کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت همه…

ادامه مطلب

فتنه‌ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر

فتنه‌ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر قامتست آن یا قیامت عنبرست آن یا عبیر گم شدم در راه سودا ره نمایا ره…

ادامه مطلب

طوطی نگوید از تو دلاویزتر سخن

طوطی نگوید از تو دلاویزتر سخن با شهد می‌رود ز دهانت به در سخن گر من نگویمت که تو شیرین عالمی تو خویشتن دلیل بیاری…

ادامه مطلب

شب فراق نخواهم دواج دیبا را

شب فراق نخواهم دواج دیبا را که شب دراز بود خوابگاه تنها را ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند که احتمال نماندست ناشکیبا را گرش…

ادامه مطلب

سرو بستانی تو یا مه یا پری

سرو بستانی تو یا مه یا پری یا ملک یا دفتر صورتگری رفتنی داری و سحری می‌کنی کاندر آن عاجز بماند سامری هر که یک…

ادامه مطلب

ساقی بده آن شراب گلرنگ

ساقی بده آن شراب گلرنگ مطرب بزن آن نوای بر چنگ کز زهد ندیده‌ام فتوحی تا کی زنم آبگینه بر سنگ خون شد دل من…

ادامه مطلب

روی گشاده ای صنم طاقت خلق می‌بری

روی گشاده ای صنم طاقت خلق می‌بری چون پس پرده می‌روی پرده صبر می‌دری حور بهشت خوانمت ماه تمام گویمت کآدمیی ندیده‌ام چون تو پری…

ادامه مطلب

رفتی و نمی‌شوی فراموش

رفتی و نمی‌شوی فراموش می‌آیی و می‌روم من از هوش سحرست کمان ابروانت پیوسته کشیده تا بناگوش پایت بگذار تا ببوسم چون دست نمی‌رسد به…

ادامه مطلب

دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران

دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران نصیحتگوی را از من بگو ای خواجه دم درکش چو…

ادامه مطلب

دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر

دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر کز دست می‌رود سرم ای دوست دست گیر شرطست دستگیری درمندگان و من هر روز ناتوان ترم…

ادامه مطلب

خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت

خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت مدهوش می‌گذاری یاران مهربانت آیینه‌ای طلب کن تا روی خود ببینی وز حسن خود بماند انگشت در دهانت…

ادامه مطلب

خرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاست

خرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاست راحت جان و شفای دل بیمار آن جاست من در این جای همین صورت بی جانم و…

ادامه مطلب

چون است حال بستان ای باد نوبهاری

چون است حال بستان ای باد نوبهاری کز بلبلان برآمد فریاد بی‌قراری ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن مرهم به دست و ما را…

ادامه مطلب

چه خوشست بوی عشق از نفس نیازمندان

چه خوشست بوی عشق از نفس نیازمندان دل از انتظار خونین دهن از امید خندان مگر آن که هر دو چشمش همه عمر بسته باشد…

ادامه مطلب

جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال

جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال بدار یک نفس ای قاید این زمام جمال که دیده سیر نمی‌گردد…

ادامه مطلب

تو خود به صحبت امثال ما نپردازی

تو خود به صحبت امثال ما نپردازی نظر به حال پریشان ما نیندازی وصال ما و شما دیر متفق گردد که من اسیر نیازم تو…

ادامه مطلب

تا خبر دارم از او بی‌خبر از خویشتنم

تا خبر دارم از او بی‌خبر از خویشتنم با وجودش ز من آواز نیاید که منم پیرهن می‌بدرم دم به دم از غایت شوق که…

ادامه مطلب