گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل

گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل ایا باد سحرگاهی گر این شب…

ادامه مطلب

گر برود به هر قدم در ره دیدنت سری

گر برود به هر قدم در ره دیدنت سری من نه حریف رفتنم از در تو به هر دری تا نکند وفای تو در دل…

ادامه مطلب

کس ندیدست به شیرینی و لطف و نازش

کس ندیدست به شیرینی و لطف و نازش کس نبیند که نخواهد که ببیند بازش مطرب ما را دردیست که خوش می‌نالد مرغ عاشق طرب…

ادامه مطلب

فریاد من از فراق یارست

فریاد من از فراق یارست و افغان من از غم نگارست بی روی چو ماه آن نگارین رخساره من به خون نگارست خون جگرم ز…

ادامه مطلب

عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی

عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی یا غایه الامانی قلبی لدیک فانی شخصی کما ترانی…

ادامه مطلب

شیرین دهان آن بت عیار بنگرید

شیرین دهان آن بت عیار بنگرید در در میان لعل شکربار بنگرید بستان عارضش که تماشاگه دلست پرنرگس و بنفشه و گلنار بنگرید از ما…

ادامه مطلب

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست که زنده ابدست آدمی که کشته اوست شراب خورده معنی چو در سماع آید چه جای جامه که…

ادامه مطلب

سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد

سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه…

ادامه مطلب

زلف او بر رخ چو جولان می‌کند

زلف او بر رخ چو جولان می‌کند مشک را در شهر ارزان می‌کند جوهری عقل در بازار حسن قیمت لعلش به صد جان می‌کند آفتاب…

ادامه مطلب

رفتی و همچنان به خیال من اندری

رفتی و همچنان به خیال من اندری گویی که در برابر چشمم مصوری فکرم به منتهای جمالت نمی‌رسد کز هر چه در خیال من آمد…

ادامه مطلب

دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت

دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت در تفکر عقل مسکین پایمال…

ادامه مطلب

دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند

دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند سروران بر در سودای تو خاک قدمند شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق خلقی اندر طلبت غرقه دریای…

ادامه مطلب

دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری

دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری تو خود چه آدمیی کز عشق بی‌خبری اشتر به شعر عرب در حالتست و طرب گر ذوق نیست…

ادامه مطلب

خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان

خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم کاین کارهای مشکل…

ادامه مطلب

حدیث یا شکرست آن که در دهان داری

حدیث یا شکرست آن که در دهان داری دوم به لطف نگویم که در جهان داری گناه عاشق بیچاره نیست در پی تو گناه توست…

ادامه مطلب

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت بلای غمزه نامهربان خون خوارت چه خون…

ادامه مطلب

چشمت چو تیغ غمزه خون خوار برگرفت

چشمت چو تیغ غمزه خون خوار برگرفت با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت عاشق ز سوز درد تو فریاد درنهاد مؤمن ز دست…

ادامه مطلب

تو را نادیدن ما غم نباشد

تو را نادیدن ما غم نباشد که در خیلت به از ما کم نباشد من از دست تو در عالم نهم روی ولیکن چون تو…

ادامه مطلب

تا کیم انتظار فرمایی

تا کیم انتظار فرمایی وقت نامد که روی بنمایی؟! اگرم زنده باز خواهی دید رنجه شو پیشتر چرا نایی عمر کوته‌ترست از آن که تو…

ادامه مطلب

پنجه با ساعد سیمین که نیندازی به

پنجه با ساعد سیمین که نیندازی به با توانای معربد نکنی بازی به چون دلش دادی و مهرش ستدی چاره نماند اگر او با تو…

ادامه مطلب

به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور

به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور آدمی چون تو در آفاق نشان…

ادامه مطلب

برخیز که می‌رود زمستان

برخیز که می‌رود زمستان بگشای در سرای بستان نارنج و بنفشه بر طبق نه منقل بگذار در شبستان وین پرده بگوی تا به یک بار…

ادامه مطلب

با کاروان مصری چندین شکر نباشد

با کاروان مصری چندین شکر نباشد در لعبتان چینی زین خوبتر نباشد این دلبری و شوخی از سرو و گل نیاید وین شاهدی و شنگی…

ادامه مطلب

ای نفس خرم باد صبا

ای نفس خرم باد صبا از بر یار آمده‌ای مرحبا قافله شب چه شنیدی ز صبح مرغ سلیمان چه خبر از سبا بر سر خشمست…

ادامه مطلب

ای صبر پای دار که پیمان شکست یار

ای صبر پای دار که پیمان شکست یار کارم ز دست رفت و نیامد به دست یار برخاست آهم از دل و در خون نشست…

