چیست آن شهریار در پرده؟

چیست آن شهریار در پرده؟ شور در شهر و یار در پرده هر زمان بار می‌دهد، لیکن نیست امکان بار درپرده پرده از روی برگرفت…

ادامه مطلب

چو میل او کنم، از من به عشوه بگریزد

چو میل او کنم، از من به عشوه بگریزد دگر چو روی به پیچم به من در آویزد اگر برابرش آیم به خشم برگردد وگر…

ادامه مطلب

چه پیکری؟ که ز پاکی چو گوهر نابی

چه پیکری؟ که ز پاکی چو گوهر نابی زهی، سعادت آن خفته کش تو هم خوابی نقاب طرهٔ شبرنگ زیر چهره چه سود؟ که چون…

ادامه مطلب

جز نقش تو در خیال ما نیست

جز نقش تو در خیال ما نیست جز با غمت اتصال ما نیست شد روز من از غمت چو سالی لیکن چه کنم؟ چو سال…

ادامه مطلب

تو گلشن حسنی و ما چون خار و خاشاک، ای صنم

تو گلشن حسنی و ما چون خار و خاشاک، ای صنم از ما چرا رنجیده‌ای؟ حاشاک، حاشاک! ای صنم آثار خشم و چشم تو کفرست…

ادامه مطلب

ترک گندم گون من هر دم به جنگی دیگرست

ترک گندم گون من هر دم به جنگی دیگرست روی او را هر زمان حسنی و رنگی دیگرست تنگهای شکر مصری بسی دیدیم، لیک شکر…

ادامه مطلب

تا رسم جگرخواری پیش تو روا باشد

تا رسم جگرخواری پیش تو روا باشد عشق ترا مشکل کاری به نوا باشد شمشماد همی لرزد چون بید ز بالایت بالای چنین، رعنا در…

ادامه مطلب

پرسش خسته‌ای روا باشد

پرسش خسته‌ای روا باشد که درین درد بی‌دوا باشد بنماید ترا، چنانکه تویی اگر آیینه را صفا باشد بی‌قفا روی نیست در خارج وندر آیینه…

ادامه مطلب

بی تو دل و جان من زیر و زبر میشود

بی تو دل و جان من زیر و زبر میشود دم به دمم درد دل بیش و بتر می‌شود عمر به سر شد مرا در…

ادامه مطلب

به ذکر تو من شادمانی کنم

به ذکر تو من شادمانی کنم به یاد لبت کامرانی کنم منت عاشق و عاشقت را رقیب که هم گرگم و هم شبانی کنم به…

ادامه مطلب

بندهٔ عشقیم و سالهاست که هستیم

بندهٔ عشقیم و سالهاست که هستیم ورزش عشق تو کار ماست، که مستیم بس بدویدیم در به در ز پی تو چون که نشان تو…

ادامه مطلب

بر گل از عنبر کمندی بسته‌ای

بر گل از عنبر کمندی بسته‌ای گرد ماه از مشک بندی بسته‌ای از لب لعل و دهان تنگ، خوش شکرش بگشوده، قندی بسته‌ای از سر…

ادامه مطلب

باغ بهشت بیند بی‌داغ انتظاری

باغ بهشت بیند بی‌داغ انتظاری آن کش ز در درآید هر لحظه چون تو یاری بر صید گاه دولت نگرفته‌اند هرگز شاهان به باز و…

ادامه مطلب

باد بهار می‌دمد و من ز یار دور

باد بهار می‌دمد و من ز یار دور با غم نشسته دایم و از غمگسار دور آنرا که در کنار به خون پروریده‌ایم خون در…

ادامه مطلب

این باغ سراسر همه پر باد وزانست

این باغ سراسر همه پر باد وزانست جنبیدن این شاخ درخشان همه زانست او را نتوان دید، که صورت نپذیرد هر چند که صورتگر رخسار…

ادامه مطلب

ای ماه سر نهاده از مهر بر زمینت

ای ماه سر نهاده از مهر بر زمینت صد مشتری درخشان از زهرهٔ جبینت کار تو دل فروزی، شغل تو دیده دوزی دین تو بنده…

ادامه مطلب

ای صبا، یار مرا از من بی‌یار بپرس

ای صبا، یار مرا از من بی‌یار بپرس زارم، او را ز من شیفتهٔ زار بپرس پرسش دل چو به زلفش برسانی، پس از آن…

