نگار من به یکی لحظه صد بهانه کند

نگار من به یکی لحظه صد بهانه کند وگر به جان طلبم بوسه‌ای رهانه کند به سنگ خویش بریزد ز طره عنبر و مشک هر…

ادامه مطلب

موی فشانم دگر عشق به درها ببرد

موی فشانم دگر عشق به درها ببرد در همه عالم ز من ناله خبرها ببرد روی چو گلبرگ تو اشک مرا سیم کرد مطرب ما…

ادامه مطلب

من چو همین حرف الف دیده‌ام

من چو همین حرف الف دیده‌ام حرف دگر زان نپسندیده‌ام هر چه نه از پیش الف شد روان همچو الف بر همه خندیده‌ام هیچ ندارد…

ادامه مطلب

مشتاق یارم و به در یار می‌روم

مشتاق یارم و به در یار می‌روم دلدارم اوست، در پی دلدار می‌روم تا بینم آفتاب رخ او ز روزنی مانند سایه بر در و…

ادامه مطلب

مرا مپرس که چون شرمسارم از یاران؟

مرا مپرس که چون شرمسارم از یاران؟ ز دست این دم چون برف و اشک چون باران به خاک پای تو محتاجم و ندارم راه…

ادامه مطلب

ما را چو توانی که ز خود دور فرستی

ما را چو توانی که ز خود دور فرستی این نیز توانی که بما نور فرستی در وعدهٔ فردای تو این صبر که کردیم ما…

ادامه مطلب

گفتم که بگذرانم روزی به نام و ننگی؟

گفتم که بگذرانم روزی به نام و ننگی؟ خود با کمند عشقم وزنی نبود و سنگی رفت از دهان تنگش بار و خرم به غارت…

ادامه مطلب

گر صبر و زر بودی مرا، کارم چو زر می‌شد ز تو

گر صبر و زر بودی مرا، کارم چو زر می‌شد ز تو بی صبرم، ارنه کار من نوعی دگر می‌شد ز تو زان روی همچون…

ادامه مطلب

گر به کام دل رسید از یار خود یاری چه شد؟

گر به کام دل رسید از یار خود یاری چه شد؟ ور به وصلش شادمان گردید غم‌خواری چه شد؟ عاشقی گر کامیاب آمد ز معشوقی…

ادامه مطلب

کرا بر تو فرستم که شرح حال کند؟

کرا بر تو فرستم که شرح حال کند؟ به نام من ز لبت بوسه‌ای سؤال کند؟ دلم قرین غم و درد و رنج و غصه…

ادامه مطلب

فرش زمردین به زمین در کشیده‌اند

فرش زمردین به زمین در کشیده‌اند و آنگه برو، ز گل، علم زر کشیده‌اند دوشیزگان باغ طبقهای سیم و زر بر سر نهاده، پیش صنوبر…

ادامه مطلب

عشق و درویشی و تنهایی و درد

عشق و درویشی و تنهایی و درد با دل مجروح من کرد آنچه کرد آه من شد سرد و دل گرم از فراق بر سر…

ادامه مطلب

عاشقان درد کش را دردی می‌خانه ده

عاشقان درد کش را دردی می‌خانه ده از قدح کاری نیاید، بعد ازین پیمانه ده جان ما بر باد خواهد رفت، ساقی، یکزمان باده‌ای گر…

ادامه مطلب

شهر بگرفت آن کمان ابرو به بالای چو تیر

شهر بگرفت آن کمان ابرو به بالای چو تیر خسروان را جای تشویشست ازان اقلیم گیر بردمش پیش امیری، تا بخواهم داد ازو چون بدید…

ادامه مطلب

سهل باشد روزه از نانی و آبی داشتن

سهل باشد روزه از نانی و آبی داشتن روزه از روی چنان باشد عذابی داشتن سوختم از روزهٔ هجرانش، اندر عید وصل هم به می…

ادامه مطلب

سخن بگوی چو من در سخن نمی‌باشم

سخن بگوی چو من در سخن نمی‌باشم که در حضور تو با خویشتن نمی‌باشم چو بوی پیرهنت بشنوم ز خود بروم چنان که گویی در…

