غزلیات رکنالدین اوحدی مراغهای
دی رفتم اندر کوی او سرمست، ناگه جنگ شد
دی رفتم اندر کوی او سرمست، ناگه جنگ شد امروز زانم تنگدل کان جای بر وی تنگ شد گوید به مستی سوی من، منگر، مرو…
دلی، که میل به دیدار دوستان دارد
دلی، که میل به دیدار دوستان دارد فراغتی ز گل و باغ و بوستان دارد کدام لاله به روی تو ماند؟ ای دلبند کدام سرو…
دلبرا، روز جدایی یاد ما میکردهای
دلبرا، روز جدایی یاد ما میکردهای یا چو از ما دور گشتی دل جدا میکردهای اندرین مدت که روی اندر کشیدی زین دیار با که…
دل جفت درد و غم شد زان دیلمی کلاله
دل جفت درد و غم شد زان دیلمی کلاله گل را قبول کم شد زان روی همچو لاله بس غصه داد و رنجم،زان منزل سپنجم…
دست عشقت قدحی داد و ببرد از هوشم
دست عشقت قدحی داد و ببرد از هوشم خم می گو سر خود گیر، که من در جوشم بر رخ من در میخانه ببندید امشب…
در فراق تو مرا هیچ نه خوردست و نه خفت
در فراق تو مرا هیچ نه خوردست و نه خفت تا تو بازآیی از آنجا که نمییارم گفت هیچ محتاج گرو نیست، که دل خواهد…
خواهم شبی بر آن دهن تنگ میر شد
خواهم شبی بر آن دهن تنگ میر شد کامشب مرا تعلق او در ضمیر شد این باد زلف اوست که باد بنفشه برد وین خاک…
حال این پیکر از آن بتگر دانا پرسیم
حال این پیکر از آن بتگر دانا پرسیم یا خود از پیش حکیمان توانا پرسیم چه طلسمست درین گنج و چه رسمست او را یا…
چون گره بر سر آن زلف دو تاه اندازد
چون گره بر سر آن زلف دو تاه اندازد مشک را خوارتر از خاک به راه اندازد اگر آن چاه زنخدان به سر کوچه برد…
چه عشقست این که در دل شد؟
چه عشقست این که در دل شد؟ کزو پایم درین گل شد به بند او در افتادم کشیدم بند و مشکل شد چه شربت بود…
جنبیدن این پرده دل افروز گواهیست
جنبیدن این پرده دل افروز گواهیست کندر پس این پرده پر از عربده ماهیست بر صورت این پرده بزرگان شده حیران وین خرده ندانسته که…
تیر از کمان به من اندازد
تیر از کمان به من اندازد عشق از کمین چو برون تازد درکس نیوفتد این آتش کو را چو موم بنگدازد چون شاه ما سپه…
ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد
ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد دل را لبش ز تنگ شکر بینیاز کرد کافر، که رخ ز قبله بپیچیده بود و سر…
تا کی به در تو سوکوار آیم؟
تا کی به در تو سوکوار آیم؟ در کوی تو مستمند و زار آیم؟ گر کار مرا تو غم رسی روزی غم نیست، که عاقبت…
پیری که پریرم ز مناجات بر آورد
پیری که پریرم ز مناجات بر آورد دی مست و خرابم به خرابات برآورد یک جرعه به ذات خود ازان بادهٔ صافی در داد که…
بیا، که صفهٔ ما بوریای میکده بس
بیا، که صفهٔ ما بوریای میکده بس بخور خانه نسیم هوای میکده بس ز میر و خواجه ملولیم، بعد ازین همه عمر حضور و صحبت…
به غم خویش چنان شیفته کردی بازم
به غم خویش چنان شیفته کردی بازم کز خیال تو به خود نیز نمیپردازم هر که از نالهٔ شبگیر من آگاه شود هیچ شک نیست…
به پیشگاه قبول ار چه کم دهد راهم
به پیشگاه قبول ار چه کم دهد راهم هنوز دولت آن آستانه میخواهم گرم کند ز جفا همچو ریسمان باریک از آنچه هست سر سوزنی…
بریدن حیفم آید بعد از آن عهد
بریدن حیفم آید بعد از آن عهد چنین رویی نشاید آن چنان عهد گرفتم عهد ازین بهتر نداری به زودی تازه کن باری همان عهد…
بخوابم دوش پرسیدی، ببیداری چه میگویی؟
بخوابم دوش پرسیدی، ببیداری چه میگویی؟ دلت را چیست در خاطر چه سرداری؟ چه میگویی؟ من از مستی نمیدانم حدیث خویشتن گفتن تو در باب…
باز بالای تو ما را در بلا خواهد نهاد
باز بالای تو ما را در بلا خواهد نهاد دود زلفت آتشی در جان ما خواهد نهاد دامنم پر خون دل گردد ز دست روزگار…
این نوبت آب دیده ز هنجار دیگرست
این نوبت آب دیده ز هنجار دیگرست کار دلم نه بر نهج کار دیگرست از هیچ یار بر دلم این بار غم نبود یاران، مدد،…
ای مردگان، کجایید؟ اینک مسیح زنده
ای مردگان، کجایید؟ اینک مسیح زنده هر دم لبش حیاتی در مردهای دمنده زنار او کمندی در حلق جان کشیده ناقوس او خروشی در آسمان…
ای صبا، حال من بدو برسان
ای صبا، حال من بدو برسان نه چنان سرسری، نکو برسان سخن من نه بیش گوی و نه کم آنچه من گویمت، بگو، برسان به…
ای روشن از رخ تو زمین و زمان همه