ادامه مطلب

ای دل، بیا و در رخ آن حور می‌نگر

ای دل، بیا و در رخ آن حور می‌نگر بفگن حجاب ظلمت و در نور می‌نگر برخیز و از شراب غمش مست گرد و باز…

ادامه مطلب

ای ترک حور زاده، ز تندی و کودکی

ای ترک حور زاده، ز تندی و کودکی خون دل شکستهٔ ما را چه می‌مکی؟ بگشای زلف و غارت دلها ببین، اگر از بند زلف…

ادامه مطلب

ای از تو مرا هر نفسی بادی و دردی

ای از تو مرا هر نفسی بادی و دردی دورم به فراق تو ز هر خوابی و خوردی این سرخی من و زردی رخ تست…

ادامه مطلب

آن فروغ دیده و آن راحت دل می‌رود

آن فروغ دیده و آن راحت دل می‌رود رخت بردارید، همراهان، که محمل می‌رود کاروان مشکل رود بیرون، کز آب چشم من جمله را خر…

ادامه مطلب

امشب ز هجر یار بخواهم گریستن

امشب ز هجر یار بخواهم گریستن زارم ز عشق و زار بخواهم گریستن نالیده‌ام هزار شب از هجر و بعد ازین هر شب هزار بار…

ادامه مطلب

اگر آن یار سیه چرده ببیند رخ زردم

اگر آن یار سیه چرده ببیند رخ زردم هم به نوعی که تواند بکند چارهٔ دردم پیش ازینم دل دیوانه بده جای گرو بود این…

ادامه مطلب

از باده در فصل خزان افتان و خیزان نیک‌تر

از باده در فصل خزان افتان و خیزان نیک‌تر ور یار دلداری دهد خود چون بود زان نیک‌تر؟ شد باغ پرینگی دگر، هر برگی از…

ادامه مطلب

یاران و دوستداران جمعند و جام گردان

یاران و دوستداران جمعند و جام گردان مطرب همیشه گویا، ساقی مدام گردان قومی در انتظاریم، این جا دمی گذر کن وین قوم را به…

ادامه مطلب

همیشه تا تن من برقرار خواهد بود

همیشه تا تن من برقرار خواهد بود به کوی عشق دلم را گذار خواهد بود سرم به خاک بپوسید و آتش غم دوست در استخوان…

ادامه مطلب

هر که صید او شود با دیگری کارش نباشد

هر که صید او شود با دیگری کارش نباشد وانکه داغ او گرفت از بندگی عارش نباشد نیست عیبی اندرین گوهر،ولیکن من شکستش می‌کنم، تاهیچ…

ادامه مطلب

هر چند به کوی او دیرست که پی بردم

هر چند به کوی او دیرست که پی بردم بسیار بگردیدم تا راه بوی بردم تا خلق ندانندم وز چشم نرانندم صد بار سر خود…

ادامه مطلب

نه پیش ازین من بیگانه آشنای تو بودم؟

نه پیش ازین من بیگانه آشنای تو بودم؟ چه جرم رفت؟ که مستوجب جفای تو بودم نهان شدی ز من، ای آفتاب چهره، همانا چو…

ادامه مطلب

نگار من به یکی لحظه صد بهانه کند

نگار من به یکی لحظه صد بهانه کند وگر به جان طلبم بوسه‌ای رهانه کند به سنگ خویش بریزد ز طره عنبر و مشک هر…

ادامه مطلب

موی فشانم دگر عشق به درها ببرد

موی فشانم دگر عشق به درها ببرد در همه عالم ز من ناله خبرها ببرد روی چو گلبرگ تو اشک مرا سیم کرد مطرب ما…

ادامه مطلب

من چو همین حرف الف دیده‌ام

من چو همین حرف الف دیده‌ام حرف دگر زان نپسندیده‌ام هر چه نه از پیش الف شد روان همچو الف بر همه خندیده‌ام هیچ ندارد…

ادامه مطلب

مشتاق یارم و به در یار می‌روم

مشتاق یارم و به در یار می‌روم دلدارم اوست، در پی دلدار می‌روم تا بینم آفتاب رخ او ز روزنی مانند سایه بر در و…

ادامه مطلب

مرا مپرس که چون شرمسارم از یاران؟

مرا مپرس که چون شرمسارم از یاران؟ ز دست این دم چون برف و اشک چون باران به خاک پای تو محتاجم و ندارم راه…

