دلی که در سر زلف شما همی آید

دلی که در سر زلف شما همی آید به پای خویش به دام بلا همی آید بر آستان تو موقوفم، ای سعادت آن کز آستان…

ادامه مطلب

دل می‌برد امشب ز من آن ماه، بگیرید

دل می‌برد امشب ز من آن ماه، بگیرید دزدست و شب تیره، برو راه بگیرید اندر پی او آه منست آتش سوزان گر شمع فرو…

ادامه مطلب

دل ببردی و یکی کار دگر خواهم کرد

دل ببردی و یکی کار دگر خواهم کرد چیست آن؟ جان به سر کار تو در خواهم کرد دگری روی ز تیر تو اگر می‌پیچید…

ادامه مطلب

درد دلم را طبیب چاره ندانست

درد دلم را طبیب چاره ندانست مرهم این ریش پاره پاره ندانست راز دلم را به صبر، گفت بپوشان حال دل غرقه از کناره ندانست…

ادامه مطلب

در بند غم عشق تو بسیار کسانند

در بند غم عشق تو بسیار کسانند تنها نه منم خود، که درین غصه بسانند در خاک به امید تو خلقیست نشسته یک روز برون…

ادامه مطلب

خاک آن بادیم کو بر آستانت بگذرد

خاک آن بادیم کو بر آستانت بگذرد یا شبی بر چین زلف دلستانت بگذرد بعد ازین چون گرم شد بازار خورشید رخت مشتری مشنو که…

ادامه مطلب

چون ندیدم خبری زین دل رنجور ترا

چون ندیدم خبری زین دل رنجور ترا در سپردم به خدا، ای ز خدا دور، ترا شاد نابوده ز وصل تو من و نابوده توجفا…

ادامه مطلب

چو دل در دیگری بستی نگاهش دار، من رفتم

چو دل در دیگری بستی نگاهش دار، من رفتم چو رفتی در پی دشمن، مرا بگذار، من رفتم پس از صد بار جانم را که…

ادامه مطلب

چشمم کنار دجله شد، جز یاد بغدادم مکن

چشمم کنار دجله شد، جز یاد بغدادم مکن چون این هوس دارد دلم، از دیگری یادم مکن بر جان شیرینم ببخش، ای خسرو خوبان چین…

ادامه مطلب

جانا؛ غم ما نداشتن تا کی؟

جانا؛ غم ما نداشتن تا کی؟ ما را به جفا گذاشتن تا کی؟ شاخ طرب از زمین جانها تو برکندن و غصه کاشتن تا کی؟…

ادامه مطلب

تو دامن از کف من دوش در کشیدی و گفتم

تو دامن از کف من دوش در کشیدی و گفتم که آستین تو بوسم، بر آستان تو افتم دلم چو غنچه سحرگاه تنگ بود و…

ادامه مطلب

ترا گذاشته بودم که کار ساز شوی

ترا گذاشته بودم که کار ساز شوی چو کار ساخته باشی به خانه باز شوی به گرد خاطرت اکنون خود آن نمیگردد که هیچ پیش…

ادامه مطلب

تا دل مجروح من عاشق زار تو شد

تا دل مجروح من عاشق زار تو شد هیچ ندیدیم و عمر در سر کار تو شد لعل تو روزی مرا وعدهٔ وصلی بداد فکرم…

ادامه مطلب

پستهٔ آن ماه مروارید گوش

پستهٔ آن ماه مروارید گوش چون بخندد بشکند بازار نوش صورت او مایهٔ لطفست و ناز پیکر او سایهٔ عقلست و هوش نرگس جادو فریبش…

ادامه مطلب

بهار و بوستان ما سر کوی تو بس باشد

بهار و بوستان ما سر کوی تو بس باشد چراغ مجلس ما پرتو روی تو بس باشد برای نزهت ار وقتی بیارایند جنت را مرا…

ادامه مطلب

به دشمنان نتوان رفت و این شکایت کرد

به دشمنان نتوان رفت و این شکایت کرد که دوست بر دل ما جور تا چه غایت کرد؟ لبش، که بر دل ما راه زد،…

ادامه مطلب

بمیرم چشم مستت را که جانم زنده می‌دارد

بمیرم چشم مستت را که جانم زنده می‌دارد دلم را با خیال خود به جان با زنده می‌دارد به نقد اندر بهشتست آنکه در خلوت…