ادامه مطلب

ای باد صبحدم خبر دلستان بگوی

ای باد صبحدم خبر دلستان بگوی وصف جمال آن بت نامهربان بگوی بگذار مشک و بوی سر زلف او بیار یاد شکر مکن سخنی زان…

ادامه مطلب

آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست

آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست موقف آزادگان بر سر میدان اوست ره به در از کوی دوست نیست که بیرون…

ادامه مطلب

امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم

امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم خواب در روضه رضوان نکند اهل نعیم خاک را زنده کند تربیت باد بهار سنگ باشد…

ادامه مطلب

اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب

اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب که را مجال نظر بر جمال میمونت بدین صفت که تو دل…

ادامه مطلب

آخر نگهی به سوی ما کن

آخر نگهی به سوی ما کن دردی به ارادتی دوا کن بسیار خلاف عهد کردی آخر به غلط یکی وفا کن ما را تو به…

ادامه مطلب

یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش

یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع…

ادامه مطلب

وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را

وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را ساقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را امشب که بزم عارفان از شمع رویت…

ادامه مطلب

هر که نازک بود تن یارش

هر که نازک بود تن یارش گو دل نازنین نگه دارش عاشق گل دروغ می‌گوید که تحمل نمی‌کند خارش نیکخواها در آتشم بگذار وین نصیحت…

ادامه مطلب

هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست

هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست الحان بلبل از نفس دوستان توست چون خضر دید آن لب جان بخش دلفریب گفتا که آب چشمه…

ادامه مطلب

نه از چینم حکایت کن نه از روم

نه از چینم حکایت کن نه از روم که من دل با یکی دارم در این بوم هر آن ساعت که با یاد من آید…

ادامه مطلب

میل بین کان سروبالا می‌کند

میل بین کان سروبالا می‌کند سرو بین کاهنگ صحرا می‌کند میل از این خوشتر نداند کرد سرو ناخوش آن میلست کز ما می‌کند حاجت صحرا…

ادامه مطلب

من با تو نه مرد پنجه بودم

من با تو نه مرد پنجه بودم افکندم و مردی آزمودم دیدم دل خاص و عام بردی من نیز دلاوری نمودم در حلقه کارزارم انداخت…

ادامه مطلب

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست به کمند سر زلفت نه من…

ادامه مطلب

متناسبند و موزون حرکات دلفریبت

متناسبند و موزون حرکات دلفریبت متوجه است با ما سخنان بی حسیبت چو نمی‌توان صبوری ستمت کشم ضروری مگر آدمی نباشد که برنجد از عتیبت…

ادامه مطلب

ما در خلوت به روی خلق ببستیم

ما در خلوت به روی خلق ببستیم از همه بازآمدیم و با تو نشستیم هر چه نه پیوند یار بود بریدیم وان چه نه پیمان…

ادامه مطلب

گفتم آهن دلی کنم چندی

گفتم آهن دلی کنم چندی ندهم دل به هیچ دلبندی وان که را دیده در دهان تو رفت هرگزش گوش نشنود پندی خاصه ما را…

ادامه مطلب

گر از جفای تو روزی دلم بیازارد

گر از جفای تو روزی دلم بیازارد کمند شوق کشانم به صلح بازآرد ز درد عشق تو دوشم امید صبح نبود اسیر عشق چه تاب…

ادامه مطلب

کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست

کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست سرو زیبا و به زیبایی بالای تو نه…

ادامه مطلب

فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد

فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد دودش به سر درآمد و از پای درفتاد مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد فارغ…

ادامه مطلب

عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم

عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم بی تماشاگه رویش به تماشا نرویم بوستان خانه عیشست و چمن کوی نشاط تا مهیا نبود عیش…

ادامه مطلب

شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام

شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام روی تو دیدن به صبح روز نماید تمام مطرب یاران برفت ساقی مستان بخفت شاهد ما برقرار مجلس ما…

ادامه مطلب

سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی

سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی آخر ای بدعهد سنگین دل چرا برداشتی نوع تقصیری تواند بود ای سلطان عشق تا به…

ادامه مطلب

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد…

ادامه مطلب

زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد

زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد گفتیم که عقل از همه کاری به درآید بیچاره فروماند…

ادامه مطلب

رها نمی‌کند ایام در کنار منش

رها نمی‌کند ایام در کنار منش که داد خود بستانم به بوسه از دهنش همان کمند بگیرم که صید خاطر خلق بدان همی‌کند و درکشم…

ادامه مطلب