ادامه مطلب

زلف مشکینت چو دامست، ای صنم

زلف مشکینت چو دامست، ای صنم عارضت ماه تمامست، ای صنم تا بود بر دیگران وصلت حلال بر من اسایش حرامست، ای صنم زان دهان…

ادامه مطلب

ز دور ار ترا ناتوانی ببیند

ز دور ار ترا ناتوانی ببیند تنی مرده باشد، که جانی ببیند کجا گنجد اندر زمین؟ عاشقی کو رخت را به شادی زمانی ببیند کسی…

ادامه مطلب

روزی بر آن شمع چو پروانه بسوزم

روزی بر آن شمع چو پروانه بسوزم در خویش زنم آتش و مردانه بسوزم چون با من بیگانه غمش را سر خویشست با خویش در…

ادامه مطلب

رخ باز نهادم به سماوات الهی

رخ باز نهادم به سماوات الهی تا بر سر گردون بزنم نوبت شاهی رخت و خر خود را همه بگذاشتم اینجا چون یار مسیحم، بسم…

ادامه مطلب

دوش بی‌روی تو باغ عیش را آبی نبود

دوش بی‌روی تو باغ عیش را آبی نبود مرغ و ماهی خواب کردند و مرا خوابی نبود در کتاب طالع شوریده می‌کردم نظر بهتر از…

ادامه مطلب

دلم ز هر دو جهان مهر پروریدهٔ تست

دلم ز هر دو جهان مهر پروریدهٔ تست تنم به دست ستم پیرهن دریدهٔ تست ز حسرت دهنت جان من رسید به لب خوشا کسی…

ادامه مطلب

دلبران جمله غلام لب چون نوش تواند

دلبران جمله غلام لب چون نوش تواند بندهٔ حلقهٔ زلفین و بنا گوش تواند وانکه بردند به گردون ز کله داری سر هم کمر بستهٔ…

ادامه مطلب

دل خود را به دیدار تو حاجت‌مند میدانم

دل خود را به دیدار تو حاجت‌مند میدانم غم هجر تو بنیادم بخواهد کند، میدانم مرا گویی سر خود گیر و پایم بسته‌ای محکم عظیم…

ادامه مطلب

درد سری می‌دهیم باد صبا را

درد سری می‌دهیم باد صبا را تا برساند به دوست قصهٔ ما را برسر کویش گذر کند به تانی با لب لعلش سخن کند به…

ادامه مطلب

در عشق اگر زبان تو با دل یکی شود

در عشق اگر زبان تو با دل یکی شود راه ترا هزار و دو منزل یکی شود زین آب و گل گذر کن و مشنو…

ادامه مطلب

خانه خالی شد و در کوی دل اغیار نماند

خانه خالی شد و در کوی دل اغیار نماند همه غم رفت و ه بغیر از غم آن یار نماند گر چه در پای دلم…

ادامه مطلب

چون من سر تو دارم سامانم از که باشد؟

چون من سر تو دارم سامانم از که باشد؟ دردم تو می‌فرستی، درمانم از که باشد؟ گفتی برو ز پیشم، خود می‌روم، ولیکن زین غصه…

ادامه مطلب

چو دل نمی‌دهد از کوی دوست برگشتن

چو دل نمی‌دهد از کوی دوست برگشتن ضرورتست در آن آستان به سر گشتن من از برای چنان آفتاب رخساری چو سایه عار ندارم ز…

ادامه مطلب

چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت

چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت از وی نظر بدوز چو دل را فرو گرفت بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلم از…

ادامه مطلب

جرعه مده، که وقت شد اشتر من که عف کند

جرعه مده، که وقت شد اشتر من که عف کند نقل منه، که او دگر کم سخن علف کند اشتر من به ناخوشی سر ننهد…

ادامه مطلب

تو سروی ، بر نشاید چیدن از تو

تو سروی ، بر نشاید چیدن از تو تو ماهی، مهر نتوان دیدن از تو من آشفته دل را تا کی آخر میان خاک و…

ادامه مطلب

ترا گزید دل من،مرا گزید غم تو

ترا گزید دل من،مرا گزید غم تو به حال من نظری کن، که مردم از ستم تو متاب روی و سر از من،مباش بی‌خبر از…