ادامه مطلب

بر در می‌خانه این غلغل و آن طنطنه

بر در می‌خانه این غلغل و آن طنطنه چیست؟ بیاور چراغ، پیش نه آتش‌زنه گر ز حریفان ماست، با دل یک رنگ و راست همچو…

ادامه مطلب

باشد آن روز که گویم به تو راز دل خویش؟

باشد آن روز که گویم به تو راز دل خویش؟ یا کنم بر تو بیان شرح نیاز دل خویش؟ دوستی کو و مجالی؟ که برو…

ادامه مطلب

با که گویم سرگذشت این دل سرگشته را؟

با که گویم سرگذشت این دل سرگشته را؟ راز سر گردان عاشق پیشهٔ غم کشته را؟ آب چشم من ز سر بگذشت و می‌گویی بپوش…

ادامه مطلب

این دلبران که می‌کشدم چشم مستشان

این دلبران که می‌کشدم چشم مستشان کس را خبر نشد که، چه دیدم ز دستشان؟ بر ما در بلا و غم و غصه بر گشاد…

ادامه مطلب

ای که دیگر بی‌گناه از من عنان پیچیده‌ای

ای که دیگر بی‌گناه از من عنان پیچیده‌ای دشمنی کردی روی از دوستان پیچیده‌ای زور بر ما ناپسند آمد که از روی قیاس پنجهٔ مسکین…

ادامه مطلب

ای سفر کرده، دلم بی‌تو بفرسود،بیا

ای سفر کرده، دلم بی‌تو بفرسود،بیا غمت از خاک درت بیشترم سود، بیا سود من جمله ز هجر تو زیان خواهد شد گر زیانست درین…

ادامه مطلب

ای دل پر هوش ما با همه فرزانگی

ای دل پر هوش ما با همه فرزانگی شد ز غم آن پری فاش به دیوانگی ما چو خراباتییم گر ننشیند رواست پیش خراباتیان آن…

ادامه مطلب

ای پیک نامه بر، خبر او به ما رسان

ای پیک نامه بر، خبر او به ما رسان بویی ز کوی صدق به اهل صفا رسان بیگانه را خبر مده از حال این سخن…

ادامه مطلب

آنکه میخواست مرا بیدل و بی‌یار شده

آنکه میخواست مرا بیدل و بی‌یار شده زود بینم چو خودش عاشق و غمخوار شده اثری هم بکند زود یقین، می‌دانم گریه های شب این…

ادامه مطلب

آن ستمگر، که وفای منش از یاد برفت

آن ستمگر، که وفای منش از یاد برفت آتش اندر من مسکین زد و چون باد برفت او به بغداد روان گشت و مرا در…

ادامه مطلب

امروز عید ماست، که قربان او شدیم

امروز عید ماست، که قربان او شدیم اکنون شویم شاه، که دربان او شدیم چندان غریب نیست که باشد غریب‌دار این سرو ماه چهره، که…

ادامه مطلب

از مردم این مرحله دلساز نبینی

از مردم این مرحله دلساز نبینی در طارم این قبه هم آواز نبینی تا کی زن و فرزند و برادر؟ که ازین قوم جز خانه…

ادامه مطلب

یوسف ما را به چاه انداختند

یوسف ما را به چاه انداختند گرگ او را در گناه انداختند و آنگه از بهر برون آوردنش کاروانی را به راه انداختند از فراق…

ادامه مطلب

همه عالم پرست ازین منظور

همه عالم پرست ازین منظور همه آفاق را گرفت این نور حاصل شهر عاشقان سریست گرد بر گرد آن هزاران سور گر چه پر آفتاب…

ادامه مطلب

هر کسی را می‌نوازد لطف و خاطر جستنت

هر کسی را می‌نوازد لطف و خاطر جستنت چون به نزد ما رسی، با خاطر آید جستنت امشبم داغی نهادی از جفا بر دل، کزو…

ادامه مطلب

نیک میخواهی که از خود دورم اندازی دگر

نیک میخواهی که از خود دورم اندازی دگر و آن دل سنگین ز مهر من بپردازی دگر آتشی در من زدی از هجر و میگویی…