ادامه مطلب

ما را چو توانی که ز خود دور فرستی

ما را چو توانی که ز خود دور فرستی این نیز توانی که بما نور فرستی در وعدهٔ فردای تو این صبر که کردیم ما…

ادامه مطلب

گفتم که بگذرانم روزی به نام و ننگی؟

گفتم که بگذرانم روزی به نام و ننگی؟ خود با کمند عشقم وزنی نبود و سنگی رفت از دهان تنگش بار و خرم به غارت…

ادامه مطلب

گر صبر و زر بودی مرا، کارم چو زر می‌شد ز تو

گر صبر و زر بودی مرا، کارم چو زر می‌شد ز تو بی صبرم، ارنه کار من نوعی دگر می‌شد ز تو زان روی همچون…

ادامه مطلب

گر به کام دل رسید از یار خود یاری چه شد؟

گر به کام دل رسید از یار خود یاری چه شد؟ ور به وصلش شادمان گردید غم‌خواری چه شد؟ عاشقی گر کامیاب آمد ز معشوقی…

ادامه مطلب

کرا بر تو فرستم که شرح حال کند؟

کرا بر تو فرستم که شرح حال کند؟ به نام من ز لبت بوسه‌ای سؤال کند؟ دلم قرین غم و درد و رنج و غصه…

ادامه مطلب

فرش زمردین به زمین در کشیده‌اند

فرش زمردین به زمین در کشیده‌اند و آنگه برو، ز گل، علم زر کشیده‌اند دوشیزگان باغ طبقهای سیم و زر بر سر نهاده، پیش صنوبر…

ادامه مطلب

عشق و درویشی و تنهایی و درد

عشق و درویشی و تنهایی و درد با دل مجروح من کرد آنچه کرد آه من شد سرد و دل گرم از فراق بر سر…

ادامه مطلب

عاشقان درد کش را دردی می‌خانه ده

عاشقان درد کش را دردی می‌خانه ده از قدح کاری نیاید، بعد ازین پیمانه ده جان ما بر باد خواهد رفت، ساقی، یکزمان باده‌ای گر…

ادامه مطلب

شهر بگرفت آن کمان ابرو به بالای چو تیر

شهر بگرفت آن کمان ابرو به بالای چو تیر خسروان را جای تشویشست ازان اقلیم گیر بردمش پیش امیری، تا بخواهم داد ازو چون بدید…

ادامه مطلب

سهل باشد روزه از نانی و آبی داشتن

سهل باشد روزه از نانی و آبی داشتن روزه از روی چنان باشد عذابی داشتن سوختم از روزهٔ هجرانش، اندر عید وصل هم به می…

ادامه مطلب

سخن بگوی چو من در سخن نمی‌باشم

سخن بگوی چو من در سخن نمی‌باشم که در حضور تو با خویشتن نمی‌باشم چو بوی پیرهنت بشنوم ز خود بروم چنان که گویی در…

ادامه مطلب

زلف مشکینت چو دامست، ای صنم

زلف مشکینت چو دامست، ای صنم عارضت ماه تمامست، ای صنم تا بود بر دیگران وصلت حلال بر من اسایش حرامست، ای صنم زان دهان…

ادامه مطلب

ز دور ار ترا ناتوانی ببیند

ز دور ار ترا ناتوانی ببیند تنی مرده باشد، که جانی ببیند کجا گنجد اندر زمین؟ عاشقی کو رخت را به شادی زمانی ببیند کسی…

ادامه مطلب

روزی بر آن شمع چو پروانه بسوزم

روزی بر آن شمع چو پروانه بسوزم در خویش زنم آتش و مردانه بسوزم چون با من بیگانه غمش را سر خویشست با خویش در…

ادامه مطلب

رخ باز نهادم به سماوات الهی

رخ باز نهادم به سماوات الهی تا بر سر گردون بزنم نوبت شاهی رخت و خر خود را همه بگذاشتم اینجا چون یار مسیحم، بسم…

ادامه مطلب

دوش بی‌روی تو باغ عیش را آبی نبود

دوش بی‌روی تو باغ عیش را آبی نبود مرغ و ماهی خواب کردند و مرا خوابی نبود در کتاب طالع شوریده می‌کردم نظر بهتر از…

ادامه مطلب