ادامه مطلب

تا دلم بر رخ چون ماه تمامت باشد

تا دلم بر رخ چون ماه تمامت باشد ناله و زاری من بر در و بامت باشد در قیامت همه را چشم بسویی و مرا…

ادامه مطلب

پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهٔ ما

پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهٔ ما نوبت اقبال برد بخت جوان گشتهٔ ما تن همه جان گشت چو او باز به دل…

ادامه مطلب

بی تو دل من دمی قرار نگیرد

بی تو دل من دمی قرار نگیرد پند نصیحت کنان به کار نگیرد هر چه در امکان عقل بود بگفتیم این دل شوریده اعتبار نگیرد…

ادامه مطلب

به دکان می‌فروشان گروست هر چه دارم

به دکان می‌فروشان گروست هر چه دارم همه خنب‌ها تهی گشت و هنوز در خمارم ز گریزپایی من چو خبر به خانه آمد نتوان به…

ادامه مطلب

بنگرید این فتنه را کز نو پدیدار آمدست

بنگرید این فتنه را کز نو پدیدار آمدست خلق شهری از دل و جانش خریدار آمدست باغ رویش را ز چاه غبغبست امسال آب زان…

ادامه مطلب

بر سر کویت ای پسر، پی سپرم، دریغ من!

بر سر کویت ای پسر، پی سپرم، دریغ من! با غم رویت از جهان میگذرم، دریغ من! با تو نشست دشمنم روی به روی و…

ادامه مطلب

باز مخمورم، کجا شد ساقی؟ آن ساغر کجاست؟

باز مخمورم، کجا شد ساقی؟ آن ساغر کجاست؟ تشنگان عشق را آن آب چون آذر کجاست؟ همچو چشم خویش ساقی مست می‌دارد مرا ما کجاییم،…

ادامه مطلب

با من از شادی وصل تو اثر چیزی نیست

با من از شادی وصل تو اثر چیزی نیست دل ریشست و تن زار و دگر چیزی نیست دل من بردی و گویی که ندانم…

ادامه مطلب

ای نور چشم من ز رخ لاله‌رنگ تو

ای نور چشم من ز رخ لاله‌رنگ تو سوگند سخت من به دل همچو سنگ تو در دهر سوکوار نباشد به حال من در شهر…

ادامه مطلب

ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم

ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟ پس ازین پیش من از جور مکن یاد،…

ادامه مطلب

ای سر تو پیوسته با جان، ز که پرسیمت؟

ای سر تو پیوسته با جان، ز که پرسیمت؟ پیدا چو نمی‌گردی، پنهان ز که پرسیمت؟ از جمله بپرسیدم احوال نهان تو ای جمله ترا…

ادامه مطلب

ای دل مکن، بهر ستمی این نفیر ازو

ای دل مکن، بهر ستمی این نفیر ازو چون جانت اوست، تن زن و دل برمگیر ازو آن دوست گر به تیر کند قصد دشمنی…

ادامه مطلب

ای به خار هجر ما را سفته دل

ای به خار هجر ما را سفته دل رحمتی کن بر من آشفته دل رنگ رویم سربسر کرد آشکار سر اندر سالها بنهفته دل قصهٔ…

ادامه مطلب

او را که در سماع سخن نیست حالتی

او را که در سماع سخن نیست حالتی فریاد و رقص او نبود جز ضلالتی چون ذره آنکه رقص کند در رهش ز عشق روشن…

ادامه مطلب

آن فروغ لاله یا برگ سمن، یا روی تست؟

آن فروغ لاله یا برگ سمن، یا روی تست؟ آن بهشت عدن، یا باغ ارم، یا کوی تست؟ آن کمان چرخ، یا قوس و قزح،…

ادامه مطلب

امروز گم شدم تو بر آهم مدار گوش

امروز گم شدم تو بر آهم مدار گوش فردا طلب مرا به سر کوی می‌فروش دوش آن صنم به ساغر و رطلم خراب کرد و…

ادامه مطلب

ازین نرگس و گل غرورم مده

ازین نرگس و گل غرورم مده وزین عود و شکر بخورم مده چو بیمار عشقم علاجم بکن چو غم‌خوار مهرم سرورم مده بس این انتظارم…

ادامه مطلب