ادامه مطلب

نه به اندازهٔ خود یار گزیدی، ای دل

نه به اندازهٔ خود یار گزیدی، ای دل تا رسیدی به بلایی که شنیدی، ای دل سپر ناوک آن غمزه چرا گشتی باز؟ که به…

ادامه مطلب

نظری گر ز سر لطف به کارم کردی

نظری گر ز سر لطف به کارم کردی شادمان چون گل و خرم به بهارم کردی جاودان گفتمی آن خنجر و بازو را شکر با…

ادامه مطلب

منم آنکه گلشن عشق را چمنم، ببین

منم آنکه گلشن عشق را چمنم، ببین گذری کن و گل و سوسن و سمنم ببین تو و او که باشد؟ ازین دویی چه کنی…

ادامه مطلب

من بادهٔ عشق نوش کردم

من بادهٔ عشق نوش کردم چون مست شدم خروش کردم هر عربده‌ای که باده انگیخت با زاهد خرقه‌پوش کردم هر کس که زما و من…

ادامه مطلب

مستم از بادهٔ مهر تو، مرا مست مهل

مستم از بادهٔ مهر تو، مرا مست مهل رفتم از دست، دمی دست من از دست مهل دل ز شوق می لعل توچو خون شد…

ادامه مطلب

مرا با دوست میباید که رویارو سخن گویم

مرا با دوست میباید که رویارو سخن گویم نه با او دیگری مشغول و من با او سخن گویم سر بیدوست بر زانو چه گویی؟…

ادامه مطلب

ما به ابد می‌بریم عشق ترا از ازل

ما به ابد می‌بریم عشق ترا از ازل در همه عالم که دید عشق چنین بی‌خلل؟ از سر من شور تو هیچ نیاید برون گر…

ادامه مطلب

گل بین، گرفته گلشن ازو آب و رونقی

گل بین، گرفته گلشن ازو آب و رونقی بستان نگر،ز گل شده همچون خورنقی وز کارگاه صنع به بستان کشیده‌اند هر جا که بود زرد…

ادامه مطلب

گر سری در سر کار تو شود چندان نیست

گر سری در سر کار تو شود چندان نیست با تو سختی به سری کار خردمندان نیست گردن ما ز بسی دام برون جست و…

ادامه مطلب

گر برافرازی به چرخم ور بیندازی ز بامی

گر برافرازی به چرخم ور بیندازی ز بامی ماجرای پادشاهان کس نگوید با غلامی رای آن دارم که روی از زخم شمشیرت نپیچم کم نه…

ادامه مطلب

کجاست منزل آن کوچ کرده؟ تا برویم

کجاست منزل آن کوچ کرده؟ تا برویم چو بادش از پی و چون برقش از قفا برویم چو باز مرغ دل ما هوای او دارد…

ادامه مطلب

فتنه از چرخ و قیامت ز زمین برخیزد

فتنه از چرخ و قیامت ز زمین برخیزد اگر آن چشم کمان کش به کمین برخیزد ای بسا خانه! که بر اسب شود تنگ و…

ادامه مطلب

عشق را پا و سر پدید نشد

عشق را پا و سر پدید نشد زین بیابان خبر پدید نشد جز دل دردمند مسکینان ناوکت را سپر پدید نشد همه چیز از تو…

ادامه مطلب

صنما، بی‌تو مرا کار به جان آمده گیر

صنما، بی‌تو مرا کار به جان آمده گیر دلم از درد فراقت به فغان آمده گیر دل شوریده ز هجر تو به جان می‌آید جان…

ادامه مطلب

شبت می‌بینم اندر خواب و می‌گویم وصالست این

شبت می‌بینم اندر خواب و می‌گویم وصالست این به بیداری تو خود هرگز نمی‌پرسی چه حالست این؟ دهان یا نوش، قد یا سرو، تن یا…

ادامه مطلب

سری که دید؟ که در پای دلستانی رفت

سری که دید؟ که در پای دلستانی رفت دلی، که ترک تنی کرد و پیش جانی رفت؟ از آن زمان که تو باغ مراد بشکفتی…

ادامه مطلب

سخت به حالم از تو من، ای مدد حال بیا

سخت به حالم از تو من، ای مدد حال بیا فال به نام تو زدم، ای تو مرا فال بیا عهد من از یاد مهل،…

ادامه مطلب