ای روشن از رخ تو زمین و زمان همه تاریک بیتو چشم همین و همان همه از خود ترا به چشم یقین دیده عاشقان و…
ای جان من ز هجر تو در تن بسوخته
ای جان من ز هجر تو در تن بسوخته صد دل ز مهر روی تو بر من بسوخته سنگین دل تو در همه عمر از…
ای بر شفق نهاده از شام زلف خالی
ای بر شفق نهاده از شام زلف خالی بر گرد ماه بسته از رنگ شب هلالی چون ماه عید جویم هر شب ترا، ولیکن ماهی…
انجمن شهر ملای گلست
انجمن شهر ملای گلست باده بیاور، که صلای گلست نالهٔ مرغان سحرخوان به صبح از سر عشقت، نه برای گلست بر رخ خوبان جهان خط…
آن تیر غمزه را دل خلقی نشانه بین
آن تیر غمزه را دل خلقی نشانه بین انگشت رنگ داده و انگشتوانه بین روی سیاه چرده و زلف سیاه کار چشم سیاه تنگ خوش…
اگر نوبهاری ببینیم باز
اگر نوبهاری ببینیم باز که بر سبزه زاری نشینیم باز به شادی بسی میبنوشیم خوش به مستی بسی گل بچینیم باز سر از پوست چون…
از تو مرا تا به کی بیسر و سامان شدن؟
از تو مرا تا به کی بیسر و سامان شدن؟ در طلب وصل تو زار و پریشان شدن؟ هر نفسم خون دل ریزی و گویی…
یارب، تو حاضری که ز دستش چه میکشم؟
یارب، تو حاضری که ز دستش چه میکشم؟ وز عشوههای نرگس مستش چه میکشم؟ صد نوبت آزمودم و جز بند دل نبود دیگر کمند زلف…
هیچ روز آن رخ به فرمانم نشد
هیچ روز آن رخ به فرمانم نشد درد دل برداد و درمانم نشد دوش راز عشق او بر مرد و زن قصد آن کردم که…
هر نقش که پیش آید گویم مگر او باشد
هر نقش که پیش آید گویم مگر او باشد چون او برود، گویم آن دگر او باشد بیاو نبود هرگز چیزی که شود زایل زیرا…
هر زمان آشفتهدل نامم کند
هر زمان آشفتهدل نامم کند با دل آشفته در دامم کند چون شود راز دل من آشکار بعد ازان پوشیده پیغامم کند گر به بزم…
نوبهارست و چمن خرم و گلزار اینجاست
نوبهارست و چمن خرم و گلزار اینجاست ارم دیده و آرام دل زار اینجاست بر سر خار چمن روی بمالیم چو گل گر بدانیم که…
نگارا، چرا شدی نهان از نهان من؟
نگارا، چرا شدی نهان از نهان من؟ چه کردم که گشتهای جهان از جهان من به کینم مخای لب، چو آنم که پیش ازین همی…
میی کو ترا میرهاند ز مستی
میی کو ترا میرهاند ز مستی حلالت از آن می خرابی و مستی بت تست نفس تو در کعبهٔ تن خلیل خدایی، گر این بت…
من کشتهٔ عشقم،خبرم هیچ مپرسید
من کشتهٔ عشقم،خبرم هیچ مپرسید گم شد اثر من،اثرم هیچ مپرسید گفتند که چونی؟ نتوانم که بگویم این بود که گفتم، دگرم هیچ مپرسید فردا…
مکن از برم جدایی، مرو از کنارم امشب
مکن از برم جدایی، مرو از کنارم امشب که نمیشکیبد از تو دل بیقرارم امشب ز طرب نماند باقی، که مرا تو هم وثاقی چو…
مرا مجال نباشد که یار او باشم
مرا مجال نباشد که یار او باشم مگر همین که به دل دوستار او باشم اگر بهر دو جهانش بها کنم یک موی هنوز در…
ماه کشمیری رخ من، از ستمکاری که هست
ماه کشمیری رخ من، از ستمکاری که هست میپسندد بر من بیچاره هر خواری که هست چشم گریانم ز هجر عارض گل رنگ او ابر…
گل در قرق عرق کند از شرم روی تو
گل در قرق عرق کند از شرم روی تو صافی به کوچها دود از جستجوی تو در شانه دید موی تو صافی و زان زمان…
گر نقش روی خوب تو بر منظری کنند
گر نقش روی خوب تو بر منظری کنند او را چو قبله کعبهٔ هر کشوری کنند از حیرت جمال تو در چشم عاشقان چندان نظر…
گر چه امید ندارم که شوم شاد از تو
گر چه امید ندارم که شوم شاد از تو نتوانم که زمانی نکنم یاد از تو گفته بودی که به فریاد تو روزی برسم کی…
که رساند به من شیفتهٔ مسکین حال؟
که رساند به من شیفتهٔ مسکین حال؟ خبری زان صنم ماهرخ مشکین خال هر سحر زلف چو شامش، که دلم در کف اوست در کف…
قصهٔ یار سبک روح نگفتم به گرانان
قصهٔ یار سبک روح نگفتم به گرانان که چنین حال نشاید که بگویند به آنان ای که جان خواستهای از من بیدل، بفرستم جان چه…
عمر به پایان رسید، راه به پایان نرفت
عمر به پایان رسید، راه به پایان نرفت کانچه مرا گفتهاند دل ز پی آن نرفت تن چو تحاشی فزود کار که بتوان نکرد دل…
عاشقم، از عشق من گر به گمانی بگوی
عاشقم، از عشق من گر به گمانی بگوی چاره ندانم که چیست؟ آنچه تو دانی بگوی منتظرم تا مگر پیش من آیی شبی گر بتوانی…
صد بار ز مهرت ار بمیرم
صد بار ز مهرت ار بمیرم یک ذره دل از تو بر نگیرم از شهرم اگر برون کنی سهل بیرون مگذار از ضمیرم از من…